eitaa logo
یک فنجان تامل
7.9هزار دنبال‌کننده
54 عکس
7 ویدیو
0 فایل
نکات تاملی که ارزش بارها مطالعه را دارد! ادمین: @Hadadpour
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و اسکار بهترین نفرین ادبی تعلق میگیرد به مولانا بخاطر بیت: تا بداند که شبِ ما به چه سان می‌گذرد؛ غمِ عشقش دِه و عشقش دِه و بسیارش دِه! در نرم افزار https://eitaa.com/yekfenjantaamol
اندوه من این است که در عصر حواشی یک لحظه به فکر ِ من ِ بیچاره نباشی دریاچه ی قم باشی و بر زخم دل من از شوری خود بر دلم هربار بپاشی یک منبع عالِم خبر آورد که یک عمر تو عامل هرگونه غم و درد و خراشی از دست تو رنجور شد آبادی عاشق ای وای به حال دل معشوقه ی ناشی حاشا که دهاتیست دل نازک و تنهام امروز که دل بست به تو بچه ی کاشی از منظر من عشق دلیل است به عالَم در نزد تو هم باز چه کشکی و چه آشی سنگین شده در سینه ی من قلب رئوفم از دست تو ای کارگر سنگ تراشی در نرم افزار https://eitaa.com/yekfenjantaamol
مثل بیماری که خوابش می‌برد مرد اگر شود دشوار خوابش می‌برد می‌شمارد لحظه ها را؛ گاه اما جای او ساعت دیواری از تکرار خوابش می‌برد در میان بسترش تا صبح می‌پیچد به خویش عاقبت از خستگی ناچار خوابش می‌برد اگر گردد نگهبانان که هیچ در دژ فرماندهی خوابش می‌برد رخوت سکنی گرفتن عالمی دارد که گاه در ضمن استقرار خوابش می‌برد دردناک است اینکه می‌گویم ولی هنگام شهر بیدار است و خوابش می‌برد بی گمان در خواب مستی رازهایی خفته است مست هم در قصر و هم در غار خوابش می‌برد تو شبیه کودکی هستی که در هنگام خواب پیش چشم مردم خوابش می‌برد من کی ام!؟ خودکار دست شاعر ای تازه وقتی صبح شد خوابش می‌برد یا کسی که جان به در برده ست از خشم زمین در اتاقی بسته از آوار خوابش می‌برد در کنارت تازه فهمیدم چرا درنیمه شب رهروی در جاده ی هموار خوابش می‌برد سر به دامان تو مثل دائم الخمری که شب سر به روی پیشخوان بار خوابش می‌برد یا شبیه مرد افیونی به خواب نشئگی لای انگشتان او سیگار خوابش می‌برد من به ساحل بودنم خرسندم آری دیده ام اینکه موج از شدت انکار خوابش می‌برد وقتی از من دوری اما پلک هایم مثل موج  می پرد از خواب تا هر بار خوابش می‌برد من در آغوش تو ؛ گویی در کنار مادرش کودکی با گونه ی تبدار خوابش می‌برد «دوستت دارم» که آمد بر زبان خوابم گرفت اغلب پس از خوابش می‌برد صبح از بالین اگر سر بر ندارد بهتر است عاشقی که در شب دیدار خوابش می‌برد به کانال در نرم افزار بپیوندید😉 https://eitaa.com/yekfenjantaamol
پیرمرد گفت: دوستت رفت؟ مراد بیگ پاسخ نداد. پیرمرد چپق می کشید. گفت: دوست خوبی بود؟ مراد بیگ‌باز هم پاسخ نداد. سمت نگاهش مضطرب به این وَر و آن وَر می چرخید. نگاهش اُفتاد روی جراحت قدیمیِ روی دست پیرمرد. مغرور گفت: دستت چش شده؟ پیرمرد سرکوفت زنان گفت: تو جواب منو دادی که من جواب تو رو بدم؟! مراد بیگ رویش را برگرداند. پیرمرد گفت، شنفتم با هم‌اختلافتون شد. سر چی با هم دعوا کردین؟ مراد بیگ گفت: کی گفت؟ پیرمرد گفت: نمی دونم، اون پیرمرده، اسمش چیه؟ صفره؟ مراد بیگ گفت: صفر بیگ بیجا کرد. غلط کرد که گفت. پیر مرد باز چند پُک چپق کشید. گفت: بشین پهلو من، می خوام باهات حرف بزنم. مراد بیگ عصبانی شد. گفت: ببین پیرمرد، من اگه می خواستم نصیحت بشنوم، پدربزرگم هنوز زنده است، می موندم پیش اون. پیرمرد خندید. گفت: یعنی تو انقدر صاف و ساده ای که من و بابابزرگتو قد هم می بینی؟! مراد بیگ متعجب گفت: مگه تو کی هستی؟ اصلاً تو چکاره ای اومدی اینجا داری از آدم های من حرف می کشی؟! پیرمرد چسبید به چپقش. خندید. خنده ای از سر حسرت. گفت: قلی خان، دزد بود، خان نبود. لابد تو هم اسمشو شنفتی. وقتی سن و سال تو بود، به خودش گفت، تا آخر عمرم، ببینم می تونم تنهایی، هزار تا قافله رو لخت کنم. با همین یک حرف پای جونش وایسادو و هزار تا قافله رو لخت کرد. آخر عمری پشت دستشو داغ زد و به خودش گفت، هزار تات تموم شد، حالا ببینم عرضشو داری تنهایی، یه قافله رو سالم برسونی مقصد؟! پیرمرد سرش را با حسرت تکان داد. بغض گلویش را گرفته بود. گفت: نشد. نتونست و مشغول ذمه خودش شد. تقاص از این بدتر. پیرمرد ساکت شد. چپقش را گذاشت زیر چانه اش. زل زد به دور دست ها. مراد بیگ مدتی او را در همین حالت نگاه کرد. گفت: تو قلی خانی؟ پیرمرد پاسخ نداد. مراد بیگ دوباره سوالش را تکرار کرد. پیرمرد همچنان به دوردست ها نگاه می کرد. مراد بیگ چند بار سوالش را تکرار کرد. با دست پیرمرد را لمس کرد. محکم پیرمرد را تکان داد. گفت: قلی خان. مرا بیگ راست در چشمان پیرمرد که به دوردست ها زل زده بود نگاه کرد. انتهای نگاه پیرمرد را تا دوردست ها کاوید. تا آنسوی صحراهای بی آب و علف. مراد بیگ بار دیگر به پیرمرد نگاه کرد. پیرمرد دیگر... زنده نبود.
