|¦ یه خانوم طلبه ¦|
از وقتی وارد سطح سه شدیم، کلاسا یکم فرق کرده. یکی از فرقاش اینه که تو سطح دو اکثرا کلاسا یه ساعت یه
|¦ یه خانوم طلبه ¦|
ماشالا این قدر سفرمون پربار و پرکار بود که فرصت نکردم از اون همه اتفاق قابل نوشتن، چیزی بنویسم. 😅 م
💠
💠
... و ما هم مثل شما از کانال آقا پیگیر اخبار هستیم. 😕😄
اشتباه نشه کسی ما رو دیدار نبرده... 🥲
سر صبحی یکی از دوستام پیام داد که از جامعه دیدار رهبری بردن؟ من از همه جا بیخبر هم گفتم نه بابا دیدار نوزده دیه! گفت ولی الان اینجا سه تا اتوبوس از جامعهالزهرا اومده!
از جامعه؟
سه تا اتوبوس؟
"اینجا"؟
هیچی دیگه، دوستمون از طرف کجا رفتهبود نفهمیدم. چون دیگه جواب نداد. احتمالا رفته داخل...💔
💠
💠
یه خانوم طلبه 🌱
51.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب جمعه
یادواره شهدا
مادر شهید معماریان
و قصه شال... ❤️🌺
پ. ن: شب جمعه شهدا رو یاد کنیم با صلوات و سوره قرآن، تا ما رونزد اقا اباعبدالله یاد کنن.
پ. ن٢: میدونم طولانیه با حجم زیاد🥺😄 خودمم وقتی بارگذاری میکردم فشار زیادی متحمل شدم. 😂 ولی اگه ماجرای شال رو نمیدونید ارزششو داره همشو ببینید. من شنیده بودم ولی از زبون خود مادر شهید یه لطف دیگهای داره... یه لیوان هم از آب متبرک به اون شال گرفتم و امشب آوردم خونه. باشد که بخوریم و آدم شویم! تا اینترنت گرونتر نشده دانلود کنید و ببینید. 😄
پ. ن٣: بعد مراسم تو راهپله مسجد بودم که یکی از خانما با یه لیوان آب سررسید و یکم ریخت داد دست دوستمون. با خودم گفتم ایول تشنمون بودا. حالا این یه ذره چرا؟ عب نداره آب کم برای آدم تشنه بیشتر میچسبه. دوست آب آور مون برگشت به من گفت شمام میخوای؟ گفتم بله چراکه نه. گفت ولی به شما کمتر میدم چون ما شیش نفریم! لیوان یک سوم پر رو گرفتم و همینجوری که نمیفهمیدم شیش نفر این وسط چی بود سر کشیدم و هنوز آخيش نگفتهبودم شیش تا جیغ بنفش از اطرافم بلند شد.
- چرا خوردیش؟
تازه نگاهم افتاد به خانمای اطرافم که با دقت لیوانهای نصفه نیمه رو نگه داشتهبودن. کسی لب نزده بود!
- آب متبرک به شال بود؟
سر تکون دادن عاقل اندر سفیه حضار. مادر شهید گفتهبود این آب رو با دستور خاصی ( هفت روز صبح و شب یا عصر، با وضو، اونم یه ذررره که همون اولای مری و نای جذب بشه و به معده و گوارش نرسه) میخورید و الا بیاحترامیه! بعد من...🤦♂خلاصه که دعا کنید بخشوده بشم. هعی عذاب وجدانمو کجا ببرم...💔🥲
پ.ن۴: یه لیوان دیگه گرفتم!
یه خانوم طلبه 🌱
💠💠
دیروز رفتیم یه کارگاهی به اسم «کاربردمهارتهاینرمدرتربیت». اگه اسمش درست یادم باشه. همه شرکتکنندهها، خانومای رشته تعلیم و تربیت، تربیت دینی کودک و نوجوان، و مشاوره خانواده بودن.
جامعهالزهرا قبلا یه رشته واحد تعلیم و تربیت داشت. الان شده سه تا شاخه:
١. مشاوره خانواده
٢. تربیت دینی کودک و نوجوان
٣. مدیریت آموزشی
اینا رشتههایی هستن که تو جامعهالزهرا خیلی پر متقاضی هستن. البته چون تازه تاسیس هستن خلا و چالش هم زیاد دارن. ولی خب دانشگاه هم بیخلا نیست. اینجا حداقل همه دغدغه دینی دارن. البته اینکه دروس چهقدر واقعا به این دغدغه پاسخ میده یه بحث مفصلیه که بماند.
