دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
از دیده به جای اشک، خون میگریم
یلداست... انار دانه کردن خوب است
📝 #مسعود_یوسفپور
در ذهن زمانه، روضه ای ناب گذاشت
صد داغ در این سینه بیتاب گذاشت
قبل از سفر شبانه اش چندین بار
بالای سر حسین خود آب گذاشت...
مسعود یوسف پور
@yosefpoor_ir
■ برای ام البنین علیها سلام...مادر ابالفضلی های عالم
چگونه وصف کنم، فخر بانوان عرب را
زنی که برده ابالفضل از او به ارث، ادب را
دوان دوان نگرد هاجران تشنه لب از پی
اگر که توسن فضلش کند نگاه، عقب را
سوادِ آینه ی عفت است چادر پاکش
بیاض دیده ی حجب است، بنگرید لقب را
زنی ز قوم رشادت، ز خاندان شجاعت
که شرح داده عقیل از همین قبیل، نسب را
یکی از آنهمه عامر که جدّ مادری اوست
که خود گرفته به بازی سرِ سنان غضب را
کمر به هزم ببندد حِزام، معنی اش این است
ابی که ام بنین پرورد، جلالتِ اب را!
بنی کلاب، همان شرزه شیر کز دم شمشیر
به بزم رزم، قفاخور کند سگان عرب را
مگر ز سفره ام البنین مدد شود این طبع
وگرنه خورده قلم طی کند چگونه تعب را
زنی که بر تن عباس کرده بافه ی غیرت
چنان که یاد علی کرد هر که دید سلب را
مهِ عشیره و عبدلله ست و جعفر و عثمان
هماره چارقد ستر، آن عفیفه ی رب را
یگانه ای ست که بسته ز چارسوی حوادث
چهار فرزندش، راهِ قوم جنگ طلب را
به شرح جنگ ابوفاضلش چه گویمت؟ این بس
که ذوالفقار علی واکند دومرتبه لب را
برید دشمن دون سر، از آن نخیل تناور
که مرگ را خوش می داشت، چون عرب که رطب را
برید دست و نبرید عهد دوست، گواهم
علم که دید یزید و سرود بانگِ عجب را
اگر چه او همه صبر و رضاست، شاکر از آنم
که چشم مادر غیرت ندید بزم طرب را
نگفت جعفر و عباس...گفت وای حسینم
به درک او نرسیدم ز من مپرس سبب را
چنان ز داغ حسینش گریست در همه ی عمر
که پلک زخم، بهم دوخت صبح و تیره ی شب را
مسعود یوسف پور
@yosefpoor_ir
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
🔥 ویژه برنامه «خاطرنشان» قسمت اول
• موضوع این قسمت:
حُسن مطلع و مقطع
• میهمان این هفته:
سید حسن میلانی
• مدت زمان:
چهل دقیقه
این ویژه برنامه، هر هفته از طریق سایت آکسان و آپارات منتشر خواهد شد.
جهت مشاهده یا دانلود این قسمت، اینجا کلیک کنید.
شب میلاد تو نه! پیشتر کعبه ترک برداشت
خدا ای مادر خلقت! برایت کادو وا کرده!
مسعود یوسف پور
روز مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• تست کاراکتر
انیمیشن جدیدی در راه است به امید خدا...
شهی که دُرّ و گهر می تراود از خاکش
به "کنتُ کَنز" زند نقب، مدفن پاکش
سه حرفِ نام علی چون سه لیله القدر است
که چشم شبزدگان عاجز است از ادراکش
خدا دری که به درک علی رسد بسته ست
هنوز مانده بشر در حدیث لولاکش
فرشته هر چه کند سعی، باز هم نرسد
به خاک پای علی نردبانِ افلاکش
اگر به نقش قدومش مزین است مسیر
گرانبهاست خسش، قیمتی ست خاشاکش
نظر به تخت خلافت نداشت آن شاهی
که خفت جای پیمبر وجود بی باکش
به کوری دو فراری که ننگِ هر جنگند
علی علیست اُحُد تا هنوز پژواکش
سپید بخت و سیه مست، آن که نزد ضریح
نگاه دوخته باشد به شاخه ی تاکش
مسعود یوسف پور | سحر سوم رمضان ۱۴۰۱
@nokhostein
در همان عصری که فرمان برد خورشید از علی
چشمه چشمه، اشک غربت خیز جوشید از علی
خطبه ی بی نقطه را کوفه شنید اما دریغ
خطبه ی با آه را جز چاه، نشنید از علی
مو به مو آگاه بود از سرّ عالم، حیف حیف...
