هدایت شده از تبادلات سرداردلها تایم«ظهر»♡فرد♡
بزرگترین کانال رمان ایتا هرچی میخوای داره:
پی دی اف #عاشقانه😍💝
پی دی اف #غمگین😔🥺
پی دی اف #طنز😂😐
پی دی اف #ترسناک😜😱
پی دی اف #پلیسی🚓🚨
پی دی اف #معمایی📋🧐
پی دی اف #دانشگاهی🤪😨
پی دی اف #مجموعهای💀👀
پی دی اف #مذهبی📿😌
و....
زووود عضو شو
@Romankadeeee
قسمتی از رمان:
خیلی عصبانی بودم با خشم گوشیمو پرت کردم رو مبل باورم نمیشد مگه میشه یه همچین چیزی مهمی اینقدر زود کنسل بشه صدای تقه در رو شنیدم بلند گفتم:
_بله
دیدیم متین وارد اتاق شد چشمای عسلیش قرمز شده بود
لباساش خونی و خاکی بود همون انگشتش که یه روزی حلقه ازدواجمون توش بود ازش خون میومد...
برای ادامه رمان به لینک زیر کلیک کن👇🏼
@Romankadeeee
اگه جنبه رمان خوندن ۴۰۰ پارت رو نداری عضو نشو😡🗡️