یه فکر ازت مونده فقط بیا اونم ازم بگیر
میوه‌ی کدام فصلی که هیچ‌وقت نمی‌رسی؟😒
ببین عزیز من یه تفاوتی هست میان بیان گزاره منطقی و گزاره عاطفی! شما یک بار بگی «مجموع زوایای داخلی مثلث ۱۸۰ درجه است» من می‌فهمم و تکرارش اشتباهه، اما وقتی می‌گی «دوستت دارم» فک کن خنگم! هی بگو! هی بگو! 👤 جواد داوری در نرم افزار https://eitaa.com/yekfenjantaamol
من اگر تمام راه‌حل‌های جهان را هم بدانم، باز مسئله‌ی تو چیز دیگریست!
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی... 👤 شهریار
قشنگی پاییز و هوای سرد اینه که میتونی نفس هاشو هم ببینی..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچ‌کس سرش آنقدر شلوغ نیست، که زمان از دستش در برود و شما را از یاد ببرد همه چیز بر می‌گردد به اولویت‌های آن آدم… اگر کسی به هر دلیلی تو را یادش رفت، فقط یک دلیل دارد! “تو جزو اولویت‌هایش نیستی”
━━━━━━◈❖✿❖◈━━━━ یک نفر نیست، بگویـد: جگـرت را بخورم..! بختِ ما، یک فقره هندِ جگرخوار نداشت ! ━━━━━━◈❖✿❖◈━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاشق نباشی حس باران را نمی فهمی فرق قفس با یک خیابان را نمی فهمی عاشق نباشی می روی در جاده ها،اما معنای فصل برگ ریزان را نمی فهمی عاشق نباشی،زندگی بی رنگ و بی معناست درد درون چشم انسان را نمی فهمی در شعرها دنیایی از اسرار پنهان است عاشق نباشی،درد پنهان را نمی فهمی عاشق نباشی فصل پاییز و بهار، حتی زیبایی فصل را نمی فهمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا پیامک می دهم چیزی نمی گوید ولی روز و شب چت با فلانی و فلانی میکند ادعای "قطعی نت" می کند اما مرا بازدید آخرش دارد روانی میکند! ادعای عاشقی هر روز خیلی میکند او مرا خائن، خودش تشبیه لیلی میکند خائن آن شخصی ست،کز بهر فرار از دست من رفته تنظیمات را last seen recently میکند
دیده ام مات نگاهت شد چو طفلی گیج که زنگ املا بر سر قسطنطنیه مانده است..
گمانم شیخ شیرازی که با یک غمزه ی تنها به خال هندویی بخشید، سمرقند و بخارا را اگر یک لحظه در تهران به میدان ونک میرفت دمادم شهر می بخشید و شاید کل دنیا را.....
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود گاهی تمام حادثه از دست می رود گاهی همان کسی که دم از عقل می زند در راه هوشیاری خود مست می رود گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند وقتی غبار معرکه بنشست می رود اینجا یکی برای خودش حکم می دهد آن دیگری همیشه به پیوست می رود این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست تیریست بی نشانه که از شصت می رود بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند اما مسیر جاده به بن بست می رود
کسی این کانالو دوس داره؟ اصلا بود و نبودش فرقی هم میکنه؟
یک فنجان تامل
کسی این کانالو دوس داره؟ اصلا بود و نبودش فرقی هم میکنه؟
باحال ترین پیامی که درباره این نظر سنجی دریافت کردم.☺️❤️
کاش آن کس که به تو حق قضاوت می‌داد به من سوخته دل فرصت صحبت می‌داد چه نیازی است به خون‌خواهی دشمن وقتی به گنه‌کاری ما دوست شهادت می‌داد. دل بریدی ز من و عهد شکستی، آری عشق هرجا که نباید به تو جرات می‌داد. تا پر و بال بگیری و به جایی برسی چه کسی بیشتر از من به تو فرصت می‌داد؟ هر که از نام تو پرسید همین را گفتم: گل سرخی که فقط بوی نجابت می‌داد.
دری به سمت حیاط تجلی اش وا کرد سپس نشست و خودش را کمی تماشا کرد و آن همه عظمت را کمی به نور کشید و نور را به تجسم کشید و انشا کرد سپس و اشرقت الارض و سما نوشت و بر زمین و زمان آیه آیه املا کرد و بسته شد همه چشم های ما وقتی که نور آینه در آینه تجلا کرد زلال آبی خود را به روی آینه ریخت تمام مهر خودش را به اسم دریا کرد باسم نور علی نور، این الهه نور فرشته ای شد و بال اراده را وا کرد سپس به سمت خدایش پرید و زهرا شد خدا تجلی خود را به نام زهرا کرد..