بر آه بند نامـه،
کـه دور است کـویِ دوست
این راه طـی بـه بالِ کبوتر نمیشود ...
بابا رضا.mp3
15.2M
برای شمایی که تمومِ لحظههای خوب زندگیم،
توی حرمتون رخ داده واسم؛
بابا رضا🫀:)″
‹مـٰاهِ مَـڹ›
از بصره آمده بودند دیدن امام؛
عریضه دلشان پر بود از شکایت؛
شکایت از یونس بن عبدالرحمن.
گلایه پشت گلایه؛
اتهام پشت اتهام.
یونس که در خانه امام حاضر بود
حرف ها را میشنید؛
خودش را اما به امر امام، پنهان کرده بود.
بصری ها که رفتند، با اشک و آه آمد خدمت امام؛
میخواست از خودش دفاع کند.
اما شنید که:
یونس! ... فرض کن در دست تو مرواریدی باشد،
مردم امّا بگویند سرگین شتر است!
حرف مردم آیا ضرری دارد؟!...
گفت: نه!
امام رضا علیه السلام فرمود:
وقتی امام تو از تو راضی باشد حرف مردم چه ارزشی دارد؟!
حالا قلب یونس بن عبدالرحمن آرام گرفته بود،
آرامشی از جنس رضایت #امامزمانش ..
- بحارالأنوار