💠 #غدیریه | وحی منزل
انگور ضریح و مدح آن شاه
هستند علی السویه گیرا
گر تشنۀ مدح مرتضایی
بسم الله العلی الاعلی
شاهی که نخست کعبه میخواست
درمدحت او دهان کند وا
شاهی که عقابِ طیر مشوی
بر ساعدِ فضل او کند جا
شاهی که به قدر او گواه است
تحریم و نساء و نحل و شوری
شاهی که خدا به صوت او خواند
در عهد الست ما خلق را
پس تیغ دو دم به شکل لا شد
تا گفت جماعتی به او: لا
آنگاه خطابه کرد تیغش:
یا معشرُ لا! علیٌ أولی
مرهب جسمش هجا هجا شد
از ضربت آن امیرِ هَیجا
قربان یلی که در مقامش
خیبر شده شاه بیتِ غرّا
روزی که چو شیر آن دلاور
میزد به سپاه، بی محابا
میکرد فلانی از سر ترس
اسباب فرار را مهیا
آنگونه دویده بود از بیم
کز بعد سه روز گشت پیدا !!
در روز احد چو همزه ی قطع
باری کمر علی نشد تا
برداشت تن علی نود زخم
در معرکه ایستاد تنها
آن شب که فلان خلیفه در غار
از خوف نخفت گاه اخفا
در بستر مصطفی علی بود
آمادۀ امر حق تعالی
فرق است میان وحی منزل
با یاوه و مهمل، ای دریغا
فرق است میان در و گوهر
با آن کمتر ز سنگ خارا
پیغمبر ما زمان انذار
می گفت به قومش از تولا
ابلاغ نهایی اش غدیر است
اکملت لکم پیام والا
مانند علی به دست احمد
دست احدی نرفته بالا
بر دست نبی کسی دهد دست
کو بر سر شانهاش نهد پا
بر دست نبی کسی دهد دست
کو خاتم داده در مصلا
بر دست نبی کسی دهد دست
کو راست عصای دست موسی
بر دست نبی کسی دهد دست
کو رایتِ امت است عقبی
بر دست نبی کسی دهد دست
کو جان پیمبر است هرجا
در انفسنای آل عمران
راجع به علیست واژۀ نا
در شان، ضمیر جمع آمد
یعنی که علیست جان طاها
ای جان به فدای خاک پایش
تنها نه منم خراب و شیدا
از غرب به شرق رفته خورشید
نشناخته پیش او سر از پا
توصیف علی ز ما نیاید
ما شاعرکان گنگ اعمی
قدر زر زرگری شناسد
پس قدر علی است نزد زهرا
✍️ مسعود یوسف پور
https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
هدایت شده از فتح فرهنگی تبلیغی حوزه علمیه خراسان
#شعر_ولایت ۶
🌷 در همان عصری که فرمان برد خورشید از علی
🌷 چشمه چشمه، اشک غربت خیز جوشید از علی
🌷 خطبهی بی نقطه را کوفه شنید اما دریغ
🌷 خطبهی با آه را جز چاه، نشنید از علی
🌷 مو به مو آگاه بود از سرّ عالم، حیف حیف...
🌷 دشمن از تعداد موی ریش پرسید از علی!!
🌷 شان او را روزگار آورد پایین... روزگار
🌷 آنچه که باید بفهمد را نفهمید از علی
🌷 عدل بود و داد، داد از قوم اشباه الرجال
🌷 عدل را این طایفه کِی میپسندید از علی
🌷 تا قیامت هم عقیل اصرار اگر میکرد... باز
🌷 غیر از این برخورد، برخوردی نمیدید از علی
🌷 آی حاجیهای بیعت کرده! از سمت غدیر
🌷 خانه برگردید...اما برنگردید از علی
🌷 دوخت چندین وصلهی نو بر عبای غربتش
🌷 بد به دنیایی که آخر چشم پوشید از علی
📝 شاعر: طلبه گرانقدر جناب آقای یوسفپور
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
✅ معاونت فرهنگی تبلیغی حوزه علمیه خراسان
┏━━━━━━📚┓
@howzehfarhang
┗📚━━━━━━┛
امروز در معیت دوستان #تهران هستیم
میدان آزادی
• جشن بزرگ ده کیلومتری
• کنگرۀ امامت و مهدویت
هدایت شده از کنگرهٔ آفتاب
دو جا به دست نبی دست او گره خوردهست
علی مباهلهاش کمتر از غدیرش نیست!
