eitaa logo
یک نکته از بیکران
153 دنبال‌کننده
398 عکس
30 ویدیو
0 فایل
ارتباط با مدیر کانال 👇 @omid21914
مشاهده در ایتا
دانلود
«الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم» 🌸قسمت ۴۳ 🔹صبح زود به ساواک منتقل شده وتا عصرچند ساعت بازجویی شدم.تعجب کردم وقتی دیدم که بازپرس ازدوستان دوران کودکی من است ودربازیهای کودکانه او و برادرانش شرکت میکردم!پدر وبرادرانش ازعلما و سادات بودند 🔹عصر مرا به فرودگاه بردند وبه همراه دو مأموردرهواپیما نشاندند.هواپیما به مقصدی که برای من نامعلوم بود پرواز کرد.بعدا متوجه شدم که عازم تهران هستیم 🔹این نخستین سفرمن باهواپیما بود واتفاقا اولین سفرهوایی من پس ازپیروزی انقلاب نیزبرای مأموریتی به زاهدان بودامام راحل طی حکمی مرابه بلوچستان فرستادند.آقای راشدیزدی هم که درسال۵۷ با من درایرانشهرتبعید بود،دراین سفر همراهم بود 🔹درهواپیمابه مسائل مختلفی می اندیشیدم به آینده نهضت،به امام خمینی،به پدری که برای ادامه معالجه درتهران به من نیاز داشت وبه علت ابتلا به آب مروارید، بینایی اش را داشت ازدست میداد،به آینده ای که در انتظار من بود و ... از فکر به این امورکه جزخدای متعال کسی ازعاقبت آن آگاه نیست،منصرف شدم 🔹مجله ای برداشتم و به ورق زدن آن پرداختم.چشمم به غزلی افتادکه ازآن خوشم آمد.من عادت داشتم که هرشعری را می پسندیدم،در دفترخاصی که «سفینه غزل»نامیده بودم می نوشتم 🔹دیدم دو مامور همراه من از دو طرف گردن میکشند تا ببینندمن چه مینویسم.بدون توجه به فضولی آنها به نوشتن ادامه داده ام.وقتی شعر را نوشتم،ذیل آن این عبارت را هم افزودم《این ابیات را درهواپیمایی که مرا به همراهی دو مأمور خوش اخلاق از زاهدان به جای نامعلومی می برد نوشتم.》این عبارت اثر مثبتی بر هر دوی آنها گذاشت. ✅️@yek_nokte_az_bikaran
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌻 خوبان عالم را هر روز یاد کنیم ،حتی با ذکر یک صلوات.... ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم » ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌻 حضرت امام خمینی(ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی و فرزندشان، شهید سید مصطفی خمینی 🌻 ✅️@yek_nokte_az_bikaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب در حرم مطهر امام خمینی (ره): بعد از فقدان رئیس جمهور عزیز همه جریان‌ها از خدمات او حرف میزنند؛ دلم برای رئیسی سوخت، در زمان حیات او یک کلمه حاضر نبودند از این حرفها بزنند@yek_nokte_az_bikaran
«الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم» 🌸قسمت ۴۴ 🔸هواپیما شبانه به آسمان تهران رسید منظره درخشش چراغهای شهر دل انگیزبود. دیدم ماموران همراه من خیلی به دیدن چشم انداز تهران علاقه مندند وازاینکه به پایتخت رسیده اند،احساس خوشحالی میکنند؛بویژه یکی از آن دو خیلی ابراز خوشحالی میکرد 🔸به اوگفتم:قدر مرابدان چون به خاطرمن باهواپیما به تهران آمدی.اگر بازداشتی فرد دیگری جزمن بود،تو رابا اتومبیل به خاش میفرستادند ومیبایستی شب تاصبح بیابانهای برهوت را طی میکردی؛ولی خب حالا شب خوشی را درتهران خواهی گذراند!خنده ای از ته دل کردکه برخاسته ازاحساس کامل خوشبختی ورضایت بود 🔸ماشین ساواک جلوی پلکان منتظر ایستاده بود،ما را سوار کرد و به راه افتاد.من عقب نشسته بودم و نگاه کردن به بیرون ممکن نمیشدشب بسیارسردی بود و برف میبارید 🔸به یک منطقه خالی از ساختمان رسیدیم، نگرانی خفیفی به سراغم آمد؛چون احتمال دادم که میخواهند مرا دراین جای پرت و خالی به قتل برسانند.پس از مدتی ماشین ایستاد و من صدای «ایست» را شنیدم فهمیدم که ما به یک پادگان نظامی رسیده ایم یکی از مأموران همراه پیاده شد.برگه ای را به نگهبان داد راه باز شد و ما وارد شدیم. 🔸بعداً متوجه شدم که آنجا«پادگان سلطنت آباد»است. جلوی مرکز نگهبانی از ماشین پیاده شدیم. مرا بازرسی کردند، بعد افسر نگهبان مرا از مأموران همراه تحویل گرفت و آنها رفتند. 🔸مرا به اتاقی تمیز و بزرگ بردند که در آن دو تختخواب و یک بخاری بود.افسر از من پرسیدشام خورده ای؟ گفتم: نه.برایم شام آورد.شام خوردم و نماز خواندم و پس از آن به خوابی عمیق و آرام فرو رفتم ✅️@yek_nokte_az_bikaran
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌻 خوبان عالم را هر روز یاد کنیم ،حتی با ذکر یک صلوات.... ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم » ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌻حضرت امام خمینی(ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی و فرزندشان سید احمد آقا خمینی 🌻 ✅️@yek_nokte_az_bikaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خبر عالییییی می خوام از طرف تو نیت کنم و طواف مستحبی برم😍 فقط اسمت رو در این لینک وارد کن👇 https://roohbakhshac.ir/ziyarat اسم ها که جمع شد، لیست اسم ها رو می خونم به نیابت از امام زمان عج و شما سربازان آقا، شب جمعه طواف و نماز طواف انجام میدم. بسم الله اسم خودت و اموات و خانواده و دوستان هر چی خواستی بنویس و حتما این پیام رو منتشر کن سفر الی الله با من بیا👇 https://eitaa.com/joinchat/2334982163C65bbc6af0d
«الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم» 🌸قسمت ۴۵ 🔸صبح بیدارشدم وفرایض رابه جاآوردم. بعدیک نفرآمد وگفت:صبحانه میخواهی؟من به علت مسافرت،روزه نبودم.گفتم بله.یک فنجان بزرگ چای بانان مخصوص ارتش که معمولابامقداری روغن وشکر وکمی کافور مخلوط بود وضخامت هم داشت وبسیار خوشمزه بودبرای من آوردکنار نان کمی کره هم بود.من گرسنه بودم وهمه راخوردم ولذت بردم ازپنجره به بیرون نگاه کردم دیدم برف همه جارا پوشانیده است 🔸وقتی مابه تهران رسیدیم برف کمی می آمد،اما درتمام شب لباس سفیدوتمیزی بر تن زمین کرده بودبعددیدم افسری میرود و می آید فهمیدم که اتاقم مجاور زندان است و او افسرنگهبان بود.ساعتی بعدمرا صدا کردند. همان دومأمورهمراه آمده بودند 🔸باآنها درماشینی نشستیم وبه ساختمانی درجاده قدیم شمیران رفتیم،آنجاازساختمانهای سرّی ساواک بودآن دو مأمور با من خداحافظی کردند ومن درچهره آنهاسایه ای ازمهر وشفقت دیدم.ازمن پرسیدند: سفارشی دارید؟گفتم سلام مرابه آقای کفعمی برسانید.من ازاین طریق میخواستم ایشان بفهمدکه من درتهران هستم 🔸مرابه اتاق بزرگی بردندمدتی آنجا بودم در اثنا فردی آمد در راباز کردو چپ چپ به من نگاه کرد ورفت فرد دیگری آمد وهمان کار اولی را کرد.این کار چند بار تکرار شدتااینکه یکی ازآنهاآمد وگفت بیا.من تعجب کردم وقتی مرا دوباره به همراه دومأمور ساواک دراتومبیلی نشاندند 🔸اتومبیل ازخیابانهای شهرعبور کرد،بدون آنکه بدانم به کجا میرویم.تا اینکه به منطقه رسیدیم که هیچ ساختمانی درآن نبود.تعجب من بیشتر شد وبیشتر ازخود میپرسیدم که چه سرنوشتی در انتظار من است 🌱کتاب«خون دلی که لعل شد»زندگی نامه مقام معظم رهبری
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌻 خوبان عالم را هر روز یاد کنیم ،حتی با ذکر یک صلوات.... ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم » ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌻 شهید راه خدمت ، حسین امیر عبداللهیان🌻 ✅️@yek_nokte_az_bikaran
«الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم» 🌸قسمت ۴۶ 🔰اتومبیل ازکناریک مانع بلندکه نگهبانی بغل آن ایستاده بود،عبور کرد.میدانی پوشیده ازبرف دیدم.اتومبیل ایستاد و دو مأمورپیاده شدند ومن نیز باآنها پیاده شدم.درگوشه ای از میدان،قلعه بزرگی دیدم که بادیواری تقریبا ده متری احاطه شده بود. 🔰در یک سو،ساختمانهایی کم ارتفاع بارنگ زردنظامی دیده میشد ودرسوی دیگر ساختمان جدیدی قرار داشت یکی ازاین دو مأمور به داخل ساختمان جدیدرفت و دومی مشغول بررسی موتور ولاستیکهای اتومبیل شد 🔰ازگفت وگوهای بین راه آنهامتوجه شدم که ترک زبانند،من هم ترکی بلدم.خواستم بدانم آنجا کجا است؛لذا به مأموری که پیش من مانده بودبه ترکی گفتم:«بوراها رادی؟» یعنی اینجاکجااست؟این سؤال به ترکی اثر خود را درطرف گذاشت بانگرانی واحتیاط، نگاهی به چپ و راست انداخت وبالهجه ترکی گفت«گیزیل گلعه»یعنی:«قزل قلعه». قزل درزبان ترکی به معنای قرمز یاطلایی است 🔰من راجع به این زندان چیزهایی شنیده بودم.معروف بود که درآنجازندگی دشوار است و بازندانیان بابی رحمی و قساوت رفتار میکنند 🔰مأموری که به داخل رفته بود برگشت هر دو به راه افتادند ومن هم پشت سرشان به سمت قلعه حرکت کردم در دیوارخارجی قلعه بازشدیک سرباز ازآن بیرون آمد و شتابان از روی برفها به سمت ما دوید.با اشاره به من پرسید:همین است؟مأمورها پاسخ دادند: بله،خودش است.بعد سرباز رو به من کرد وگفت با من بیا.من به دنبال او رفتم.بعداً هم با او آشنایی پیدا کردم.جوان شیرازی خوبی بود که دوران خدمت سربازی اش را در آنجا میگذرانید 🌱کتاب«خون دلی که لعل شد» زندگی نامه مقام معظم رهبری ✅️@yek_nokte_az_bikaran
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌻 خوبان عالم را هر روز یاد کنیم ،حتی با ذکر یک صلوات.... ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم » ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌻 شهید راه خدمت ، مالک رحمتی 🌻 ✅️@yek_nokte_az_bikaran
«الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم» 🌸قسمت ۴۷ 🔹به سمت قلعه زندان رفتیم.در آهنی بزرگ و مهیبی بود که بازنجیرهای آهنی بسته شده بود،باز شد.بعد ازاین در،راهروی تنگی بود که در دو طرف آن سلولها درکنار هم قرار داشت.مرا وارد یکی از این سلولها کردند 🔹همراه من یک قرآن،تسبیح،دفترچه تلفن ودفترسفینه غزل بود،به اضافه کتاب تذکرة المتقین که حاوی مجموعه رسائل و اذکار عده ای از علما وفقهای بزرگ است.این کتاب را آقاسیدکمال شیرازی درکرمان به من داده بود و درزاهدان انیس من بود. همچنین چهار تومان و دو قِران هم داشتم.در زاهدان که بودم همه پول من پنج تومان بود که باهشت قِران آن وقتی در ساواک زاهدان بودم نان وتخم مرغ خریده بودم 🔹مرابه سلولی بردنداین سلول مربعی دومتر در دومتر بود. نیمی از آن کمی بلندتر که به عنوان سکو برای نشستن وخوابیدن در نظر گرفته بودند.روی آن هم تشکی پرشده از کاه قرار داشت.دو پتو به من دادند. من برای نخستین بار در چنین اتاقک کوچکی بازداشت میشدم.مدتی متحیر نشستم دور و برم را نگاه کردم دیدم درسقف روزنه کوچکی هست که نگهبان برای مراقبت از زندانی جلوی آن رفت و آمد میکند و به آن سر میزند. همچنین در بالای در روزنه کوچکی دیدم که پوششی روی آن کشیده بودند.در گوشه دیگر،چراغ کم نوری سوسو میزد که بیش از پانزده وات روشنی نداشت 🔹دقایقی پس از آنکه مرا در سلول انداختند،در سلول باز شد و یک نظامی وارد شد. بعداً فهمیدم که نامش «استوار زمانی» است. پنج مأمور دیگر هم با همین درجه به طور نوبتی نگهبانی زندان را انجام میدادند. 🌱کتاب«خون دلی که لعل شد» زندگی نامه مقام معظم رهبری ✅️@yek_nokte_az_bikaran
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌻 خوبان عالم را هر روز یاد کنیم ،حتی با ذکر یک صلوات.... ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم » ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌻 شهید راه خدمت ، سردار سید مهدی موسوی 🌻 ✅️@yek_nokte_az_bikaran
«الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم» 🌸قسمت۴۸ 🔹استوار زمانی وارد شد وگفت:با خودت چه داری؟گفتم:میتوانی بگردی.او شروع کرد به بازرسی وگشتن.قرآن رابیرون آورد،به آن نگاهی انداخت وگفت این قرآن است؛اشکالی ندارد،میتوانی آنرا نگه داری.ظاهراً وقتی مبلغ پول ناچیز رادرجیب من دید،متأثر شد ودلش سوخت.بعد راجع به کتاب تذکرة المتقین پرسیدوگفت:این کتاب دعا است؟میخواست ازمن پاسخ مثبت بشنود تاکتاب راهم پیش من بگذارد.اما به اوگفتم این کتابی درزمینه عرفان است و.... سخنم را قطع کرد وگفت:بله،کتاب دعا است کتاب دعا است؛اشکالی ندارد،میتواند پیش شما بماند! 🔹این برخورد بروشنی نشان میداد که این مردقصد کمک به من دارد.او به جز دفترچه تلفن که درجیبم بود،چیزدیگری ازمن نگرفت.رفت و من تنهاماندم 🔹به قرآن پناه بردم وبا صدای بلند به قرآن خواندن پرداختم.درتلاوت من نشانه ای از لهجه فارسی نیست واین شبهه را القا میکند که یک عرب در حال تلاوت است.همان طور که مشغول تلاوت بودم دیدم فردی پوشش سوراخ کوچک در راپس زده وبه من مینگرد.رفت ویکی دیگر آمد وباز همینطور یکی دیگرمن گمان میکردم این افرادی که جلوی سوراخ در می آیند و میروند،از نگهبانان هستند 🔹امازمانی فهمیدم نگهبان نیستند که یکی ازآنها بالهجه عربی مخصوص خوزستانی ها بامن حرف زد.متوجه نشدم چه میگویدو پاسخش را هم ندادم.یکی دیگر آمد وبه عربی پرسید:تواهوازی هستی؟گفتم نه من مشهدی هستم.آنها رفتند ودیگرهم برنگشتند 🔹بعداً فهمیدم آنهاازتشکیلاتی بودند که جبهه آزادی بخش عرب نامیده میشد.بعدها بعثی های عراق آنرازیرچترحمایت خود گرفتندواز آن برای رویارویی باانقلاب اسلامی استفاده کردند
