💫 در محضر شهدا💫
مظلوم و با حجب و حیا بود
علی حتی اگر می خواست گریه کند در خلوت خودش اینکار را می کرد. بسیار تودار بود. معصومیت و مظلومیت در نگاهش پیدا بود. یک پسر و یک دختر دیگر دارم اما در بین بچه هایم علی از همه مظلوم تر بود. بسیار حجب و حیا داشت و با وجود اینکه باهم خیلی صمیمی و رفیق بودیم اما گاهی برای بیان و اظهار کردن موضوع یا مسئله ای این حجب و حیا در رفتارش بیشتر نمود پیدا می کرد. همه کسانی که او را می شناختند در خصوص مظلومیت علیرضا اتفاق نظر داشتند. خواهرم می گفت آخرین باری که علی برای خداحافظی منزل ما آمده بود، چهره اش بسیار فرق کرده بود. علی ظاهرا به خانه همه فامیل و آشنا ها سر زده بود و طلب حلالیت کرده بود.
#شهیدعلیرضامشجری
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجهم
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتْفیسَبیلِکْ
___________________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
💫در محضر شهدا 💫
چشماش مجروح شد
و منتقلش کردند تهـران ؛
محسن بعد از معاینه دکتر پرسید:
آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه؟
میتونم دوباره با این چشم گریه کنم؟
دکتر پرسید: براچی این سوال رو
می پرسی پسر جون؟
محسن گفت:
چشمی که برا امامحسین(ع) گریه نکنه بدرد من نمیخوره ....
#شهیدمحسندرودی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجهم
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتْفیسَبیلِکْ
_______________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
💫در محضر شهدا 💫
شهید بروجردی آن زمان که کم سن و سال بودنزدیک ایام نوروز برای تماشای لباسهای نو دوستانش نزد مادرش میرود و از اینکه لباسهایش بیشتر از آنها نیست گله میکند. او چند بار به مادرش میگوید که لباس و کفش «نو» میخواهد اما مادرش به دلیل تنگدستی و مساعد نبودن اوضاع اقتصادی نمیپذیرد و ناراحت میشود. پس از آن شهید بروجردی در حالی که گریه میکرد به خواب میرود.
او در خواب امیرالمومنین (ع) را میبیند که از او میپرسند «پسرم چرا مادرت را که در تنگنا قرار دارد ناراحت میکنی؟ از این به بعد هرچه میخواهی از من تقاضا کن». این سردار شهید پس از آن تعریف میکند که از آن زمان تاکنون هیچ رغبت و تمایلی به مال دنیا پیدا نکردم
#شهیدمحمدبروجردی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجهم
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتْفیسَبیلِکْ
_______________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
💫در محضر شهدا 💫
هروقت باهمسرش به بابلسر میرفتند هرروز به زیارت امامزاده ابراهیم علیه السلام میرفت.
بسیارمتواضع ومهربان بود.
نسبت به روزی حلال دقت عجیبی داشت.
هروقت از تلفن محل کارباهمسرش صحبت میکرد آخربرج خودش از حقوقش کسر میکرد
خیلی خوش اخلاق بود.
همکارانش که در سوریه در اوج اضطرابهای جنگ همراهش بودند می گویند هادی را میتوان در دوکلمه خلاصه کرد:
آرامش و لبخند
#شهیدهادیباغبانی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجهم
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتْفیسَبیلِکْ
_______________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
💫در محضر شهدا 💫
یکی از همرزمانش میگوید
از مهدی پرسیدم جنگ تا کی ادامه دارد؟
مهدی بی معطلی خیلی قاطع گفت:
«ما نباید بگوییم که جنگ کی تمام می شود، باید بگویم تا کی باید بجنگیم.
و آن زمان را این آیه قرآن مشخص کرده است که تا رفع فتنه و فساد در جهان باید مبارزه کرد!
و جنگ ما تا پایان فتنه در جهان ادامه خواهد داشت.»
#شهیدمهدیسجادیان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجهم
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتْفیسَبیلِکْ
_______________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
💫 در محضر شهدا 💫
یک روز محمدرضا، علیرضا را تهدید کرد و گفت «اگر کوتاه نیایی به بابا میگم در مدرسه چهکار میکنی.»
آنها کلاس دوم و سوم ابتدایی بودند و من با شنیدن این حرف کمی نگران شدم.
مدتی بعد محمدرضا را کشیدم کنار و گفتم «بابا، علیرضا در مدرسه چهکار میکنه؟»
گفت « با پول توجیبی که بهش میدی، دفتر و مداد برای بچههایی که خانوادههایشان فقیر هستند، میخره.»