✍️ مسعود یوسف پور
https://eitaa.com/joinchat/578945437C4535eaabc2
نظر به گفتۀ "جرداق"، هم نظیرش نیست
دل کدام مسیحی مگر اسیرش نیست؟
علی مسیح زمانه ست، آن مسیحی که
چهارمین فلک اندازه ی حصیرش نیست
دوجا به دست نبی دست او گره خورده ست
علی مباهله اش کمتر از غدیرش نیست!
فدای انفسنایی که در کلام خدا
به جز علی احدی مرجع ضمیرش نیست
هوای حضرت عیسا دمیست سلمان را
نمیرد آنکه کسی جز علی امیرش نیست
📝 مسعود یوسف پور
https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
مسعود یوسف پور_غدیریه_1.mp3
1.33M
💠غدیریه
شعر علوی
آقای #مسعود_یوسف_پور
انجمن ادبی مطلع
۱۸ تیر ۱۴۰۲
🔆 «مطلع» را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4073652327C9ee4eeaef2
چه هیئتی ست تو را زیر این کبود مسقف
که ماه هم شده با قد خم به روضه مشرف
اقامه ی غم تو بندِ ماه نیست که عمری
شده ست کعبه به پوشیدن سیاه مکلّف
فدای ماتم نام حسینِ در پس تکرار
هرآنچه شعر مقفّی، هرآنچه شعر مردّف
"تو را بخاطر دِرهم چه دَرهمت"...چه بگویم
که بیت بیت مرا سوخت این جناسِ محرف
میان روضه به یاد رباب و داغ تو هرشب
به سینه میزنم و میرود قرار من از کف
دعای خیر تو پشت تمام گریه کنان است
فإنّ رحمةَ رَبّی لِمَن بکی لک فی الطّف
📝 مسعود یوسف پور
https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
غمی که خطی از آن در دو صد مقاله نگنجد
رود ز سر به شرابی که در پیاله نگنجد
کدام جامه بپوشم در این مصیبت اعظم؟
تن مصیبت تو در لباسِ ناله نگنجد
چنان ز کودک شش ماهه دل شکسته که دیگر
در این دل_این دل کوچک_ غم سه ساله نگنجد
مرا به قید حرام از ضرر به نفس مترسان
به حکم عشق چنانم که در رساله نگنجد
مزارِ یار، عراق است و کعبه جانب مکه
دو پادشاه به یک مُلک، لامحاله نگنجد
من آن سگم که خود از شوره زار گریه رسیده
حکایتی ست که در باب استحاله نگنجد
📝 مسعود یوسف پور
https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
سرش به سنگ ملامت خورد چو موج خروشان
فروخت آنکه غمت را شبیه روضه فروشان
تو را نوشته و خوانده، چه جوهری که چکانده
به گریه گفته ام ای خوش قریحه! طبع تو جوشان!
شفاست تربت تو، گفت هر که را که مریض است
نخست تربت، اگر نیست چای روضه بنوشان
سر از سرای تو پیچم اگر به حفظ سلامت
بپیچ گوش مرا ای امیر حلقه به گوشان
بدون ماه محرم نخواه زنده بمانم
اگر سیاه نشد بر تنم سپید بپوشان!
📝 مسعود یوسف پور
https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
هدایت شده از اَنارستــــــون
دعای خیر تو پشت تمام گریه کنان است
فإنّ رحمةَ رَبّی لِمَن بکی لک فی الطّف
هدایت شده از صوت ها و پادکست های علی مقدم
شفاست تربت تو، گفت هر که را که مریض است
نخست تربت، اگر نیست چای روضه بنوشان
#مسعود_یوسف_پور
هیئت عزاداران سقای آل علی علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 #روایت روز اول | منزلگاه زباله
• ازاین پس پدرت من...
چایخانه امام هادی | مسعود یوسف پور
https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
نیست قدر تار مو در این دو تمثال اختلاف
فاطمه بوده ولی با پانزده سال اختلاف
ماه شعبان رفت بر دوش عمو، افتاده است
بعد از آن در بحث استهلال تا حال اختلاف
نام او نور و حضورش در خرابه قطعی است
آفتاب است و ندارد این به دنبال اختلاف
در مقاتل، هم رقیه آمده هم فاطمه
اوست هر دو، من ندیدم بین اقوال اختلاف
آمد و رفت و فقط این بین روی سنّ او
با تمامی نظرها داشت غسّال اختلاف
زیر چشمش...داغ را اهل لغت فهمیده اند
بعد از آن افتاد در معنای گودال اختلاف
#مسعود_یوسف_پور
https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
ای داد از آن خرابه ی غم، ای داد
هر لحظه به یاد مادرش می افتاد
بازوی کبود و چشم کم سویی داشت
زینب بدن سه ساله را غسل نداد
در آتشِ خیمه، آتشِ در می دید
هم سوخت هم افتاد زمین، زجر کشید
کیفیت درد بازو و پهلو را
از فاطمه ی سه ساله باید پرسید...