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌻 خوبان عالم را هر روز یاد کنیم ،حتی با ذکر یک صلوات.... ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم » ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌻شهید خدمت ، سید طاهر مصطفوی 🌻 ✅️@yek_nokte_az_bikaran
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 اثر جدید استاد حسن روح‌الامین تابلو نقاشی «مَرَجَ البحرین» به معنی تلاقی دو دریا؛ با موضوع شب عروسی حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) و صدیقه کبری فاطمه زهرا (س) ✅️@yek_nokte_az_bikaran 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم» 🌸قسمت ۴۹ 🔸شبهای ماه رمضان بود،برادران خوزستانی پس ازافطار در راهروی زندان جمع میشدند پتو می انداختند،چای درست میکردند و قلیان میکشیدند.من از داخل سلول ، آنها را نگاه میکردم، بعدا که به من هم اجازه بیرون آمدن در راهرو را دادند، در برنامه های آنها شرکت میکردم. 🔸قرار شد هر شب برای آنها صحبت کنم؛ بعد هم سید کاظم (یکی از آنان که صدای خوبی داشت) به خواندن مداحی و مرثیه خوانی بپردازد و طبق معمول به ذکر مصیبت امام حسین (ع) برسد. 🔸صحبتهای من به صورت غیر صریح، متضمن محکوم سازی رژیم حاکم بود. درباره زندگی امیرالمؤمنین علی (ع) و عدالت آن حضرت، و نیز ویژگی های حاکم اسلامی سخن میگفتم آنها از این سخنان، خشنود و خوشحال میشدند تعجبی هم نداشت؛ زیرا این سخنان، متناسب با آرمانهای آنها و امیدها و رنجهایشان بود. 🔸هر شب یکی از افراد جلسه مسئولیت پرداخت هزینه ی آن را داشت؛ البته به جز من که کاملاً بی پول بودم. بیشتر خرج هم بابت خرید چای و شکر بود. 🔸یک ارمنی به نام «آوانسیان» هم در زندان با ما بود. بعداً مطلع شدیم که او از رهبران حزب توده است. او در بین زندانیان، از رفاه خاصی برخوردار بود. امکاناتی در اختیار داشت که در اختیار دیگران نبود. 🔸️ این زندانی ارمنی یک بار به یکی از جلسات رمضانی ما نزدیک شد و به صحبت من گوش داد و بسیار خوشحال شد چند شب بعد نزد ما آمد و گفت: به من اجازه میدهید که مسئولیت خرج جلسه بعدی را بر عهده داشته باشم؟ گفتیم:با کمال میل. 🔸جالب اینجا بود که او نظر ما را درباره نجاست و طهارت میدانست و متوجه بود که اگر به چیزی دست تر بزند از نظر ما آن چیز نجس میشود. البته این نظر رایج و غالب علما در مورد اهل کتاب است. در اینجا به عنوان جمله ی معترضه یادآور میشوم که من به طهارت اهل کتاب معتقدم. 🔸️بر این اساس، او برای ما چای و شکر آورد ولی آنها را نزد خودمان گذاشت تا برادران مسلمان زندانی خودشان، آن را آماده کنند. 🌱کتاب«خون دلی که لعل شد» زندگی نامه مقام معظم رهبری (توضیح: با توجه به محدودیت ارسال تعداد کلمات در پیام های که حاوی عکس است، در بعضی از قسمت ها برای حفظ یکپارچگی داستان ، مجبور به حذف عکس شدیم و مطالب بدون عکس ارسال خواهد شد) ✅️@yek_nokte_az_bikaran
