هدایت شده از مجموعه آبان گسترده1🍂
بردیا پسری که بعد از چندسال از فرانسه برگشته..
شب اول برگشتش با دلیار آشنا میشه و عاشقش میشه.
ولی هیچکدوم نمیدونن که سرنوشت چه خواب های وحشتناکی براشون دیده
https://eitaa.com/joinchat/3667133311C3e6f344eca
اربــابـــ
♥️[اربــابـــ]🕊 ♥️به قلم°فاطمه.جلیلی♡ #part_180 ༄•┄┅┄┄〔♥️🖇〕┄┅┄┄•༄ #دلارام +اونی که تو میگی
♥️[اربــابـــ]🕊
♥️به قلم°فاطمه.جلیلی♡
#part_181
༄•┄┅┄┄〔♥️🖇〕┄┅┄┄•༄
#دلارام
+اوهوع اینا رو از کی یاد گرفته.
بالشت زیر سرم رو درست کردم و گفتم:«چی کارش داری.
اره دیگه میشه گفت یجورایی ازت خواستگاری کرده و از من خواست اینا رو بهت بگم.
+دلارام.
به قیافه دریا که لپاش گل انداخته بود نگاه کردم و گفتم:«بله.
+حالا من چی کار کنم؟
_هیچ جواب مثبت بده بدت رو که نمیخوام. اصلا جوابش نده بیا ور دل خودم بمون.
ولی این پسری که الان میبینی آینده داره. دوتاتون هم که تو عمارتین باهم بزرگ میشید. با هم رشد میکنید. با هم یه خونه زندگی نقلی درست میکنید زندگی میکنید.
༄•┄┅┄┄〔♥️🖇〕┄┅┄┄•༄
join↝🕊❥••@young_master
《 هࢪ گونه کپے بࢪداࢪی حتے با نام نویسنده از ࢪمان پیگࢪد قانونے و الهے داࢪد 》
اربــابـــ
♥️[اربــابـــ]🕊 ♥️به قلم°فاطمه.جلیلی♡ #part_181 ༄•┄┅┄┄〔♥️🖇〕┄┅┄┄•༄ #دلارام +اوهوع اینا رو از
♥️[اربــابـــ]🕊
♥️به قلم°فاطمه.جلیلی♡
#part_182
༄•┄┅┄┄〔♥️🖇〕┄┅┄┄•༄
#دلارام
_اسم ها تونم به هم میاد دریا و دارا چه زوج زیبایی بشین شما .
سری تکون داد و لیوانه شیشه ای کنار پنجره رو برداشت که یک دفعه صدای نفس، نفس زدن کسی از کنار پنجره بلند شد . دریا هینی کشید و لیوان از دستش ول شد و خورد و خاک شیر شد.
با دیدن قیافه دارا که انگار میخواست چیز مهمی بگه ولی چون درست نمیتونست نفس بکشه نمیتونست حرف بزنه، بلند شدم و به سمت شیر اب رفتم و لیوانی برداشتم و پر آب کردم.
لیوان رو به سمت دارا گرفتم که سریع لیوان رو از دستم گفت و یک نفس تمام اب رو خورد.
༄•┄┅┄┄〔♥️🖇〕┄┅┄┄•༄
join↝🕊❥••@young_master
《 هࢪ گونه کپے بࢪداࢪی حتے با نام نویسنده از ࢪمان پیگࢪد قانونے و الهے داࢪد 》
هدایت شده از گسترده3ساعتهدریا
- تـــو خانم کـوچولوی مـنی؟! هــان؟!
آب دهنمو قورت دادم و لب زدم:
-پسـر خاله لطفا ایـنطوری نـگید من خـجالت میکشم
موهامو و نوازش کرد و خیره تو چشمام لب زد:
-خـجالت چی بچه؟ تو دیگه زنمی شرعی و قانونی!
نگا مثل سیب لپـاش گل انداخته..
ریز خندیدم که بغلم کرد:
- این ناز بودنت سگم میکنه آرامش.. از این به بعد حق نـداری از خـونه بیرون بری!
نمیخوام خوشگلی خانمم و کسی ببینه...🥹🥵🔥
https://eitaa.com/joinchat/1372783178C37be7fa232
هدایت شده از گسترده3ساعتهدریا
- عقــدم شو تا اجـازه بدم از بچه بهترین دوستت پرستاری کـنی..
با صدای بلند گفتم:
-چــی دیوانه شدی...
- اگه میخوای از بچهی من نگه داری کنی باید عقدم بشی... اگه قبول نکنی فکر کن کیارا تو تصادف با خواهرت مرد...
با بغض بهش نگاه کردم که غرید:
-حق نــداری گریه کنـی وگرنه به خاک خون و میکشم اینجا رو...
-چـرا این کارو میکنی هـا
بلند داد زد:
- چـون دلمو باختم بهــت میفهمی؟!
قبل از اینکه روی زمین سقوط کنم لب زدم:
-بـاشه عقـدت میشم
...🥵🔥
https://eitaa.com/joinchat/1372783178C37be7fa232
هدایت شده از گسترده «شش ساعته»
_ چشم دریایی اکام کجاس؟
پشت چشمی نازک کردم گفتم:
_ قهرم
لپمو کشید و گفت:
_ چرا عروسکم؟
_ چرا انقد بازوهات جذابه دخترا نگات میکنن! چادر بپوش تا آشتی کنم😒❌
قهقه ای زد و گفت:
_ رئیس خلافکارارو میخای چادری کنی؟
با ناز نگاش کردم و گفتم:
_ نوچ شوهرمو میخام چادری کنم☺️🔥💢
https://eitaa.com/joinchat/2501640926Ce6e8b40b11
هدایت شده از گسترده «شش ساعته»
- اسمت چیه؟
- طنین
- چند سالته؟سابقه کار داری؟
- ۲۰ بله آقا دارم خیاطی آشپزی.. پوزخندی زد و خوبه ای گفت:
- باید زنم شی بچه میاری!😱🔥😭
https://eitaa.com/joinchat/2501640926Ce6e8b40b11
هدایت شده از گسترده3ساعتهدریا
داداشم با خنده گفت:
_دیار رفته شمال؛ میخوای زنگ بزنم بگم برات یونجه بیاره؟!
جیغی کشیدم که خبیث گفت:
_بدبخت تا عکستو دیدی گفت این گوسفند کیه؟! شتر با بارش لای موهاش گم میشه!!! منم گفتم خواهرمه.. انقدر خجالت کشید طفلی!
چشمام گشاد شد؛ دیار کراشم بود و داداشم با حرفاش...😭❌🤣🤣🌸
http://eitaa.com/joinchat/2040726108C40acc3dac4
وقتی موهات فره و رو رفیقِ داداشت کرااشی😵🤣!!!!
هدایت شده از گسترده3ساعتهدریا
من یه دخترم با موهای فرفری؛ ولی ۴تا داداش یل دارم که جز گوسفند لقب دیگهای روم نمیزارن!!!
چرا؟!
چون وسایل گمشدشون از لای موهام پیدا میشه
یه روز که بهم میگفتن گوسفند خانوم؛ رفیقشون شنید و...🐏🤣
http://eitaa.com/joinchat/2040726108C40acc3dac4