eitaa logo
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
12 فایل
فکر کن‌بری گـلزار شهــدا . .! روی قبرا‌رو‌بخونی و‌برسی به یه شهید‌هم‌سنت..(: اونوقته که میخوای سربه تنت‌نباشه.! آره رفیق هم‌سن و سالای ما شهید شدن بعد ما هنوز تو فکر ترک گناهیم!( : ^شرایطمون ' @tablighat1a -
مشاهده در ایتا
دانلود
شما قبل از اینکه به بچه‌ها تعلیمات دینی یاد بدهید، ببینید باید چه کار کنید تا «مستقل بودن» را به آنها یاد بدهید. طوری باشد که این بچه وقتی از مدرسه بیرون آمد، به محض اینکه یکی مسخره‌اش کرد، نترسد. یا به خاطر لبخند چند تا رفیق، دنبال هرزگی نرود. بگوید: «معنا ندارد که آدم مثل بقیه باشد؟» شما به دانش‌آموزان خود استقلال داشتن را یاد بدهید. اگر استقلال پیدا کرد، خدا خیلی راحت وارد دلش می‌شود. 📔 چگونه یک خوب بخوانیم؟ 🖋 علی‌رضا پناهیان @YekAsheghaneAheste
عکس امام خمینی آینهٔ روزانهٔ من بود: روزی چند بار به عکس او می‌نگریستم. انگار زنده در کنارم بود و من جَنب او که مشغول خواندن قرآن است، نشسته بودم. او بخشی از وجودم شده بود. 📔 از چیزی نمی ترسیدم 🖋 انتشارات مکتب @YekAsheghaneAheste
آن روز خیلی توجه نداشتم. بعداً فهمیدم در عشیرهٔ بزرگ ما، هیچ‌کس مثل مادر و پدرم مهمان‌نواز نیستند. همیشه در خانهٔ ما مهمان بود؛ درحالی‌که من و چهار خواهر و برادرِ دیگرم که دو تای آن‌ها از من بزرگ‌تر بودند، همیشه چشممان به جَوالِ آرد بود. به‌دلیل اعتقادی جدّی که در خانه‌مان وجود داشت که «مهمان حبیب خداست»، هرگز یادم نمی‌آید که اخمی یا بی‌توجهی شده باشد. عمدهٔ مهمان‌ها غریبه بودند که در راه، به‌سمت روستاهای دیگر، ظهر به محلِ ایل ما می‌رسیدند و درخواست چای داشتند: چای با هِل و قَلَمفُر. مادرم که به ما اصلاً نمی‌داد. معرکه بود! بعد هم اگر نزدیک ظهر بود، ناهار یا شام می‌خوردند: بعضاً نان و ماست یا نان و گوره‌ماست یا تخم‌مرغ یا آب‌گرمو. اگر مهمان خیلی مهم بود، برای او خروس می‌کُشتند و پلو بار می‌گذاشتند. 📔 از چیزی نمی ترسیدم 🖋 انتشارات مکتب @YekAsheghaneAheste
پدرم اهل نماز بود. شاید در آن‌وقت چند نفر نماز می‌خواندند؛ اما پدرم به‌شدت تقیّد به نماز اول‌وقت داشت. نماز صبح را از روی ستاره و نماز ظهر را از روی سایه تشخیص می‌داد. البته آن‌وقت کسی به حمد و سورهٔ کسی کاری نداشت؛ لذا چه‌بسا در نماز غلط‌غلوط زیادی بود. همان‌گونه که به نماز تقیّد داشت، به حلال و حرام هم همین‌گونه بود. همهٔ اهل عشیره‌مان او را به درستی می‌شناختند. آن‌وقت‌ها ایشان مشهد رفته بود و به «مَشدی‌حسن» مشهور بود. زَکات مالَش را، چه در گندم و جو و چه در گوسفندها، به‌موقع به سیدمحمد می‌داد. 📔 از چیزی نمی ترسیدم 🖋 انتشارات مکتب حاج قاسم @YekAsheghaneAheste
رسول خدا (ص) صدا زد: «خدایا، روز قیامت روز رسوایی است، می‌شود امت مرا رسوا نکنی؟ اینها پیروان من هستند، من از تو می‌خواهم گوشه‌ای از صحرای محشر به اعمالشان رسیدگی کنی که فقط من و تو گناهانشان را بفهمیم، و کسی خبردار نشود.» ببینید چقدر رسول خدا (ص) ما را دوست دارد. خداوند متعال هم صدا زد: «یا حَبیبی أنا اَرأفُ بِعبادِی مِنکَ اُحاسِبُهُم وَحدی بِحَیثُ لایطَّلِعُ عَلی أثَراتِهِم غَیری» یعنی ای حبیب من، عزیز دلم، من به بندگان خودم مهربان‌تر از تو هستم. اصلاً این محبتی که تو نسبت به امت خود داری منبعش خودم هستم. حالا که این حرف را زدی، من امت تو را به گوشه‌ای از صحرای محشر می‌برم که فقط خودم بفهمم، به تو هم خبر نمی‌دهم اینها چه کرده‌اند که آبرویشان پیش تو هم نرود. آیا می‌توانیم این محبت رسول خدا (ص) را پاسخ دهیم؟ آیا می‌توانیم این محبت خدا به خودمان را پاسخ دهیم؟ آیا با این محبت‌ها آدم می‌شویم؟ معمولاً هر چقدر هم که برای ما از این محبت‌ها بگویند، ما خوب نمی‌شویم. اگر بخواهیم محبت خدا را درک کنیم و این محبت در ما اثر بگذارد، اول باید عظمت خدا در دل ما بنشیند. 📔 چگونه یک خوب بخوانیم؟ 🖋 علی‌رضا پناهیان @YekAsheghaneAheste
پدرم اهل نماز بود. شاید در آن‌وقت چند نفر نماز می‌خواندند؛ اما پدرم به‌شدت تقیّد به نماز اول‌وقت داشت. نماز صبح را از روی ستاره و نماز ظهر را از روی سایه تشخیص می‌داد. البته آن‌وقت کسی به حمد و سورهٔ کسی کاری نداشت؛ لذا چه‌بسا در نماز غلط‌غلوط زیادی بود. همان‌گونه که به نماز تقیّد داشت، به حلال و حرام هم همین‌گونه بود. همهٔ اهل عشیره‌مان او را به درستی می‌شناختند. آن‌وقت‌ها ایشان مشهد رفته بود و به «مَشدی‌حسن» مشهور بود. زَکات مالَش را، چه در گندم و جو و چه در گوسفندها، به‌موقع به سیدمحمد می‌داد. 📔 از چیزی نمی ترسیدم 🖋 انتشارات مکتب حاج قاسم @YekAsheghaneAheste