eitaa logo
یک فنجان تامل
8هزار دنبال‌کننده
53 عکس
7 ویدیو
0 فایل
نکات تاملی که ارزش بارها مطالعه را دارد! ادمین: @Hadadpour
مشاهده در ایتا
دانلود
آدمی که فکرش درگیر باشه، حتی اگه کل شهرم پیاده راه بره، خسته نمیشه... قبول دارین؟! در نرم افزار https://eitaa.com/yekfenjantaamol
دیالوگ ماندگار 💎خسروشکیبایی: مردم منو می دیدن میگفتن مخش تکون خورده ولی من به مامانم میگفتم من دلم تکون خورده نه مخم. مادرم میگفت گوربابای مخ، تو دلت قد صدتا مخ می ارزه،به خدا گفت.به همین زمین قسم گفت. اندیشه فولادوند:مادرت نپرسید عاشق کی شدی؟نپرسید اسمش چیه؟ خسرو شکیبایی:مادرا که از ادم چیزی نمیپرسن.همه چیو خودشون میدونن. ─═हई 🍷🍷 ईह═─ در نرم افزار https://eitaa.com/yekfenjantaamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسیرت که درست باشد ؛ نه از بی مهریِ آدم ها دلت می گیرد ، نه با طعنه ها و کنایه ها ، نا امید می شوی ! آدم ها ، خصلتشان است ؛ از تماشایِ سقوط ، لذتِ بیشتری می برند تا پرواز ! نا امید نباش ! سقوط ، سرنوشتِ پرنده هایِ ضعیف و بی دست و پاست ، عقاب ها ، فقط اوج می گیرند !
🔳 وقتی که من عاشق شدم من چند سال پیش دیوانه‌وار عاشق شدم، وقتی که فقط ده سال داشتم؛ عاشق یه دختر لاغر و قدبلند شدم که عینک ته‌استکانی می‌زد و پانزده سال از خودم بزرگتر بود! اون هرروز به خونه پیرزن همسایه می‌اومد تا پیانو یاد بگیره. از قضا زنگ خونه پیرزن خراب بود و معشوقه‌ دوران کودکی من، زنگ خونه ما رو می‌زد، منم هرروز با یه دست لباس اتو کشیده می‌رفتم پایین و در رو واسش باز می‌کردم، اونم میگفت: «ممنون عزیزم!» لعنتی چقدر تو دل برو می‌گفت عزیزم! پیرزنِ همسایه چند ماهی بود که داشت آهنگ«دریاچه قو»چایکوفسکی را بهش یاد می‌داد و خوشبختانه به اندازه‌ی کافی بی‌استعداد بود که نتونه آهنگ رو بزنه،به هر حال تمرین رو بی‌استعدادی چربید و داشت کم کم یاد می‌گرفت.اما پشت دیوار،حال و روز من،چندان تعریفی نداشت، چون می‌دونستم پیرزنِ همسایه فقط بلده همین آهنگ «دریاچه قو» رو یاد بده و دیگه خبری از عزیزم گفتن‌ها و صدای زنگ نیست!واسه همین همه‌ی هوش و ذکاوت خودم رو به کار گرفتم.یه روز با سادیسمی تمام ، یواشکی ، ده صفحه از نت‌های آهنگ رو کش رفتم و تا جایی که می‌تونستم نت‌ها رو جابه‌جا کردم و از نو نوشتم و گذاشتمشون سر جاش. یه صدایی تو گوشم داشت فریادمی‌کشید، فکر کنم روح چایکوفسکی بود! روز بعد و روزهای بعدش دوباره دختره اومد و شروع کرد به نواختن «دریاچه قو»! شک ندارم کل قوهای دریاچه داشتن زار می‌زدن، پیرزن فقط جیغ می کشید،روح چایکوفسکی هم تو گور داشت می‌لرزید! تنها کسی که لذت می‌برد من بودم، چون پیرزن هوش و حواس درست و حسابی نداشت که بفهمه نت‌ها دست کاری شده. همه چی داشت خوب پیش می‌رفت،هرروز صدای زنگ، هر روز ممنونم عزیزم و هر روز صدای پیانو بدتر از دیروز! تا این‌که پیرزن مرد، فکر کنم دق کرد! بعد از اون دیگه دختره رو ندیدم! ولی بیست سال بعد فهمیدم تو شهرمون کنسرت تکنوازی پیانو گذاشته. یه سبد گل گرفتم و رفتم کنسرتش،دیگه نه لاغر بود و نه عینکی،همه آهنگ ها رو با تسلط کامل زد تا این‌که رسید به آهنگ آخر! دیدم همون نت‌های تقلبی من رو گذاشت رو پیانو! این‌بار علاوه بر روح چایکوفسکی به انضمام روح پیرزن، تن خودمم داشت می‌لرزید؛ «دریاچه قو» رو به مضحکی هرچه تمام با نت‌های اشتباهیِ من اجرا کرد! وقتی که تموم شد سالن رفت رو هوا! کل جمعیت ده دقیقه سر پا داشتن تشویق می‌کردن! از جاش بلند شد و تعظیم کرد و اسم آهنگ رو گفت اما اسم آهنگ «دریاچه قو» نبود! اسمش شده بود: «وقتی که یک پسر بچه عاشق می شود». فکر می‌کنم هنوزم یه پسر بچه‌ام! (داستانی از روزبه معین/قهوه سرد) در نرم افزار https://eitaa.com/yekfenjantaamol
كلماتى كه از دل برمى آيند هرگز بيان نمى شوند، در گلو گير مى كنند و تنها در چشم ها خوانده مى شوند. 👤 ژوزه ساراماگو در نرم افزار https://eitaa.com/yekfenjantaamol
يه مشت "نميشه"، "نميتونم"، "نبايد" و "نه" جمع شديم دور هم اسمشو گذاشتيم زندگى...!!! یه کم مثبت فکر کنیم😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و اسکار بهترین نفرین ادبی تعلق میگیرد به مولانا بخاطر بیت: تا بداند که شبِ ما به چه سان می‌گذرد؛ غمِ عشقش دِه و عشقش دِه و بسیارش دِه! در نرم افزار https://eitaa.com/yekfenjantaamol
اندوه من این است که در عصر حواشی یک لحظه به فکر ِ من ِ بیچاره نباشی دریاچه ی قم باشی و بر زخم دل من از شوری خود بر دلم هربار بپاشی یک منبع عالِم خبر آورد که یک عمر تو عامل هرگونه غم و درد و خراشی از دست تو رنجور شد آبادی عاشق ای وای به حال دل معشوقه ی ناشی حاشا که دهاتیست دل نازک و تنهام امروز که دل بست به تو بچه ی کاشی از منظر من عشق دلیل است به عالَم در نزد تو هم باز چه کشکی و چه آشی سنگین شده در سینه ی من قلب رئوفم از دست تو ای کارگر سنگ تراشی در نرم افزار https://eitaa.com/yekfenjantaamol
مثل بیماری که خوابش می‌برد مرد اگر شود دشوار خوابش می‌برد می‌شمارد لحظه ها را؛ گاه اما جای او ساعت دیواری از تکرار خوابش می‌برد در میان بسترش تا صبح می‌پیچد به خویش عاقبت از خستگی ناچار خوابش می‌برد اگر گردد نگهبانان که هیچ در دژ فرماندهی خوابش می‌برد رخوت سکنی گرفتن عالمی دارد که گاه در ضمن استقرار خوابش می‌برد دردناک است اینکه می‌گویم ولی هنگام شهر بیدار است و خوابش می‌برد بی گمان در خواب مستی رازهایی خفته است مست هم در قصر و هم در غار خوابش می‌برد تو شبیه کودکی هستی که در هنگام خواب پیش چشم مردم خوابش می‌برد من کی ام!؟ خودکار دست شاعر ای تازه وقتی صبح شد خوابش می‌برد یا کسی که جان به در برده ست از خشم زمین در اتاقی بسته از آوار خوابش می‌برد در کنارت تازه فهمیدم چرا درنیمه شب رهروی در جاده ی هموار خوابش می‌برد سر به دامان تو مثل دائم الخمری که شب سر به روی پیشخوان بار خوابش می‌برد یا شبیه مرد افیونی به خواب نشئگی لای انگشتان او سیگار خوابش می‌برد من به ساحل بودنم خرسندم آری دیده ام اینکه موج از شدت انکار خوابش می‌برد وقتی از من دوری اما پلک هایم مثل موج  می پرد از خواب تا هر بار خوابش می‌برد من در آغوش تو ؛ گویی در کنار مادرش کودکی با گونه ی تبدار خوابش می‌برد «دوستت دارم» که آمد بر زبان خوابم گرفت اغلب پس از خوابش می‌برد صبح از بالین اگر سر بر ندارد بهتر است عاشقی که در شب دیدار خوابش می‌برد به کانال در نرم افزار بپیوندید😉 https://eitaa.com/yekfenjantaamol
پیرمرد گفت: دوستت رفت؟ مراد بیگ پاسخ نداد. پیرمرد چپق می کشید. گفت: دوست خوبی بود؟ مراد بیگ‌باز هم پاسخ نداد. سمت نگاهش مضطرب به این وَر و آن وَر می چرخید. نگاهش اُفتاد روی جراحت قدیمیِ روی دست پیرمرد. مغرور گفت: دستت چش شده؟ پیرمرد سرکوفت زنان گفت: تو جواب منو دادی که من جواب تو رو بدم؟! مراد بیگ رویش را برگرداند. پیرمرد گفت، شنفتم با هم‌اختلافتون شد. سر چی با هم دعوا کردین؟ مراد بیگ گفت: کی گفت؟ پیرمرد گفت: نمی دونم، اون پیرمرده، اسمش چیه؟ صفره؟ مراد بیگ گفت: صفر بیگ بیجا کرد. غلط کرد که گفت. پیر مرد باز چند پُک چپق کشید. گفت: بشین پهلو من، می خوام باهات حرف بزنم. مراد بیگ عصبانی شد. گفت: ببین پیرمرد، من اگه می خواستم نصیحت بشنوم، پدربزرگم هنوز زنده است، می موندم پیش اون. پیرمرد خندید. گفت: یعنی تو انقدر صاف و ساده ای که من و بابابزرگتو قد هم می بینی؟! مراد بیگ متعجب گفت: مگه تو کی هستی؟ اصلاً تو چکاره ای اومدی اینجا داری از آدم های من حرف می کشی؟! پیرمرد چسبید به چپقش. خندید. خنده ای از سر حسرت. گفت: قلی خان، دزد بود، خان نبود. لابد تو هم اسمشو شنفتی. وقتی سن و سال تو بود، به خودش گفت، تا آخر عمرم، ببینم می تونم تنهایی، هزار تا قافله رو لخت کنم. با همین یک حرف پای جونش وایسادو و هزار تا قافله رو لخت کرد. آخر عمری پشت دستشو داغ زد و به خودش گفت، هزار تات تموم شد، حالا ببینم عرضشو داری تنهایی، یه قافله رو سالم برسونی مقصد؟! پیرمرد سرش را با حسرت تکان داد. بغض گلویش را گرفته بود. گفت: نشد. نتونست و مشغول ذمه خودش شد. تقاص از این بدتر. پیرمرد ساکت شد. چپقش را گذاشت زیر چانه اش. زل زد به دور دست ها. مراد بیگ مدتی او را در همین حالت نگاه کرد. گفت: تو قلی خانی؟ پیرمرد پاسخ نداد. مراد بیگ دوباره سوالش را تکرار کرد. پیرمرد همچنان به دوردست ها نگاه می کرد. مراد بیگ چند بار سوالش را تکرار کرد. با دست پیرمرد را لمس کرد. محکم پیرمرد را تکان داد. گفت: قلی خان. مرا بیگ راست در چشمان پیرمرد که به دوردست ها زل زده بود نگاه کرد. انتهای نگاه پیرمرد را تا دوردست ها کاوید. تا آنسوی صحراهای بی آب و علف. مراد بیگ بار دیگر به پیرمرد نگاه کرد. پیرمرد دیگر... زنده نبود.
یه فکر ازت مونده فقط بیا اونم ازم بگیر
میوه‌ی کدام فصلی که هیچ‌وقت نمی‌رسی؟😒
ببین عزیز من یه تفاوتی هست میان بیان گزاره منطقی و گزاره عاطفی! شما یک بار بگی «مجموع زوایای داخلی مثلث ۱۸۰ درجه است» من می‌فهمم و تکرارش اشتباهه، اما وقتی می‌گی «دوستت دارم» فک کن خنگم! هی بگو! هی بگو! 👤 جواد داوری در نرم افزار https://eitaa.com/yekfenjantaamol
من اگر تمام راه‌حل‌های جهان را هم بدانم، باز مسئله‌ی تو چیز دیگریست!
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی... 👤 شهریار
قشنگی پاییز و هوای سرد اینه که میتونی نفس هاشو هم ببینی..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچ‌کس سرش آنقدر شلوغ نیست، که زمان از دستش در برود و شما را از یاد ببرد همه چیز بر می‌گردد به اولویت‌های آن آدم… اگر کسی به هر دلیلی تو را یادش رفت، فقط یک دلیل دارد! “تو جزو اولویت‌هایش نیستی”
━━━━━━◈❖✿❖◈━━━━ یک نفر نیست، بگویـد: جگـرت را بخورم..! بختِ ما، یک فقره هندِ جگرخوار نداشت ! ━━━━━━◈❖✿❖◈━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاشق نباشی حس باران را نمی فهمی فرق قفس با یک خیابان را نمی فهمی عاشق نباشی می روی در جاده ها،اما معنای فصل برگ ریزان را نمی فهمی عاشق نباشی،زندگی بی رنگ و بی معناست درد درون چشم انسان را نمی فهمی در شعرها دنیایی از اسرار پنهان است عاشق نباشی،درد پنهان را نمی فهمی عاشق نباشی فصل پاییز و بهار، حتی زیبایی فصل را نمی فهمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا پیامک می دهم چیزی نمی گوید ولی روز و شب چت با فلانی و فلانی میکند ادعای "قطعی نت" می کند اما مرا بازدید آخرش دارد روانی میکند! ادعای عاشقی هر روز خیلی میکند او مرا خائن، خودش تشبیه لیلی میکند خائن آن شخصی ست،کز بهر فرار از دست من رفته تنظیمات را last seen recently میکند