دشمن از تعداد موی ریش پرسید از علی!!
شان او را روزگار آورد پایین...روزگار
آنچه که باید بفهمد را نفهمید از علی
عدل بود و داد، داد از قوم اشباه الرجال
عدل را این طایفه کِی میپسندید از علی
تا قیامت هم عقیل اصرار اگر میکرد...باز
غیر از این برخورد، برخوردی نمیدید از علی
□□□
آی حاجی های بیعت کرده! از سمت غدیر
خانه برگردید...اما برنگردید از علی
دوخت چندین وصله ی نو بر عبای غربتش
بد به دنیایی که آخر چشم پوشید از علی
#مسعود_یوسف_پور
@nokhostein
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
آن روز چقدر آسمان زیبا بود
باران امید، هر کران پیدا بود
شب، کفش نپوشیده فراری شد و رفت
خورشید هنوز در هواپیما بود
#مسعود_یوسف_پور
#دهه_فجر
@anjoman_matla
به استعانت از شهی
که هست از اوست منجلی
شروع می کنم سخن
به نام مرتضی علی
به نام او که انبیا
مدد گرفته اند از او
چه نام آنکه مرسلی
نبرده است بی وضو
چه نام آنکه می دهد
به آبرو هم آبرو
چه نام آنکه جلوه اش
به قبله داده سمت و سو
خدا زمان بردنش
به خلق گفت: فاسمعوا
خدا در آن زمانه ای
که دین نداشت رنگ و بو
دهان کعبه را گشود و
گفت از علی بگو...
ورق شود گر آسمان
قلم شود درخت ها
کتابت فضائلش
نمی رسد به انتها
هرآنکه شد بزرگ ما
خراب و مست ابجد است
بحار مجلسی چرا
یکصد و ده مُجلّد است
بپرس از بزرگ خود
جواب دست و پا کند
چه می شود که دشمنت
دهان به مدح وا کند؟
نخست آنکه شافعی
سروده است بس نکو
وقوعُ شَکَّ فیهِ اَنّهُ
الله است، شعر او
سیاه مست می کند
دفتر رو سپید را
خمار کرده مدحتش
ابن ابی الحدید را
ز نام او نفس نفس
تکان خورَد ابوقبیس
به پای جوع مرتضی
گریست احنَف ابن قِیس
سروده است عمروعاص
و هرچه شاعر از علی
بخوان روایتی که گفت
ابن عساکر از علی
دمی که عبدود بریده
گشت سر ز پیکرش
سرود مدح مرتضی
به جای گریه خواهرش
سرود حافظ این چنین
به مدح شاه لوکشف
طالع اگر مدد دهد
دامنش آورم به کف
گر بِکَشَم زهی طَرَب
ور بِکُشَد زهی شرف
قسم به ذوالفقار او
به جنگ خصمِ صف به صف
بسته علی مسیر را
ز چار سو و شش طرف
امیرصف شکن علی
زره نکرده تن علی
بخوان به کنیه شاه را
بگو ابوالحسن علی
کیست علی یگانه ای
که خفت جای شاه دین
به جز علی به هیچ کس
نگو امیر مؤمنین
نبود آدمی هنوز و
شاه بر حصیر بود
علی نه در غدیر خم
که پیش از آن امیر بود
نبود بی حضور او
در آفرینش آب و تاب
سرشته شد ابوالبشر
به همت ابوتراب
کسی که خواند مومنون
قبل نزول آن، علیست
کسی که یاد می دهد
سجده به عرشیان علیست
نهند بر حریم او
صبح به صبح و شب به شب
ذبیح سر، خلیل پا
کلیم دل، مسیح لب
علی قدر علی قضا علی دلیل الانبیا
علی عماد الاصفیا علی ولیِ اولیا
علی به نوح ناخدا، علی به خضر رهنما
علی مسیح را شفا علی کلیم را عصا
به عشق طوف او کند خلیل کعبه را بنا
علی ست آنکه می نهد به شانه ی رسول پا
علیست آنکه می رود به عرش قبل مصطفی
علیست آنکه با صدای او سخن کند خدا
علیست خلوت حرا علیست جمع آیه ها
فدای خال گونه اش چه نقطه ایست تحت با
علیست نص راکعون، علیست جان انما
فرشته یاد می کند از او به شاه لافتی
به دشت ارژنش قسم علی نداشت ابتدا
علی که بود آن شهی که با فقیر آشنا
علی که بود واحد احدنما، نداشت تا
علی علی علی علی، چه گویم از علی چه ها
به انتها برم سخن اگر چه مدح مرتضی
عمر تمام می شود، نمیرسد به انتها...
