شعر این شاعر کلمه به کلمه حرف دلم بود...
تبر به دست تو دادیم آی ابراهیم
که زخمدارِ فسادیم آی ابراهیم
دریغ این که نشد کار را تمام کنید
به ماتم تو فُتادیم آی ابراهیم
به خصمِ خسته نکردی تو اعتماد آری
که ما حماسهنژادیم آی ابراهیم
تو سر به صولت دشمن فرو نیاوردی
که بر بلند چکادیم آی ابراهیم
تو بازتاب شکوفاییِ وطن بودی
چنان که آینه زادیم آی ابراهیم
قبای همت ما تار و پود تاریخ است
که از تبار قُبادیم آی ابراهیم
کم از بهشت نخواهیم خاک ایران را
که ما فرشته نهادیم آی ابراهیم
برای دفع فسادی که آفت باغ است
تبر به دست تو دادیم آی ابراهیم
دریغ این که تبر وانهاده شد ناگاه
به سینه داغ نهادیم آی ابراهیم
دریغ مرگِ تو ای رادمردِ نیک آیین
صبورِ داغ مُرادیم آی ابراهیم
به آرمان تو سوگند، آرمان بر جاست
که مرد جَهد و جهادیم آی ابراهیم
به نوگشایی سد رفتی و چه پیش آمد؟
که سدّ گریه گشادیم آی ابراهیم
میریم برای تشییع و بدرقه رئیس عزیز مردمی😭 شاید یه ذره از حقش ادا بشه... 💔
یه خانوم طلبه
به مناسبت چهاردهم خرداد و سالروز رحلت امام،
یه سلامی هم بکنیم به دهه هشتادیها و دهه نودیهایی که از امام فقط «نمیدانم اطلاعی ندارم» و چندتا گیف میشناسن 😶🌫
چطوری نخبه؟ 😂
یه خانوم طلبه 🌱
|¦ یه خانوم طلبه ¦|
به مناسبت چهاردهم خرداد و سالروز رحلت امام، یه سلامی هم بکنیم به دهه هشتادیها و دهه نودیهایی که از
امروز بریم که یکم درباره امام صحبت کنیم.
شخصیت امام واقعا جالبه و مثل یه کتابه که نخونی نصف که نه، کل عمرت بر فناست.
مثلا این جمله رو از ایشون شنیدید؟
«زن مبدأ همه خیرات است.»
(الان همه: بله شنیدیم😐)
البته ماها همه مال نسلی هستیم که امامو ندیدیم. یه خرده طبیعیه که به اندازه نسل قبلیمون نشناسیم ایشونو.
ولی خب
دلیل نمیشه که مثل موجودات عزیز یکجا نشین🦥 بشینیم و خودمونو محروم کنیم😬😅
خود من نزدیکترین تجربه م از سید روحالله موسوی، این دفترچهی دهه شصتی و اون تیکه پارچهی سیاه توشه.😄
یه روز دیدم خواهر بزرگترم این دفترچه رو باز کرده و داره با دقت توشو نگاه میکنه. وقتی چشمم خورد به این پارچه و پرسیدم چیه، گفت که یه تیکه از عمامهی امامه که به بابام رسیده.
( یه زمانی هم من اینو کش رفتم و حالا این میراث فرهنگی دست منه😂)
هنوز نمیدونم کی و چه طوری این یه ذره نصیب بابام شده. تو تشییع؟ عمامه رو تیکه تیکه کردن؟ کسی آورده داده؟ یا چی؟
ولی یه حس خاصی داره. انگار یه تیکه از تاریخ تو کمدمه. انگار یه قطعه از زمان قدیمو دارم که وقتی سراغش میرم دیگه سال شصت و هشته. اون روزای داغ خرداد که یهو خبر اومد: «روح خدا به خدا پیوست...»
واقعا سخته ها.
ما الان رئیس جمهور از دست دادیم چه قدر بهم ریختیم. تازه ما یه کشور قوی و جونداریم. پشتمون هم به رهبر گرمه.
اون روزا اونا تازه از جنگ در اومدن، اون همه جوون شهید و جانباز و خونوادههایی که هر کدوم یه خاطره از جنگ دارن. کشوری که هنوز سر پا نشده. انقلابی که هنوز خیلی جوونه. فکر کن یه بچهی ده سالهای که یه روز از خواب بیدار میشی و میبینی همه خونواده سیاهپوشن و چشماشون از اشک خونه. میری بیرون میبینی همسایه ها هم همینن، کل شهر همینه...
اوف چه روزای سختی بوده...
یه خانوم طلبه 🌱
مامانم متولد سالای آخر قبل انقلابه
خیلی وقتا از خاطراتش تعریف میکنه. مخصوصا دهه شصت که دیگه بزرگ شده بود و دانش آموز بوده.
میگه چند وقت قبل از فوت امام، خواب دیدم یه جایی هستیم پر از برف، میون برفا راه باز کردن و شده شبیه یه کوچه با دیوارهای بلند برفی. توی اون هوای سرد، یه در اون ته مها هست که امام میاد و از دور دست تکون میده و میره توش. میگفت خیلی طول نکشید که امام فوت کرد و انگار دنیا رو سر من دختر نوجوون خراب شد...
یه خانوم طلبه 🌱
|¦ یه خانوم طلبه ¦|
به مناسبت چهاردهم خرداد و سالروز رحلت امام، یه سلامی هم بکنیم به دهه هشتادیها و دهه نودیهایی که از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیامو فرستادم تو یه گروه دهه هشتادیا
برام این گیفو فرستادن:
نترکید الهی
|¦ یه خانوم طلبه ¦|
ناشناس همین الان یه پیام تهدید آمیز شدیداللحن دریافت کرد.
فکر کنم خواهرم عضو کاناله و فهمیده که میراث فرهنگیشو کش رفتم 🤭😂
نسلی که تو را ندیده عاشق شد
این عبارت رو زیاد می بینیم تو دست و بال دهه هشتادیها. ولی خب، عاشق چی امام شدید؟
بهمون بگید.
یه خانوم طلبه 🌱