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌻 خوبان عالم را هر روز یاد کنیم ،حتی با ذکر یک صلوات.... ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم » ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌻شهید خدمت ، محسن دریا نوش 🌻 ✅️@yek_nokte_az_bikaran
«الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم» 🌸قسمت ۵۰ 🪴من خیلی به نظافت سلول اهمیت میدادم،امادیگران مراعات نمیکردند؛عادت داشتندخاکسترسیگار و ته سیگار راروی زمین بریزند.من ازپاکتهای سیگار،جاسیگاری درست کرده بودم وهروقت میدیدم یکی ازآنها سیگار میکشدجاسیگاری را زیردستش میگذاشتم؛ولی او باتعجب من رانگاه میکرد و دستش رابه طرف دیگرمیبرد تاخاکستر سیگار درجاسیگاری نریزد! 🪴در یکی ازنخستین شبهای زندان که من درسلول به سرمیبردم وبه من اجازه بیرون آمدن ازآن داده نشده بود،صداهای افراد جدیدی شنیدم که به لهجه تهرانی حرف میزدند،فهمیدم که اینهامهمانهای تازه واردند 🪴به حرفهایشان گوش کردم ونتیجه گرفتم که چندساعت پیش دستگیرشده اند.یکی ازآنهاپنجره سلول مراباز کرد ومرا دید.نامم راپرسید.گفتم. آنهاهم خودشان را به من معرفی کردند وعلت بازداشتشان را برایم گفتند 🪴فهمیدم که آنهاگروهی ازکسبه و تجارجوان بازارهستند که ماه رمضان پای منبریکی ازسخنرانهای انقلابی مسجدجامع بازار بوده اند و درخلال سخنرانی احساسات آنهابالا گرفته وشعارهایی داده اند؛پلیس هم به آنهاحمله ور شده دستگیرشان کرده وبه زندان آورده است 🪴از دیدن آنهاخیلی خوشحال شدم،زیرا من هنوز باخوزستانی هاانس نگرفته بودم. چندساعت بعدهم صداهایی شنیدم که حاکی از آزادی آنها بود.احساس کردم که با رفتن آنها چیزی از دست داده ام 🪴هنگام مغرب نماز خواندم و برای تعقیبات نشستم.دراین بین دیدم که یکی از همانها پنجره سلولم راباز کرد و گفت: آقا سید من برگشتم!درباره ی بقیه از او پرسیدم گفت آزاد شدند 🌱کتاب«خون دلی که لعل شد» زندگی نامه مقام معظم رهبری ✅️@yek_nokte_az_bikaran
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌻 خوبان عالم را هر روز یاد کنیم ،حتی با ذکر یک صلوات.... ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم » ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌻شهید خدمت ، بهروز قدیمی 🌻 ✅️@yek_nokte_az_bikaran
🚩🌹🚩🌹🚩🌹🚩🌹🚩🌹🚩🌹🚩🌹 💫 سلام و عرض ادب 💫 🌹با توجه به مطالب زیبای کتاب «خون دلی که لعل شد» و خاطرات بسیار جالبی که مقام معظم رهبری در این کتاب بیان فرمودند 🌹و از آنجایی که تصمیم داریم این کتاب ارزشمند را تا قبل از ایام محرم به پایان برسانیم ، ان شاالله بنا داریم، 🌹 روزانه مطالب در دو قسمت در کانال ارسال گردد. 🌹امیدوارم همانند گذشته با اعلام نظرات و پیشنهادات خودتان ، در ارائه بهتر مطالب ما را یاری بفرماید🙏🌱 با تشکر فراوان کانال یک نکته از بیکران ✅️ @yek_nokte_az_bikaran 🚩🌹🚩🌹🚩🌹🚩🌹🚩🌹🚩🌹🚩🌹