#شهیدعلیرضاموحددانش
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجهم
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتْفیسَبیلِکْ
_______________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
💫 در محضر شهدا 💫
ما وظیفه داریم در این دنیا گناه نکنیم.
اگر گناه نکنیم همه درها به رو مون باز میشه.
خداوند ما رو تو جایی که قراره ازش
استفاده کنه، استفاده میکنه. گره ها رو باز
میکنه و اون زمان به درد امام زمانِ مون میخوریم!
#شهیدرضاحاجیزاده
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجهم
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتْفیسَبیلِکْ
___________________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
💫 در محضر شهدا 💫
صدای دلنشینی داشت. با صدای زیبایش قرآن تلاوت می کرد و فرزندان خود را به خواندن قرآن تشویق می نمود. علاقه زیادی به روضه حضرت رقیه داشت. به همین جهت در هیئتی که هر یکشنبه شب برگزار می شد مداحی می کرد و مدیریت هیئت را بر عهده می گرفت.
ایشان موذن مسجد محله ی خود بود برای اقامه نماز جماعت به مسجد محله می رفت واذان می گفت ، اهل نماز شب بود. گاهی در خانه و گاهی در مسجد نماز شبش را به جا می آورد.
#شهیدجلیلخادمی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجهم
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتْفیسَبیلِکْ
___________________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
💫 در محضر شهدا 💫
پیکرش را با دو شهید دیگر تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه میگفت: یکیشان آمد به خوابم و گفت: جنازهی من رو فعلاً تحویل خانوادهام ندید! از خواب بیدار شدم. هر چه فکر کردم کدام یک از این دو نفر بوده، نفهمیدم؛ گفتم ولش کن خواب بوده دیگه. فردا قرار بود جنازهها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت. اینبار فوراً اسمشو پرسیدم. گفت: امیرناصر سلیمانی. از خواب پریدم، رفتم سراغ جنازهها. روی سینه یکیشان نوشته بود «شهید امیر ناصر سلیمانی».بعدها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانوادهاش در تدارک مراسم ازدواج پسرشان بودند؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخوره.
📚فرمانده، فرمان قهقهه، ص۳۶
و به کسانی که در راه خدا کشته میشوند، مرده نگویید بلکه آنها زندهاند؛ امّا شما درک نمیکنید!
#شهیدامیرناصرسلیمانی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجهم
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتْفیسَبیلِکْ
___________________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
💫 در محضر شهدا💫
مظلوم و با حجب و حیا بود
علی حتی اگر می خواست گریه کند در خلوت خودش اینکار را می کرد. بسیار تودار بود. معصومیت و مظلومیت در نگاهش پیدا بود. یک پسر و یک دختر دیگر دارم اما در بین بچه هایم علی از همه مظلوم تر بود. بسیار حجب و حیا داشت و با وجود اینکه باهم خیلی صمیمی و رفیق بودیم اما گاهی برای بیان و اظهار کردن موضوع یا مسئله ای این حجب و حیا در رفتارش بیشتر نمود پیدا می کرد. همه کسانی که او را می شناختند در خصوص مظلومیت علیرضا اتفاق نظر داشتند. خواهرم می گفت آخرین باری که علی برای خداحافظی منزل ما آمده بود، چهره اش بسیار فرق کرده بود. علی ظاهرا به خانه همه فامیل و آشنا ها سر زده بود و طلب حلالیت کرده بود.
#شهیدعلیرضامشجری
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجهم
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتْفیسَبیلِکْ
___________________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
💫در محضر شهدا 💫
چشماش مجروح شد
و منتقلش کردند تهـران ؛
محسن بعد از معاینه دکتر پرسید:
آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه؟
میتونم دوباره با این چشم گریه کنم؟
دکتر پرسید: براچی این سوال رو
می پرسی پسر جون؟
محسن گفت:
چشمی که برا امامحسین(ع) گریه نکنه بدرد من نمیخوره ....
#شهیدمحسندرودی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجهم
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتْفیسَبیلِکْ
_______________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
💫در محضر شهدا 💫
هروقت باهمسرش به بابلسر میرفتند هرروز به زیارت امامزاده ابراهیم علیه السلام میرفت.
بسیارمتواضع ومهربان بود.
نسبت به روزی حلال دقت عجیبی داشت.
هروقت از تلفن محل کارباهمسرش صحبت میکرد آخربرج خودش از حقوقش کسر میکرد
خیلی خوش اخلاق بود.
همکارانش که در سوریه در اوج اضطرابهای جنگ همراهش بودند می گویند هادی را میتوان در دوکلمه خلاصه کرد:
آرامش و لبخند
#شهیدهادیباغبانی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجهم
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتْفیسَبیلِکْ
_______________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi