eitaa logo
یک فنجان تامل
7.6هزار دنبال‌کننده
54 عکس
7 ویدیو
0 فایل
نکات تاملی که ارزش بارها مطالعه را دارد! ادمین: @Hadadpour
مشاهده در ایتا
دانلود
پری معروفترین وآخرین معشوقه ی نامدار ایران بلطف شاعرمعاصراستاد شهریار که بحق قسمتی از ادبیات ما مدیون ایشان است وگرنه شهریار بجای شاعر شدن، پزشک میشد و شاید دیگه شاهدشاهکارهای نظیر: "آمدی جانم به قربانت..."و امثال آن نبودیم استاد شهریار در پی یک شکست عشقی ترم آخر پزشکی دانشگاه را رها میکند و ترک تحصیل مینماید. یعنی حدود 6 ماه قبل از اخذ مدرک دکتری از دانشگاه به دلیل شکست عشقی انصراف میدهد. او که به خواستگاری دختری از آشنایان میرود چون وضع مالی مناسبی نداشته و در ابتدا مشهور هم نبوده جواب رد میشنود. استاد ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ ﺗﺎ 47 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﺠﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻋﺸﻖ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﺵ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ... ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﺶ ﺭﻓﺖ، به ﺍﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺩ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﺎﻝ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﺑﻬﺮﻩ بوﺩ !!! ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ در ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺳﯿﺰﺩﻩ به ﺩﺭ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﯼ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻭ بچه ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﯾﺪ ، ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺩ که واقعاً معرکه است : ﺳﺮ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ ﺗﻮ ﺷﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺮﯼ؛ ﭘﺴﺮﻡ ﺗﻮ ﺟﮕﺮﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﮕﺮﻡ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻧﺮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻮﺳﯽ ﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡ ﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ ﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻫﻨﺮ ﻋﺠﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺮﺯﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭﻡ ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ ﻋﻬﺪ ﻗﺪﯾﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮔﺬﺭﻡ. شهریار در یکی از سمینارها و شب شعری که در شیراز به مناسبت بزرگداشت سعدی و حافظ برگزار میگردد دعوت میشود. در آن سمینار شهریار غزل زیبایی میخواند که همه مبهوت میشوند. یک دختر دانشجوی رشته ادبیات از دانشگاه شیراز بلند میشود و مقاله ای در توصیف شهریار میخواند و او را شهریار مسلم غزل میخواند. دختر در پایان جلسه نزد شهریار میرود و خیلی زیاد از شهریار تعریف مینماید و میگوید که من عاشق و شیفته شما و این غزلتان شده ام. شهریار از دختر میپرسد نام شما چیست؟ دختر میگوید غزاله شهریار فی البداهه این تک بیت را میگوید: ((شهریار غزلم خواند غزالی وحشی چه خوش است با غزلی صید غزالی کردم)) استاد شهریار در اواخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان بستری میگردد و دکتر خانواده او را جواب میکند. دوستان و آشنایان شهریار برای بهبود روحیه او میروند و با اصرار آن خانم عشق قدیمی شهریار را راضی میکنند که به عیادت شهریار برود. عشق قدیمی شهریار که حالا یک پیرزن بود قبول میکند که به عیادت شهریار در بیمارستان برود. وقتی عشق قدیمی شهریار به بیمارستان میرود شهریار روی تخت بیمارستان خواب بوده است اما صدای قدمها و گام عشق قدیمی خود را میشناسد و از خواب بیدار میشود. وقتی عشق او در اتاق را باز میکند شهریار این شعر مشهور که از مفاخر ادبیات فارسی هست را برای عشق قدیمیش میسراید: آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بیوفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا وه که با این عمرهای کوته و بی اعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خاموشی شرط وفاداری بود غوغا چرا شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر زین سفر راه قیامت میرود تنها چرا
خسته ام‌ مثل همان دختر اصلاح طلب که شده عاشق فرمانده‌ی گردان بسیج ! @yekfenjantaamol
آب است ولی شراب را می خواهد بر موی تو پیچ و تاب را می خواهد ای وای به حال آن بسیجی که دلش؛ یک دختر بد حجاب را می خواهد...!!! محمود شهرستانی @yekfenjantaamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هم شاعر آیینی و هم شاعر جنگم هم سخت، گرفتارِ دو تا چشم قشنگم تا فتح کنم قلبِ تو چادر عربی را باید بروم، با همه‌ی شهر بجنگم می‌گیرمت از پنجه‌ی عاشق کُشِ تهران از نصف جهان آمده‌ام، بچه زرنگم دیدی اگر این شهر به رقص آمده، یعنی یک تار ز گیسوی تو افتاده به چنگم من یک دل و یک رو، وسط دام دو چشمم یک رنگم و بازیچه‌ی دنیای دو رنگم در عشقِ تو، چون یوسفِ افتاده به چاهم در دام تو، چون یونسِ در کام نهنگم جای غزل، از دست تو و آن دلِ سنگت، باید که فقط نوحه بخواند، دلِ تنگم بگذار که مجنون صفت، از عشق بگویم حتی اگر این شهر، زَنَد باز به سنگم @yekfenjantaamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مناجات با خدا 🌺🌺 توبه ام توبه نشد هر چه ڪه همت ڪردم من به ستاری تو سخت جسارت ڪردم هر چه تو دوست شدی با من آلوده ولی بی حیاتر شده با نفس رفاقت ڪردم رمضان است و دل از خواب نڪندم افسوس مثل هر سال من از لطف تو غفلت ڪردم من از این فلسفه روزه از این فیض عظیم به همین تشنگی ساده قناعت ڪردم روزه هم چشم مرا باز نڪرده,نڪند عادتم بود اگر هرچه عبادت ڪردم هر چه هستم سر دیوانگی ام میمانم روزه ام را فقط افطار به تربت ڪردم خواستم از عطش روزه بگویم اما از لب تشنه اش احساس خجالت ڪردم روزه ام روضه شد و روضه مرا میڪشدم یاد ان تشنه لب ڪرببلا میڪشدم 🌺🌺 حسن کردی @yekfenjantaamol
بعضی موقع ها هدیه دادن می‌تونه همین یک جمله باشه: @yekfenjantaamol
کار عشق است نماز من اگر کامل نیست آخر آنگاه که در یاد توام در سفرم ...
درد یعنی از قضا عشقت خرافاتی شود خواستم بوسش کنم، یک عطسه آمد ایست داد... 😐☺️🙈🌺
تازگی از روی چال گونه‌اش فهمیده‌ام جای زیبایی شناسی توی دانشگاه نیست!
از وقتی كه باهاش چت می‌كنی ناخودآگاه لبخند ميزنی، ديگه راه برگشتی نيست...