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم » 🌸قسمت ۵۱ 🍁فهمیدم این فرد را ازدیگر رفقایش مستثناکرده اند او را درزندان نگه داشتند و مدت مدیدی درزندان ماند.بعداً که درسلولم را بازکردند و به من اجازه داده شدکه هروقت بخواهم ازسلول بیرون بیایم،این شخص می آمد و بامن افطارمیکرد.در طی معاشرتم بااو دریافتم که خیلی صاف وساده است. 🍁این شخص از روی سادگی و خوش باوری،از مأمور نگهبانی داخل زندان درخواست میکرد تا او را آزاد کنند! بااینکه کاملا روشن است که این مأموران قدرت و اختیار این کار راندارند.اما آنقدر بااصرار از آنها درخواست میکردکه مأمور بیچاره راهی نمیدید جز اینکه به اوقول دهد فلان روز آزاد میشود! 🍁 آن وقت رفیق ما از این بابت خوشحال میشد گویا از شادی پر درآورده.‌ بعد پیش من می آمد و مرا از قولی که به او داده شده باخبر میکرد وبه من میگفت برای هر گونه خدمتی دربیرون زندان آماده ام ! سرانجام، من آزاد شدم و او در زندان ماند! شنیدم در دادگاه به یک سال زندان یاکمتر محکوم شده بود 🍁جرم او هم واقعاً عجیب و خنده آور بود. در دفتر یادداشت او یک بیت شعر عامیانه پیدا کرده بودند که هم معنای سست و سخیفی داشت،هم ازجهت لغوی و عروضی سبک و بی ارزش بود و هم غلط های دستوری داشت.این بیت طعن و تعریضی به رضا خان بود *جمله گویید از برنا و پیر لعنة الله رضا شاه كبير* 🍁با این گناه بسیار موهوم بیچاره ساده لوح به زندان محکوم شده بود! این مسئله نشان میدهد که قاضی و دادگاه تا چه حد سخیف بودند.!! 🌱کتاب«خون دلی که لعل شد» زندگی نامه مقام معظم رهبری ✅️@yek_nokte_az_bikaran
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌻 خوبان عالم را هر روز یاد کنیم ،حتی با ذکر یک صلوات.... ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم » ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌻شهید مدافع حرم سردار حسین پورجعفری، یار و همراه همیشگی حاج قاسم سلیمانی 🌻 ✅️@yek_nokte_az_bikaran
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم» 🌸قسمت ۵۲ 🌱پنج نظامی بادرجه استواری به صورت نوبتی نگهبان زندان بودند.رئیس شان «استوار ساقی»بود. او یک نظامی بلندقد،تنومند،قوی بنیه وچهارشانه بود برای خود عزم و اراده و شخصیتی داشت.زبان فارسی او ته لهجه ترکی داشت؛درجه دار بود،ولی به افسران امرونهی میکرد. 🌱در یکی ازدفعاتی که مرابه اتاق بازجویی احضار کردند،بازجو که درجه سرهنگی داشت، از من سؤال میکرد و من پاسخ میدادم. ناگهان دیدم ساقی بدون اجازه وارداتاق شد و با لحنی آمرانه ،با تندی و قاطعیت،با سرهنگ به گفت و گو پرداخت. 🌱 پاکروان،رئیس ساواک برای بازدید از زندان آمد.به همراه او ده افسر بودند که درجه های آنها کمتر از سرهنگی نبود.تنها متکلم در میان همه اینها ساقی بود وقتی پاکروان به سلول من رسید،از من سؤالهایی کرد و من پاسخ دادم ساقی مداخله کرد و با صدایی غرش آلود وتوأم با اعتماد به نفس به من اشاره کرد و گفت: تیمسار این زندانی آرامی است. 🌱ساقی مردی باشهامت و جوانمرد بود.