#لیست هشتگ ها
🔹موضوعات پرکاربرد :
#مهدی_شناسی
#امام_شناسی
#سوال_مهدوی #سوال
#بعد_از_ظهور
#رهبری
#آخرالزمان
#دشمن_شناسی
#داستان مهدوی
#رفع_شبهه
#نفوذ
#شهیدانه
#جمله_ناب
#به_وقت_شعر
#پیشنهاد_دانلود
#پروفایل
#هالیوود
#جاهلیت_مدرن
#کرونا
#انجام_واجبات
#ترک_محرمات
#سواد_رسانه_ای
#معرفی_کتاب
🔸واعظ یا سخنران مهدوی
#بیانات_رهبری
#استاد_پناهیان
#استاد_رائفی_پور
#ایمان_اکبرآبادی
#امین_بسطامی
#ابراهیم_افشاری
#استاد_شجاعی
#صابر_خراسانی
#علامه_کورانی
علیرضا #پورمسعود
آیت الله #بهجت
حجتالاسلام #شفیعی_سروستانی
حجتالاسلام #محمودی
حجتالاسلام #مومنی
حجتالاسلام #قرائتی
حجتالاسلام #انصاریان
حجتالاسلام #نبویان
استاد #عباسی
استاد #عبادی
استاد #دارستانی
استاد #اباذری
شیخ اسماعیل #دولابی
#شهید_مطهری
#شهید_بهشتی
#شهید_رجایی
#شهید_سلیمانی
#شهید_آوینی
#شهید_فخری_زاده
🌹 برای دیدن مطالب یا سخنران مورد نظر خود، روی 👈🏻 هشتک کلیک کنید.
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 یک دقیقه کلیپ هیجانی👆
📗 کتاب "دَکَل"👇
🔸گفتگوی #جنجالی بین یک روحانی و دانشآموزان دبیرستانی است که در قالب #داستان زیبا با محوریّت #بیانیهی_گام_دوم_انقلاب به تصویر کشیده شده است.
🔸مستند داستانیِ جذّاب که برای پاسخگویی به #شبهات_سیاسی جوانان و یادگیری تکنیکهای دفاع از انقلاب بسیار مفید است.
📕 مشخصات: قطع رقعی،۳۴۰ صفحه، جلد شومیز ( نرم) ، متنِ دو رنگ
قیمت پشت جلد ۷۰۰۰۰ تومان با ۱۵ درصد تخفیف ۵۹۵۰۰ تومان
🛒 خرید از سایت کتاب جان👇
https://ketabjan.com/product/دکل
📲 سفارش و خرید از طریق ایتا👇
@ketabjan30
🖇🖇🖇🖇🖇🖇
🌐 http://ketabjan.com
#کتاب_جان : رسانه ای برای #معرفی_کتاب های جبهه فرهنگی انقلاب 👇
https://eitaa.com/joinchat/809893908C41692f55d2
#دهه_فجر
#معرفی_کتاب
❄️@yoosofezahra_1180❄️
🔆 #داستان کوتاه
پادشاه 👑 و بذر گل 🌱
🤴🏻پادشاهی تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند اما بر اساس قوانین کشور، پادشاه میبایست متاهل 💍 باشد. پدر دستور داد یکصد دختر زیبا 👱🏻♀ جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند.
آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها بذر کوچکی 🌿 داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار🌳 است، هر کس با این بذر زیباترین گل🌺 را پرورش دهد عروس👰🏻 من خواهد شد. دختران از روز بعد دست به کار شدند، در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا🏡 زندگی میکرد. او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت اما در پایان ۹۰ روز هیچ گلی سبز نشد. خیلیها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت: نمیخواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو! 👌🏻
🔹روز موعود پادشاه دید که ۹۹ دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید. آنگاه رو به همه گفت: عروس من این دختر است! 👸🏻
🔸قصد من این بود که صادقترین دختر را بيابم! تمام بذر گلهایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد.
🔆 زیباترین منش انسان راستگویی است.🔆
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@yoosofezahra_1180
🌸🌸🌸
این روزها زیاد یاد آن مادری می افتم که رفت پیش امام صادق علیه السلام. گفت پسرم خیلی وقت است از مسافرت برنگشته خیلی نگرانم...
