eitaa logo
یک فنجان تامل
7.9هزار دنبال‌کننده
54 عکس
7 ویدیو
0 فایل
نکات تاملی که ارزش بارها مطالعه را دارد! ادمین: @Hadadpour
مشاهده در ایتا
دانلود
دری به سمت حیاط تجلی اش وا کرد سپس نشست و خودش را کمی تماشا کرد و آن همه عظمت را کمی به نور کشید و نور را به تجسم کشید و انشا کرد سپس و اشرقت الارض و سما نوشت و بر زمین و زمان آیه آیه املا کرد و بسته شد همه چشم های ما وقتی که نور آینه در آینه تجلا کرد زلال آبی خود را به روی آینه ریخت تمام مهر خودش را به اسم دریا کرد باسم نور علی نور، این الهه نور فرشته ای شد و بال اراده را وا کرد سپس به سمت خدایش پرید و زهرا شد خدا تجلی خود را به نام زهرا کرد..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#امید_صباغ_نو من مَرد عمودی زمین بودم و امروز از مرحمت عشق ببین زاویه‌ام را
دستم به شنبه های خیالت نمی‌ رسد مشغولِ عصر جمعه ی دلتنگیِ توام ...
💔 هَمِہ ےِ دِلْ خُوشِے اَمْ آخَرِ شَبْ هٰاایِنْ اَسْٺْ دُوْ سِهْ خَطْ بٰا تــُو سُخَنْ گُفْتَنُ و آرٰامْ شُدَنْ 💚 💚
━━━━━━◈❖✿❖◈━━━━━ توی مترو آدمی دیدم، گمان کردم خداست...! چون که او بود از رگِ گردن، به من نزدیک‌تر...! ━━━━━━◈❖✿❖◈━━━━
🔔 چند لحظه تأمل 👌یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ... گلی شد . و من بی خیال پی اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود ولی نشد ... 🌿 بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛ حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !! آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت : "این لباس چِرک مرده شده!" گفت : "بعضی لکه ها دیر که شود ، می میرند ؛ باید تا زنده اند پاک شوند !" چرک مُرده شد ... و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت ! بعید نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید ! حواست که نباشد لکه می شود ؛ وقتی لکه شد اگر پی اش را نگیری ، می شود چرک ... به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است ، تا زنده است ، باید شست و پاک کرد" یک فنجان تامل نکات تاملی که ارزش بارها مطالعه را دارد! ☕️یک فنجان تامل☕️ https://eitaa.com/yekfenjantaamol
مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست هفت قرنی است در این مصر فراوانی نیست به زلیخا بنویسید نیاید بازار این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست حال این ماهی افتاده به این برکۀ خشک حال حبسیه‌نویسی است که زندانی نیست چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش بشنوید از من بی چشم که کرمانی نیست با لبی تشنه و... بی بسمل و ... چاقویی کُند ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست عشق رازیست به اندازه آغوش خدا عشق آنگونه که میدانم و میدانی نیست
دریاب همین خلوت رویایی را این لحظه شیرین شکیبایی را یاران همه رفتند ولی باکی نیست از دست نداده‌ایم تنهایی را سرگرم مناجاتم و سرمست امشب از هرکه جز او کشیده‌ام دست امشب دیر آمده‌ای رفیق ! دیر آمده‌ای تنهایی من سرش شلوغ است امشب جان رفته ولی زخم جفایت نرود تاثیر طلسم چشم‌هایت نرود فرشی زدل شکسته انداخته‌ام آهسته بیا شیشه به پایت نرود
یا بقیه الله ادرکنی💚 شرمنده‌ی نگاه تو هستم، نگاه کن یک بار هم نگاه به اعماق چاه کن ما غرق در«گناه» شدیم و نیامدی آقا ، بیا دوباره مرا «بی گناه» کن آقا ، مرا کنار خودت جای می‌دهی؟ لطفی بزرگ در حق این روسیاه کن یک روز، نه، ثانیه‌ای؛ لحظه‌ای فقط چشم مرا «مسیر قدم‌های ماه» کن آقا؛ زمین شلوغ شده، گم شدم؛ بیا فکری به حال گمشده‌ی بی‌پناه کن آقا؛ فدای چشم تو؛ چشمان خیس من شرمنده‌ی نگاه تو هستم، نگاه کن... 🔹اللهم عجل لولیک الفرج 🔹
میگن چرا تو این کانال کم مطلب میذاری اینم جوابش👇
دست و دلم به شعر نمی رفت مدتی ,,عکس,, تو را کنار قلمدان گذاشتم شعر آمد و تو آمدی و خط به خط به خط اسم تو را نوشتم و باران گذاشتم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا حسین(ع) بگذار زير پاي تو نقاشي ام كنند در دومين هجاي تو نقاشي ام كنند مثل كبوتران شب جمعهء حرم بگذار در هواي ِ تو نقاشي ام كنند مثل كتيبه هاي ِ قديم حسينيه در مجلسِ عزاي تو نقاشي ام كنند جبريل مي شوم سر سجاده اي اگر همسايه دعاي ِ تو نقاشي ام كنند بگذار مثل مَشك پر از آب ، يك غروب در دست بچه هاي تو نقاشي ام كنند من نذر كرده ام كه به هنگام مردنم نزديك كربلاي تو نقاشي ام كنند حتماً مرا بدون سر و تشنه مي كِشند روزي اگر براي تو نقاشي ام كنند آيا نمي شود كه در اين زير سنگها آقاي من، به جاي تو نقاشي ام كنند؟!