هر کدام از زندانی ها را که مقاوم و نستوه بودند، دوست میداشت و به آنها احترام میگذاشت. برعکس، باافراد ضعیف،تندی و سخت گیری میکرد همین که می دید یک زندانی التماس میکند یا میگرید، او را به باد فحش و ناسزا میگرفت 🌱 یکی از برادران درباره جوانمردی و مردانگی این مأمور نظامی برایم خیلی چیزها گفت.گفت «ساقی» او را پس از آزادی از زندان به خانه اش دعوت کرده،او هم دعوتش را پذیرفته و در خانه با او راجع به مسائل بسیاری صحبت کرده است 🌱بعد ازپیروزی انقلاب استوار ساقی هم مانند سایر کارکنان زندانهای سیاسی دستگیر شد. من آن وقت در شورای انقلاب بودم. شورا با حضور بسیاری از اعضا جلسه داشت که خبر دستگیری ساقی به ما رسید. همه اعضای شورا دچار تأثر شدند؛ چون بیشتر آنها گذرشان به زندان قزل قلعه افتاده بود و ساقی را می شناختند ما در شورای انقلاب توافق کردیم که یک گواهی بنویسیم و در آن مراتب رضایت خود را از این فرد نظامی اعلام کنیم و همگی آن را امضا کنیم و همین کار را هم کردیم. 🌱کتاب«خون دلی که لعل شد» زندگی نامه مقام معظم رهبری ✅️@yek_nokte_az_bikaran
«اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم» 🌸قسمت۵۳ 🔰مقامات زندان دربرخی ازروزها به مااجازه میدادند تابرای هواخوری واستفاده ازآفتاب حدودیک ربع درحیاط گردش کنیم.البته این اجازه هم پس ازبازجویی،داده میشد. 🔰دریکی ازروزها درگوشه ای ازحیاط،مردی بلندقد وپنجاه شصت ساله رادیدم که با وقار وآرامش قدم میزد.لباس مرتب و تمیز او حاکی از آن بود که ازشخصیتهای مهم بازداشتی است.درباره او پرسیدم،گفتند او سرتیپ قرنی است. 🔰سرتیپ قرنی یکی ازتیمسارهای عالی رتبه ارتش شاه بود که فعالیت انقلابی وشاید دینی داشت.به طریق غیر مستقیم باآقای میلانی(از مراجع انقلابی) تماس گرفته بود و طرح رهبری یک جنبش انقلابی راکه مشترکاً با هم برعهده داشته باشند،به ایشان پیشنهاد کرده بود ولى كل جریان لو رفت و قرنی به سه سال زندان محکوم گردید. 🔰قرنی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از سوی امام به عضویت شورای انقلاب درآمد و پس از انقلاب به ریاست ستاد مشترک ارتش منصوب شد و سرانجام توسط گروه انحرافی فرقان به شهادت رسید 🔰بعد از نمازظهر یکی ازروزها در راهروی زندان نشسته بودم وبه تنهایی ناهار میخوردم یادم هست که ناهار آن روز آبگوشت بود.ناگهان مأموری مرا صدا زد و به دفتر افسر زندان رفتم وقتی مرا دید گفت: شما آزاد هستی؛با دلی لبریز ازخوشحالی به سلول برگشتم.این خوشحالی باقدری تأسف هم توأم بود؛تأسف جدایی ازبرادرانی که در پی آن معاشرت دلپذیرشبانه روزی زندان، خیلی باآنها انس گرفته بودم 🔰درحال جمع کردن وسایلم بودم که دیدم مأموری درداخل زندان با صدای بلند گفت فلانی آزاد شد همه زندانیان از سلولهایشان بیرون ریختند و مرا در جمع آوری وسایل کمک کردند.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌻 خوبان عالم را هر روز یاد کنیم ،حتی با ذکر یک صلوات.... ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم » ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌻شهید حسن طهرانی‌ مقدم،پدر صنعت موشکی ایران🌻 ✅️@yek_nokte_az_bikaran