حضرت فرمود صبر کن پسرت برمی گردد...
رفت و چند روز دیگر برگشت و گفت
پس چرا پسرم برنگشت...
حضرت فرمود مگر نگفتم
صبر کن؟
خب پسرت برمی گردد دیگر... رفت اما از پسرش خبری نشد... برگشت؛ آقا فرمود مگر نگفتم صبر کن؟
دیگر طاقت نیاورد...
گفت آقا خب چقدر صبر کنم؟...... نمی توانم صبر کنم.....
به خدا طاقتم تمام شده...
حضرت فرمود برو خانه پسرت برگشته...
رفت خانه دید واقعاً پسرش برگشته...
آمد پیش امام صادق،
-آقا جریان چیست؟
نکند مثل رسول خدا به شما هم وحی نازل می شود؟...
آقا فرموده بود به من وحی نازل نشده اما:
«عِند فناءِ الصّبر یأتی الفَرج......»
صبر که تمام بشود فرج می آید...
حالا ما چقدر باید صبر کنیم تا مولایمان ظهور کند؟؟؟؟
#داستان واقعی
🌸🌸🌸
🔷 عالمی که از همسرش کتک میخورد!
🔹 مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء از بزرگترین فقیهان جهان تشیع بوده است. ایشان در نجف میزیسته و شاگردان بسیاری تربیت کرده است.
🔹آن زمان شایع شده بود از همسرش کتک میخورد! وقتی از او در این باره پرسیدند، گفت: "بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قویالبنیه هم هست، گاهی که عصبانی میشود، حسابی مرا میزند. من هم زورم به او نمیرسد!"
🔹 وقتی پرسیدند چرا طلاقش نمیدهید، گفت: "این زن در این خانه برای من از اعظم نعمتهای خداست چون وقتی بیرون میآیم و در صحن امیرالمومنین میایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز میخوانند، مردم در برابر من تعظیم میکنند. گاهی در برابر این مقاماتی که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمیدارد. همان وقت میآیم در خانه کتک میخورم و هوایم بیرون میرود! این چوب الهی است، این باید باشد!"
#داستان
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@yoosofezahra_1180
موسی و چوپان
🖊 گویند که حضرت موسی در راهی چوپانی 🐑 را دید که با خدا سخن میگفت. چوپان میگفت: ای خدای بزرگ تو کجا هستی تا نوکرِ تو شوم, کفشهایت 👞 را تمیز کنم, سرت 💇🏻♂ را شانه کنم, لباسهایت 🧥 را بشویم پشههایت را بکشم. 🐜 شیر برایت بیاورم.🥛 دستت را ببوسم ✋🏻 پایت را نوازش کنم.👢رختخوابت را تمیز و آماده کنم. 🛏 بگو کجایی؟ ای خُدا.
همه بُزهای من فدای تو باد.🐐 های و هوی من در کوهها به یاد توست.🏔 چوپان فریاد میزد و خدا را جستجو میکرد.
موسی پیش او رفت و با خشم گفت: 😡
ای مرد , این چگونه سخن گفتن است؟
اصلا میدانی که با چه کسی اینگونه سخن میگویی؟
موسی گفت: ای بیچاره، تو دین خود را از دست دادی، بیدین شده ای. بیادب شده ای. ای چه حرفهای بیهوده و غلط است که میگویی؟ خاموش باش، از خداوند طلب مغفرت کن، شاید خُدا تو را ببخشد.
حرفهای زشت تو جهان را آلوده کرد, تو دین و ایمان را پاره پاره کردی. اگر خاموش نشوی, آتش خشم خدا همه جهان را خواهد سوزاند!
چوپان از ترس, گریه کرد.😰 گفت ای موسی تو دهان مرا دوختی، 🤐 من پشیمانم 😓 جان من سوخت. 💔 و بعد چوپان, لباسش را پاره کرد. فریاد کشید و به بیابان فرار کرد...