دوره رو کی برگزار کردهبود؟ انجمن علمیپژوهشی تعلیم و تربیت. تو جامعه یه سری انجمن علمی پژوهشی تاسیس شده تازگیا. اعضا و مسیولینش هم از طلبههان. این اولین مواجهه من با این انجمنها بود. شیک و مجلسی هم بود. 😁
چایی هم که مستحضرید دادن! (نسکافه هم دادن من بهخاطر ضرر کمتر چایی خوردم. 😅)
#جامعهچهخبر
#جامعهگردی
#یادمرفتهکدومهشتگروقرارشدنگهدارم
💠💠
یه خانوم طلبه 🌱
|¦ یه خانوم طلبه ¦|
شب جمعه یادواره شهدا مادر شهید معماریان و قصه شال... ❤️🌺 پ. ن: شب جمعه شهدا رو یاد کنیم با صلوات و
پ. ن۵: وقتی تازه از مهمونی شهدا و فضای راهیان نور برگشتی، این جور مراسمات خیلی بیشتر میچسبه...
|¦ یه خانوم طلبه ¦|
💠💠 ... منشی خانمه رو صدا زد که بیا کاراتو بکن بری. ولی وقتی رفت پیشش، دید حالش خیلی بده، یکم آرامش
راستی این خانومه رو یادتونه؟
پذیرش شدهها. 😁
تو بعضی کلاسا همکلاسیم. دیروزم تو کارگاه بود. 😅
اینقدر بندهخدا حالش بد شد اون روز، که من گفتم قطعا رد شده. 😶🌫
امشب این عکسو دیدم، دیدم باید یه چیزی درباره حاجی بنویسم.
گفتم از چی بنویسم؟ معمولا تجربههای شخصی خوندنیترن. از اولین باری که بابا یه کلیپ برامون گذاشت که عراقیها برای یه فرمانده ایرانی سرود میخوندن و گفت که این فرمانده که داعشو بیچاره کرده قاسم سلیمانیه؟ از اینکه تا مدتها با اینکه شعرشو بلد نبودم همینجوری ریتمشو با خودم میخوندم:" شهید الحی یسمی خامناااائییی"...؟ یا از اینکه مدتها بعد شهادت حاج قاسم یه جاکلیدی پیدا کردم که تو دوران راهنمایی خریدهبودم و روش نوشتهبود:" حاج قاسم سلیمانی"، بدون کلمهی "شهید"؟ یا چی؟ از اون جمله معروف "کمتر از سه ماه دیگر..."؟
بعد دیدم شاید خاطره روز سیزده دی هزار و سیصد و نود و هشت بهتر باشه. هرکدوم ما یه روایت شخصی از اون سحر و صبح عجیب و غریب داریم. هنوز از تصمیم نوشتن اون طرفتر نرفتهبودم که... هیچی دیگه گریه نذاشت چیزی بنویسم... اصن نمیشه راحت راجبش نوشت و همینم یه روایته! عجب صبحی بود، عجب صبحی...💔
حاجی صدامونو داری؟ هوای ما رو داشته باش!
یه خانوم طلبه 🌱
خدایا!
وقتی مادرم دعا میکنه عاقبت بخیر بشم، دعاشو همونجوری بنویس که برای مادر حاج قاسم نوشتی!
#شهید_القدس
#بهوقتیکوبیست...
🗣 سیدنا
هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸خدایا! مرا پاکیزه بپذیر🔸
تنها چیزی که یک رزمندۀ پاک را مردد میکند، این است که به گناهی آلوده شود و بگوید که من با این آلودگی چگونه خدا را ملاقات کنم، و تنها چیزی که انسان را #آمادۀ_شهادت میکند، این است که خودش را #تمیز و #پاک کند؛ همانطوری که وقتی از #حمام میآیید، میگویید همین امروز برویم #مهمانی؛ اما اگر از کارگاه مکانیکی با دست و لباس گریسی آمدید، میگویید با این لباس نمیتوانم مهمانی بروم.
پاکی، نخستین شرط عشق به شهادت، و گناه بزرگترین مانع رشد و رشادت است.
———
📝 تصویر پیوست، آخرین دست نوشتۀ شهید حاج قاسم سلیمانی است که ساعاتی پیش از شهادت نوشته اند:
«خدایا عاشق دیدارت هستم؛ مرا پاکیزه بپذیر»
۱:۲۰💔💔
@haerishirazi
اومدیم یه نشست تخصصی نقد کتاب
ارائه دهنده
مجری
نقد
همشون روحانی هستن
اول خیلی رسمی و با تحیات وافره شروع شد و ارائه کتاب و...
حالا بحث رسید به نقدهای جدی، کم مونده آقایون خودکار پرت کنن😂 نه شوخی کردم خیلی محترمانه همدیگه رو با خاک یکسان میکنن 😂
کسایی که مباحثه های جدی طلبه ها رو دیدن میدونن چی میگم. یه جوری صدا بالا میره و جدی میشن که میگی دیگه کات فور اور! بعد دو دقیقه می بینی ماچ و بوس و چای بخوریم و...! 😕😒
بیا
حالا دارن میخندن!
بابا با احساسات مخاطب ساده و بی آلایش بازی نکنید خب. 😕😄