#مسعود_یوسف_پور
https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
#حضرت_رقیه
الهی زخم رو بالش نیفته
گذار غم به احوالش نیفته
تموم راه سنگ و خار دیدم
الهی زجر دنبالش نیفته
پای این درد، غم اشکش در اومد
خرابه دم به دم اشکش دراومد
همین که دید زخمای تنت رو
زن غساله هم اشکش دراومد
قدش کوچیکه و ناقه بلنده
غمش قلب منو از سینه کنده
هنوز از کوچه داغ تازه داریم
الهی زجر راهش رو نبنده
تموم روضه ی امشب همینه
واسه غسلت نیومد تا بشینه
هنوزم یادشه زخمای مادر
چطوری زخمتو زینب ببینه
کف پاش داشت باغ لاله میشد
هوا لبریز آه و ناله میشد
غمو "سر بسته" میگم...با قد خم
سه ساله داشت هجده ساله میشد
مسعود یوسف پور
https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
پس به میدانِ بلا
او دل و جانش را برد
ذوالفقارِ دو دمش را
[ پسرانش را ]
برد
یوسف پور
https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
یه دنیا روضه پشت اون صدا بود
یه بغضی تو تموم واژه ها بود
"عزادارت شه مادر"، حُر نفهمید
که نفرین کرد مولا یا دعا بود!
مسعود یوسف پور
https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
#حضرت_عبدلله
آمد به میدان، لشکر غم را خبر کرد
از خیمه نه، از سن و سالش هم گذر کرد!
آه بلندش در دل آهن اثر کرد
کوچک نخوانش، این پسر کار پدر کرد
بغض جمل را بین دشمن شعله ور کرد
با نعره ی ابن الحسن عزم خطر کرد
مانند قاسم دشت را زیر و زبر کرد
سقا شد آنجا که عمویش را نظر کرد
چشم تمام خیمه را ناگاه تر کرد
آمد جلو، خود را بلاگردانِ سر کرد
اینجای مقتل عمه اش را خون جگر کرد
ارثیه ی زهراست...دستش را سپر کرد
مسعود یوسف پور
https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
⬛ برای مظلومیت قرآن
روزی به نیزه برده شده از سر عناد
روزی دگر در آتشِ این قوم کج نهاد
یک روز سوخت پشتِ درِ خانۀ علی
آن مصحف شریف که جانم فداش باد
قدر کتاب وحی ندانست هیچ رو
ملجم به روی آیت حق تیغ برگشاد
یک روز هم ورق ورقش آه آه آه
در کربلا به زیر سم اسبها فتاد
زان قوم تیره روز، فزون در عقیده بود
از روی شرم، سر به بیابان گذاشت «باد»
حرمت نداشت قاری قرآن مصطفی
چوبی یزید بر لب و دندان او نهاد!
امروز نیز تیرۀ نامردمانِ جهل
آتش زنند مصحف حق را در آن بلاد
خواهد هرآنکه یادِ کتاب از جهان برد
خود میرود ز یاد، چنانی که بِن زیاد
کوتاهِ قصّه، میگذرد آنچه رفته است
اینک نمانده هیچ اثر از ثمود و عاد
مسعود یوسف پور
https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
#حضرت_قاسم
رکاب از پا عقب مانده
چه کراری، عجب گامی
بلرزان تیغ خود را تا
بلرزد ازرق شامی
پیاپی چون جمل دشمن
تو را سر میدهد ناله
دوباره دهر میبیند
حسن را سیزده ساله
دو نیم از برق تیغت شد
جیوش الانس و الجنه
که جدت بود یا قاسم
قسیم النار و الجنه
به برق تیغ برانت
نشان کن هرچه جوشن را
بدین رایت که میبینم
درآور کفر دشمن را
شباهت تا به آنجایی
که در رزم تو سرتاسر
فلک فریاد میدارد
علی اکبر...علی اکبر
به بازو نامه ای داری
اگر ضرب تو سنگین است
بگو باز از لب تشنه
که طعم مرگ شیرین است
کسی از خیمه سمت تو
به حال اضطراب آمد
چنان شد قامتت آخر
که پایت تا رکاب آمد
مسعود یوسف پور
https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
علی علیست برادر!
