🌕 قرص ماه 🌔
مرحوم میرزا ابوالفضل قهوه چی، مردی با صفا، خداترس و عاشق پاکباخته قمر بنی هاشم علیه السلام بود. توسلات بی ریا و خالصانه او را هنوز پس از گذشت ۴۰ سال به خاطر دارم.
این مرد خدا در اواخر عمر، به عنوان خادم افتخاری امامزاده شاه سیدعلی در قم انجام وظیفه میکرد و حالات بسیار خوشی داشت خدایش بیامرزد و با اولیای خود محشورش نماید.
آن مرحوم برای من تعریف کرد:
در ایامی که حضرت آقای مجتهدی در کوه خضر بیتوته داشتند، شبی از شبها پس از صرف افطار به قصد دیدار ایشان از خانه بیرون آمدم. وقتی که به کوه خضر رسیدم، دیدم که آقای مجتهدی در محوطه بیرونی اتاق سرگرم توسل به حضرت ولی عصر و زمزمه های عاشقانهی آن ولی خدا در کوه و کمر طنینانداز شده است. من هم در گوشه ای نشستم و به آن وجود نازنین متوسل شدم.
انقلاب حال عجیبی پیدا کرده بودم و با صدای بلند گریه میکردم و یا مهدی! یامهدی! میگفتم. در همین اثنا آقای مجتهدی مرا مورد خطاب قرار داده و گفتند:
آقاجان! بس کن دیگر! آیا چشمی داری که بتواند جمال حضرت را تماشا کند؟ اگر چشمش را داری ببین! و با دست مبارک خود قرص ماه را نشان دادند.
آن شب که قرص ماه کامل به نظر میرسید، تلألؤ دیگری داشت. به محض آن که چشم خود را به قرص ماه دوختم وجود دلارای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را مشاهده کردم که در حال نیمه قیام، قبضه ذوالفقار را در یک دست و غلاف شمشیر را در دست دیگر خود گرفته و کمی از ذوالفقار را از غلاف بیرون کشیده بودند. گویی هر لحظه در انتظار صدور فرمان ظهور عالمگیر خود بودند.
با مشاهده این پرده از خود بی خود شدم و فهمیدم که اشتیاق آن حضرت و امر فرج خیلی بیشتر از اشتیاقی است که در وجود منتظران ظهور آن وجود نازنین موج می زند.
📗 برگرفته از کتاب #در_محضر_لاهوتیان
🦋 نوشته استاد محمدعلی مجاهدی (پروانه)
#برشی_از_یک_کتاب
#مهدی_شناسی
#جمعه
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
@yoosofezahra_1180
🌕 قرص ماه 🌔
مرحوم میرزا ابوالفضل قهوه چی، مردی با صفا، خداترس و عاشق پاکباخته قمر بنی هاشم علیه السلام بود. توسلات بی ریا و خالصانه او را هنوز پس از گذشت ۴۰ سال به خاطر دارم.
این مرد خدا در اواخر عمر، به عنوان خادم افتخاری امامزاده شاه سیدعلی در قم انجام وظیفه میکرد و حالات بسیار خوشی داشت خدایش بیامرزد و با اولیای خود محشورش نماید.
آن مرحوم برای من تعریف کرد:
در ایامی که حضرت آقای مجتهدی در کوه خضر بیتوته داشتند، شبی از شبها پس از صرف افطار به قصد دیدار ایشان از خانه بیرون آمدم. وقتی که به کوه خضر رسیدم، دیدم که آقای مجتهدی در محوطه بیرونی اتاق سرگرم توسل به حضرت ولی عصر و زمزمه های عاشقانهی آن ولی خدا در کوه و کمر طنینانداز شده است. من هم در گوشه ای نشستم و به آن وجود نازنین متوسل شدم.
انقلاب حال عجیبی پیدا کرده بودم و با صدای بلند گریه میکردم و یا مهدی! یامهدی! میگفتم. در همین اثنا آقای مجتهدی مرا مورد خطاب قرار داده و گفتند:
آقاجان! بس کن دیگر! آیا چشمی داری که بتواند جمال حضرت را تماشا کند؟ اگر چشمش را داری ببین! و با دست مبارک خود قرص ماه را نشان دادند.
آن شب که قرص ماه کامل به نظر میرسید، تلألؤ دیگری داشت. به محض آن که چشم خود را به قرص ماه دوختم وجود دلارای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را مشاهده کردم که در حال نیمه قیام، قبضه ذوالفقار را در یک دست و غلاف شمشیر را در دست دیگر خود گرفته و کمی از ذوالفقار را از غلاف بیرون کشیده بودند. گویی هر لحظه در انتظار صدور فرمان ظهور عالمگیر خود بودند.
با مشاهده این پرده از خود بی خود شدم و فهمیدم که اشتیاق آن حضرت و امر فرج خیلی بیشتر از اشتیاقی است که در وجود منتظران ظهور آن وجود نازنین موج می زند.
📗 برگرفته از کتاب #در_محضر_لاهوتیان
🦋 نوشته استاد محمدعلی مجاهدی (پروانه)
#مهدی_شناسی
#امام_زمان
╔═❀•✦•❀══════╗
@yoosofezahra_1180
╚══════❀•✦•❀═╝