✨ ✨✨خداوند به موسی فرمود: ✨✨✨
ای پیامبر ما، چرا بنده ما را از ما دور کردی؟
ما تورا برای وصل کردن فرستادیم نه برای بریدن و جدا کردن. ما به هر کسی یک اخلاق و روش جداگانه دادهایم. به هر کسی زبان و واژههایی دادهایم. هر کس با زبانِ خود و به اندازه فهمِ خود با ما سخن میگوید. هندیان زبان خاص خود دارند و ایرانیان زبان خاص خود و اعراب زبانی دیگر. و گدا و چوپان هر کدام زبان و روش و مرامی مخصوصِ به خود دارند.
ما به اختلاف زبانها و روشها و صورتها کاری نداریم کارِ ما با دل و درون است. ای موسی ، ما با عاشقان کار داریم. مذهب عاشقان ، از زبان و مذهب صورت پرستان جداست. مذهب عاشقان ، عشق است و در عشق ، لفظ و صورت میسوزد و معنا میماند. صورت و زبان علت اختلاف است. ولی ما لفظ و صورت نمیخواهیم ما سوز دل و پاکی دل میخواهیم.
موسی چون این سخنها را شنید به بیابان رفت و دنبال چوپان دوید. ردپای او را دنبال کرد. از آنجایی که رد پای او با دیگران فرق داشت. او را یافت و بدو گفت :
مژده مژده که خداوند فرمود:
هیچ ترتیبی و آدابی مجو
هر چه میخواهد دل تنگت بگو 🙂
#داستان کوتاه 📖
@yoosofezahra_1180
┈••✾•🍃♥️🍃•✾••┈
مردی ﺑﺎ ﻳﻚ ﺟﻤﻠﻪهمسرش را ﺭﻧﺠﺎﻧﺪ. اﻣﺎ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﺪ. اﺯ ﺭاﻩ ﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮای ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺩﻝ همسرش ﺗﻼﺵ ﻛﺮﺩ. اﺯﺟﻤﻠﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺩاﻧﺎی ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ اﻭ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻛﺮﺩ.
ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: برای ﺟﺒﺮاﻥ ﺳﺨﻨﺖ ﺩﻭ ﻛﺎﺭ ﺑﺎﻳﺪ اﻧﺠﺎﻡ ﺩهی. ﺟﻮاﻥ ﺑﺎﺷﻮﻕ ﺩﺭﺧﻮاﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺭاﻩ ﺣﻞ ﺭا ﺑﺮاﻳﺶ ﺷﺮﺡ ﺩﻫﺪ.
ﭘﻴﺮ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪ ﮔﻔﺖ:
اﻣﺸﺐ ﺑﺎﻟﺸﻲ اﺯ ﭘﺮ ﺑﺮﺩاﺷﺘﻪ ﻭﮔﻮﺷﻪ ﺁﻥ ﺭا ﺳﻮﺭاﺥ ﻛﻦ، ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺤﻼﺕ ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺧﺎﻧﻪ ای ﻳﻚ ﭘﺮ ﺑﮕﺬاﺭ ﺗﺎ ﭘﺮﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ. ﻫﺮﻭﻗﺖ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭا ﻛﺮﺩی ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺑﻴﺎ ﺗﺎ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺩﻭﻡ ﺭا ﺑﮕﻮﻳﻢ.
ﺟﻮاﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭا ﺑﻪ آن کار ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﺪ. اﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺶ اﺯ ﺳﺮﻣﺎق ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻳﺦ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ اﺩاﻣﻪ ﺩاد ﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻃﻠﻮﻉ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻛﺎﺭﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ.
ﺑﺎﺳﺮﻋﺖ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﺷﻨﻮﺩی ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺣﻠﻪ اﻭﻝ ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ،ﺣﺎﻻ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻢ؟
ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺟﻤﻊ ﻛﻦ ﺗﺎ ﺑﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ اﻭﻟﺶ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ.
اﻭ ﺑﺎ ﺳﺮاﺳﻴﻤﮕﻲ ﮔﻔﺖ: اﻣﺎ اﻳﻦ ﻏﻴﺮ ممکن اﺳﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭی اﺯ ﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺑﺎﺩ ﭘﺮاﻛﻨﺪﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻼﺵ ﻛﻨﻢ ﺑﺎﻟﺶ ﻣﺜﻞ اﻭﻟﺶ نمی ﺷﻮﺩ.
ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ.... ﻛﻠﻤﺎتی ﻛﻪ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ میکنی ﻣﺜﻞ ﭘﺮﻫﺎیی ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺑﺎﺩ اﺳﺖ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﮔﺸﺖ.
🌼 ﺩﺭ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻠﻤﺎﺕ، ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺩﺭ ﺑﺮاﺑﺮ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩاﺭی ﺩﻗﺖ ﻛﻦ! 🌼
#داستان کوتاه
#ترک_محرمات
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
@yoosofezahra_1180
💎حكايت جالب وكوتاه
پادشاهی دید که خدمتکاری بسیار شاد است ، از او علت شاد بودنش را پرسید. خدمتکار گفت: قربان همسر و فرزندی دارم و غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن و بدین سبب من راضی و شادم.
پادشاه موضوع را به وزیر گفت . وزیر هم گفت: قربان چون او عضو گروه ۹۹ نیست بدان جهت شاد است، پادشاه پرسید گروه ۹۹ دیگر چیست؟
وزیر گفت : قربان یک کیسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلو خانه وی قرار دهید ، و چنین هم شد.
خدمتکار وقتی به خانه برگشت با دیدن کیسه و سکه ها بسیار شاد شد و شروع به شمردن کرد ، ۹۹ سکه ؟ و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا ۱۰۰ تا نیست، همه جا را زیر و رو کرد ولی اثری از یک سکه نبود.
او ناراحت شد و تصمیم گرفت از فردا بیشتر کار کند تا یک سکه طلای دیگر پس انداز کند ، او از صبح تا شب سخت کار میکرد، و دیگر خوشحال نبود.
وزیر هم که با پادشاه او را زیر نظر داشت گفت : قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضای این گرو کسانیند که زیاد دارند اما شاد و راضی نیستند.
خوشبختی در سه جمله است:
تجربه از دیروز ،
استفاده از امروز،
امید به فردا.
ولی ما با سه جمله دیگر زندگی را تباه میکنیم:
حسرت دیروز ،
اتلاف امروز
ترس از فردا
#داستان کوتاه
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
@yoosofezahra_1180
💎حكايت جالب وكوتاه
پادشاهی دید که خدمتکاری بسیار شاد است ، از او علت شاد بودنش را پرسید. خدمتکار گفت: قربان همسر و فرزندی دارم و غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن و بدین سبب من راضی و شادم.
پادشاه موضوع را به وزیر گفت . وزیر هم گفت: قربان چون او عضو گروه ۹۹ نیست بدان جهت شاد است، پادشاه پرسید گروه ۹۹ دیگر چیست؟
وزیر گفت : قربان یک کیسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلو خانه وی قرار دهید ، و چنین هم شد.
خدمتکار وقتی به خانه برگشت با دیدن کیسه و سکه ها بسیار شاد شد و شروع به شمردن کرد ، ۹۹ سکه ؟ و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا ۱۰۰ تا نیست، همه جا را زیر و رو کرد ولی اثری از یک سکه نبود.
او ناراحت شد و تصمیم گرفت از فردا بیشتر کار کند تا یک سکه طلای دیگر پس انداز کند ، او از صبح تا شب سخت کار میکرد، و دیگر خوشحال نبود.
وزیر هم که با پادشاه او را زیر نظر داشت گفت : قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضای این گرو کسانیند که زیاد دارند اما شاد و راضی نیستند.
خوشبختی در سه جمله است:
تجربه از دیروز ،
استفاده از امروز،
امید به فردا.
ولی ما با سه جمله دیگر زندگی را تباه میکنیم:
حسرت دیروز ،
اتلاف امروز
ترس از فردا
#داستان کوتاه
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
@yoosofezahra_1180
✍️#داستان
🔱عذابی که از قبرستان برداشته شد
مرحوم حاج محمد علی یزدی مرد فاضل و صالحی بود. ایشان در زمان حیات خود، حکایت آموزنده ای را این چنین نقل کرده است :
🔶در دوران کودکی یکی از همسایگان ما دارای پسری بود که من با او دوست بودم. با هم بزرگ شدیم و هر کدام راه زندگی را پیش گرفتیم.