چه فرق اصغر و اکبر
چه شیرخواره که شیرِ
خداست از همه منظر
عقیق سرخ ولا را
پدر گرفته به چنبر
قدش به زینت دوشِ
نبی شده ست برابر
ز شیرخوارگی اش پا
نهاده است فراتر
بزرگ بود و برایش
رکاب عرش، محقر
که در قواره ی فهمش
نبود جامه ی باور
بزرگ بود چو قرآن
به روی دست پیمبر
بزرگ بود تو گویی
علی مقابل خیبر
بزرگ بود و به دستش
چراغِ خفتنِ اختر
ملک خمیده نبندد
به گاهواره ی او پر
چنان بزرگ که خونش
از آسمان برود سر
سه شعبه چون سه خلیفه
حسود بود و مکدر!
بگو که خصم بداند
حسین با علی اصغر
زمین کرب و بلا را
غدیر میکند آخر
نیافت مرد دریغا
میان آنهمه لشکر
پس آب خواست که بیعت
به آب بود میسر!
امیر نطق که آندم
نشسته بود به منبر
به غیر خون گلویش
نخواند خطبه ی دیگر
اگر چه بود سه شعبه
پی جدایی آن سر
به نص لحمک لحمی
یکی شدند دو پیکر
مسعود یوسف پور
https://eitaa.com/yosefpoor_ir
دریغ و درد که نشناختیم شان عزا را
خدا به خیر کند بی سواد بودن ما را
کجا گریزم از این دسته ای که مرثیه خوانش
قسم به لاکِ زنی می دهد ولی خدا را!
کدام راه بپویم؟ چه گویم و چه نگویم؟
عوام کشتۀ الفت، خواص اسیرِ مدارا
بدا به ریش سفیدان قوم، کودکِ کویی
به پردۀ طرب انگیز اگر که خوانده رثا را
قبول خاطر خون خدا کجا و کسانی
که خود هرآینه کم کرده اند روی غنا را
قدیم، روضۀ ارباب...بگذریم برادر
خدا قبول کند این صدا و «زیر صدا» را
مسعود یوسف پور
https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
⬛
می خوانم از مقتل
این روضه ها گر بازتر گردد خطر دارد
سخت است و می خوانم
اینک تمام خیمه، قلبی شعله ور دارد
یک مرد می باید
این روضه های داغ را از خاک بردارد
از اوّل این راه
انگشترت را ساربان زیر نظر دارد
گرمای این صحرا
خیلی برای طفل شش ماهه ضرر دارد
⬛
ذکر مصیبت شد
دارد لهوفت ناله ها سر می دهد، من هم
آنجا که می گویند
افتاد روی خاک، عباس تو با پرچم
آنجا که میگویند
در علقمه شد قدت از بار مصیبت خم
آنجا که میگویند
مرگا به من، باید بمیرم پای این ماتم
مرگا به من وقتی
هی زینب تو معجرش را میکند محکم
⬛
حتما خبرهایی ست
اینجای مقتل ها زبان شعر هم لال است
ای ذوالجناح آرام!
باید بگویی خونِ که بر روی این یال است
حتماً خبرهایی ست
زینب میان خیمه خیلی ناخوش احوال است
بیرون زد از خیمه
اینجای روضه شمر دیگر بین گودال است
دردش مرا هم کشت
آنکس که انگشتر ربوده فکر خلخال است
دارد خبر را اسب
با نعل خونی میبرد کوفه…چه خوشحال است!
مسعود یوسف پور
https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
چه پای آبله خیزی، چه مرکبی و چه راهی
مهار ناقه نیفتد به دست شمر الهی
به خفتگان همه رو نیزه میزدند که برخیز
دریغ و درد، چه راه بلند و شام سیاهی
به غیر سایۀ سرنیزه ها و خار مغیلان
برای طفل سه ساله نبود پشت و پناهی
اسیر بود امامی که کائنات اسیرش
اسیر بود چنان که به سینه، سلسله آهی
به پاره پارهی معجر، مخدرات مکدر
خدا کند که ندوزند اهل شام نگاهی
به چوب خشک، لبی را یزید بست که از خاک
محال بود نروید پی دعاش گیاهی
بدا به شعر که میخواند فی البداهه و میریخت
شراب بر سر پاک بلند مرتبه شاهی
📝 مسعود یوسف پور
https://eitaa.com/yosefpoor_ir