مسعود یوسف پور
[ کپی بدون ذکر منبع جایز نیست]
@nokhostein
کعبه بالا زده دامن لب دریای علی
عالمی غرق تحیر شده در یای علی
شاه ما قامت کوتاه ندارد مردم!
عرش شد سایه نشین قد و بالای علی
شب معراج رسول دو سرا شاهد بود
که نشسته ست خدا هم به تماشای علی
ذات او و علی اکبر شده ممسوس خدا
این هم از معجزه ی اسم و مسمای علی
لب او جز به دعا باز نگردد، بگذار
تیر هم دست توسل بزند پای علی
آن زمانی که ملک یاد ندارد چه زمان
برنمیداشت سر از سجده امیر دو جهان
آن زمانی که ندارد احدی هیچ به یاد
پدر خاک به آب و گل آدم جان داد
خلق شد روح از آهنگ دم و بازدمش
آفریدند جهان را ز غبار قدمش
در حدیث آمده گر راه به جایی بردهست
جبرئیل ملک از میوه ی باغش خوردهست
آن زمانی که نه سلمان، نه کس دیگر بود
اولین شیعه ی مولا دلِ پیغمبر بود
نیست کار من و ما وصف خداوند بیان
قل هو الله احد، سوره ی توحید بخوان
رفت بر منبر نور آن که کلامش نور است
ولی افسوس که این شهر کر است و کور است
مرد میدان ز سکوت لب شمشیرش گفت
شقشقیه شد و از بغض گلوگیرش گفت
گفت سِیلی ست که از من جریان یافت کمال
منم آن قله که هیچش نرسد بال خیال
به فلانی و فلانی چه خلافت کردن؟
این ردا نیست برازنده ی کس غیر از من
استخوانی به گلو دارم و خاری در چشم
صبر کردم همه ی عمر و فرو خوردم خشم
گفت و گفت و دلش انگار که آرام نداشت
شرح این قصه ی جانسوز سرانجام نداشت
آه از این خطبه که آتش زده جانم را...آه
ابن عباس! علی سوخت، از این بیش مخواه
بیش از این نیست مجالی که به رنجش پرداخت
اف به دنیا که علی را که علی را نشناخت
#مسعود_یوسف_پور
@nokhostein
• عصر
غمات پایان ندارن...آه زینب
دو چشمت خون میبارن...آه زینب
ابالفضل و که زانوش شد رکابت
به زانو در میارن...آه زینب
• غروب
غروب کربلا زینب اسیره
جهان باید از این ماتم بمیره
ابالفضل و علی اکبر که رفتن
رکاب محملش رو کی میگیره
• شام
چی یاد مردم صد رنگ دادن
تو افتادی نوید جنگ دادن
به استقبال زینب روی هر بوم
به دست بچه هاشون سنگ دادن
مسعود یوسف پور
@nokhostein