او شغل خوب و مورد تأییدی نداشت و در مجموع، انسان خوب و درستی نشد . تا این که از دنیا رفت.
مدتی پس از فوتش، شبی او را به خواب دیدم که دارای جایگاه خاصی بود و ظاهر خوب و آراسته ای داشت.
از او پرسیدم: من تو را در دنیا می شناختم؛ تو کار خیری انجام نداده بودی که حال چنین جایگاهی به تو داده اند.
او گفت درست است؛ من در دنیا انسان خوبی نبودم و از همان شب فوتم تا شب قبل، گرفتار عذاب بودم و سختی زیادی کشیدم، اما از شب قبل چنین مقامی به من بخشیده اند.
🔻در کمال تعجب از او پرسیدم: چه اتفاقی سبب این تغییر در وضعیت تو شد؟
او گفت: دیشب خانمی را به این قبرستان آورده، دفن کردند. او همسر استاد اشرف حداد(آهنگر) بود. هنگامی که او را به قبرستان آوردند ، امام حسین علیه السلام به دیدارش آمدند.
🔷پس از خاک سپاری،بار دیگر امام حسین علیه السلام به دیدار او آمدند.
مرتبه سوم که امام علیه السلام تشریف فرما شدند،دستور دادند تا عذاب از همه مردگان قبرستان برداشته شود.
سپس از خواب بیدار شدم. فردا صبح زود به بازار آهنگران رفته، استاد اشرف حداد را یافتم. 🔻از او پرسیدم:آیا همسر شما به رحمت خدا رفته؟
با تعجب گفت: این چه سوالی است؟!
از او پرسیدم : آیا همسرت به کربلا مشرف شده بود یا روضه خوان حضرت بود یا در منزل خود مجلس عزا برپا می کرد؟
🔶 استاد اشرف دلیل سؤالاتم را پرسید و من به او گفتم که چه خوابی دیده ام ؛
سپس استاد برایم توضیح داد که همسر من هیچ یک از اعمالی را که شما برشمردید،انجام نداده بود؛ تنها در خواندن #زیارت_عاشورا مداومت میکرد.
و من دانستم که به برکت زیارت عاشورا، نه تنها امام حسین علیه السلام به دیدار او آمده و قطعا مقام و مرتبه ای رفیع در بهشت به او بخشیده، که به برکت وجود او ، گناه کاران را نیز مورد رحمت حق قرار داده است.
📖مفاتیح الجنان؛ بعد از زیارت عاشورا و قبل از زیارت عاشورای غیر معروفه
@yoosofezahra_1180
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌟🌙#داستــــــــــان✨✨
🍃اﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ " : ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ
🍃ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯿﮑﻨﺪ؟ "
🍃ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ : ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ
🍃ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ
🍃ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ : ﭘﻮﺳﺘﯽ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ !
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ...
🍃ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ، ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﯾﺨﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺁﺑﯽ ﮔﻮﺍﺭﺍ !
ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻣﯿﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ؟
ﻫﻤﮕﯽ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺭﺍ ...ﺍ🍃اﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ" : ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﺪ؟! ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﯿﺪ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ"!
تلاش کنیم با عبادت و بندگی خداوند، باطن خود را زیبا کنیم که ظاهر برای دو روز دنیاست و باطن برا آخرت جاوید.
@yoosofezahra_1180
✍️#داستان
🍃#موسیقی
🎵 در كتاب دعائم الاسلام آمده است كه مردى از امام صادق علیه السلام درباره گوش دادن به غنا سؤال كرد.
امام علیه السلام وى را از اين كار باز داشت و اين آيه را تلاوت كرد:
إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولا
《بىگمان گوش و چشم و دل، همه آنها مسئول هستند》.
آنگاه فرمود:
گوش از آنچه شنيده و دل از آنچه بدان دل بسته و چشم از آنچه ديده، مورد سؤال قرار خواهد گرفت".
📚منابع فقه شيعه، ج22، ص: 427.
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
@yoosofezahra_1180