✅یک داستان زیبا از مثنوی آسیاب به نوبت : رفت روزی زاهدی در آسیاب آسیابان را صدا زد با عتاب گفت دانی کیستم من گفت :نه گفت نشناسی مرا، ای رو سیه این منم ، من زاهدی عالیمقام در رکوع و درسجودم صبح وشام ذکر یا قدوس ویا سبوح من برده تا پیش ملایک روح من مستجاب الدعوه ام تنها وبس عزت مارا نداند هیچ کس هرچه خواهم از خدا ، آن میشود بانفیرم زنده ، بی جان میشود حال برخیز وبه خدمت کن شتاب گندم آوردم برای آسیاب زود این گندم درون دلو ریز تا بخواهم از خدا باشی عزیز آسیابت را کنم کاخی بلند برتو پوشانم لباسی از پرند صد غلام وصد کنیز خوبرو میکنم امشب برایت آرزو آسیابان گفت ای مردخدا من کجا و آنچه میگویی کجا چون که عمری را به همت زیستم راغب یک کاخ و دربان نیستم درمرامم هرکسی را حرمتیست آسیابم هم ، همیشه نوبتیست نوبتت چون شد کنم بار تو باز خواه مومن باش و خواهی بی نماز باز زاهد کرد فریاد و عتاب کاسیابت برسرت سازم خراب یک دعا گویم سقط گردد خرت بر زمین ریزد همه بار و برت آسیابان خنده زد ای مرد حق از چه بر بیهوده می ریزی عرق گر دعاهای تو می سازد مجاب با دعایی گندم خود را بساب...
━━━━━━◈❖✿❖◈━━━━━ بی عشق ادامه دادنم ممکن نیست ... مانند "نود" بدونِ "فردوسی پور" ! ━━━━━━◈❖✿❖◈━━━
ای ردیف غزلم،ورد زبانم،نفسم حاکم گستره ی فن بیانم ، نفسم تو چه کردی که دلم این همه خواهانت شد؟ حکم کرده است فقط با تو بمانم نفسم گوشه ی دنج اتاقم شب شعری برپاست گرم چندین غزل پر هیجان ام نفسم بیستون چیست؟ بگو تا دل البرز بِکن امتحان کن به گمانم بتوانم نفسم چه شده راحت من! این همه ناآرامی؟ غرق تشویش شدی من نگرانم نفسم بسته ای بار سفر را به کجاها بی من من که همراه تر از هر چمدانم نفسم زندگی بی تو اگرمرگ نباشدزجراست با تو تنظیم شده هر ضربانم نفسم شب سپید است،کنارتوتنم نورانی ست با تو خورشید ترین ماه جهانم !نفسم
━━━━━━◈❖✿❖◈━━━━━ دردْ بالاتر از این نیست، به قرآن مجید ! شعر از تو بنویسم، دگران عشق کنند ! ━━━━━━◈❖✿❖◈━━━━━
آمدی گریه کنی ، شعر بخوانی بروی نامه ای خیس به دستم برسانی بروی در سلام تو ، خداحافظی ات پیدا بود ! قصدت این بود از اول که نمانی بروی خواستی جاذبه ات را به رخ من بکشی شاخه ی سیب دلم را بتکانی بروی بس نبود این همه دیوانه ی ماهت بودم ؟ دلت آمد که مرا سر بدوانی بروی ؟ جرم من ، هیچ ندانستنِ از عشق تو بود خواستی عین قضاتِ همه دانی بروی ! باشد این جان من این تو ؛ بکُشم راحت باش ولی ای کاش که این شعر بخوانی بروی...
می شود " زلزله ام " باشی و من " بم " بشوم کاش با دست تو از روی زمین کم بشوم می شود بار گرانی بگذاری به دلم...؟! آرزو کرده ام از بار غمت خم بشوم... می شود تلخی خود را به منم یاد دهی...؟! تا منم مثل تو مرغوبترین سم بشوم... می شود باز برایم دو سه تا خاطره از...؟! خنده ام محو شود مظهر ماتم بشوم... می شود سنگدلی را به منم یاد دهی...؟! دل خود را بکنم مثل تو آدم بشوم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دسترسی به تارنمای عریضه ای که اون بنده خدا نوشته بود، امکان پذیر نمیباشد. گفتن بردار که شر میشه😏😐 چشم
چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟ بیایید از عشق صحبت کنیم تمام عبادات ما عادت است به بی‌عادتی کاش عادت کنیم چه اشکال دارد پس از هر نماز دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟ به هنگام نیّت برای نماز به آلاله‌ها قصد قربت کنیم چه اشکال دارد که در هر قنوت دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟ چه اشکال دارد در آیینه‌ها جمال خدا را زیارت کنیم؟ مگر موج دریا ز دریا جداست چرا بر «یکی» حکم «کثرت» کنیم؟ پراکندگی حاصل کثرت است بیایید تمرین وحدت کنیم «وجود» تو چون عین «ماهیت» است چرا باز بحث «اصالت» کنیم؟ اگر عشق خود علت اصلی است چرا بحث «معلول» و «علت» کنیم؟ بیا جیب احساس و اندیشه را پر از نقل مهر و محبت کنیم پر از گلشن راز، از عقل سرخ پر از کیمیای سعادت کنیم بیایید تا عینِ عین القضات میان دل و دین قضاوت کنیم اگر سنت اوست نوآوری نگاهی هم از نو به سنت کنیم مگو کهنه شد رسم عهد الست بیایید تجدید بیعت کنیم برادر چه شد رسم اخوانیه؟ بیا یاد عهد اخوت کنیم بگو قافیه سست یا نادرست همین بس که ما ساده صحبت کنیم خدایا دلی آفتابی بده که از باغ گل‌ها حمایت کنیم رعایت کن آن عاشقی را که گفت: «بیا عاشقی را رعایت کنیم» قیصر امین پور کانال یک فنجان تامل در ایتا @yekfenjantaamol
می‌نشینم در کنار شخص تنهای خودم می‌روم قربان سَروِ قد و بالای خودم چای می‌ریزم میان استکان لب پَرم می‌شوم در کلبه‌ی گرمم پذیرای خودم می‌کنم برپا شب شعری برای دفترم می‌سپارم گوش ، به اشعار زیبای خودم جای چشم دیگران زُل می‌زنم در آینه می‌دهم دل را به چشمِ مستِ شهلای خودم روی دیوار اتاق خواب‌های رنگی‌ام میخ ، می‌کوبم برای قاب رویای خودم بیخیال گرمی آغوش‌های یخ زده بعد از این دلگرم خواهم شد به گرمای خودم الوداع ای سرزمین عشق‌های بیخودی من سفر کردم به شهرِ آرزوی‌های خودم @yekfenjantaamol
در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روییدند سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست می ‌دیدند بله آن کاج‌ ها نه‌تنها دوست بلکه یک زوج با وفا بودند کاج و کاجه کنار هم با عشق غرق خوشبختی و صفا بودند زد و یک روز در ده مذکور چیزکی با کلاس آوردند پیشگامان صنعت آی ‌تی ای دی اس ال پلاس آوردند کاج با اتصال اینترنت گشت آنلاین و باکمی تردید سرچ کرد و ز سایت جنگل شاپ یک عدد گوشی ردیف خرید کاج ما شد رها در اینترنت سر راهش ندید چاهی را لایک می ‌کرد هر که را می ‌دید فالو می ‌کرد هر گیاهی را خربزه، هندوانه، گوجه، کدو موز و گیلاس و انبه و کیوی یا که گل‌ های سرخ و زرد هلند یا علف‌ های هرز بولیوی کاج بی‌ جنبه که شعور نداشت در گروه مزخرفی اد شد بعد هم رفته ‌رفته پی‌درپی عضو کانال ‌های بد بد شد بعد کم ‌کم دلش هوایی شد کاجه از چشم ‌و چار او افتاد دم ‌به‌ دم هی بهانه می ‌آورد دائم از کاجه می‌گرفت ایراد تو چرا نیستی شبیه هلو یا شبیه انار آن سر باغ عوض سار و قمری و بلبل شده ‌ای منزل دویست کلاغ برگ‌ هایت چقدر سوزنی است پوستت چون گِل ترک ‌خورده میوه‌ هایت چه خشک و مخروطی ست شاخه‌ هایت دراز و پژمرده کاج که ول کن قضیه نبود کاجه را کرده بود بیچاره کاجه هم زد به سیم آخر و کرد سیم ‌های پیام را پاره مرکز ارتباط دید آن روز انتقال پیام ممکن نیست ده مدیر آمد و دو تکنسین تا ببیند عیب کار از چیست داده شد یک گزارش مبسوط در دو مصرع خلاصه ‌اش این است که سواد رسانه‌ای دو کاج طبق آمار سطح پایین است جلسات عدیده شد تشکیل با حضور ١٢ ارگان همه در قالب سمیناهار در قم و یزد و ساوه و گرگان موشکافانه بررسی شد و شد تیم‌ های تخصصی ایجاد تا بیابند راهکاری را جهت ارتقا سطح سواد در نهایت نهاد مربوطه با تمام توان نمود اقدام برد بالا به‌جای سطح سواد ارتفاع خطوط سیم پیام