eitaa logo
🌺یــــوســــف زهـــــرا(س) 🌺
812 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1هزار ویدیو
67 فایل
💢امام زمان شناسی💢 ✨نشانه های ظهور✨ ✉️دلنوشته مهدوی✉️ 🔷ختم صلوات🔶 💖دعای عهد💖 🔆سخنرانی استاد رائفی پور🔆 📚 داستان های امام زمان عج 📚
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽ 👈قسمت دوم/ جشن عروسی ... ⚜⚜⚜⚜🔰🔰🔰🔰⚜⚜⚜⚜ 💢شاعران، سخنگویان، روحانیون، ورزیدگان در کار هنر و احساس، لحظه ها را؛ ذرّه ذرّه اش را، در ذهن و روح خود فرو می بلعند، تا همه چیز و تمامی دقایق حوادث را به خاطر بسپارند، تا روزها و روزها، یافته های فکر خویش را برای غایبان در این جشن بازگویند. هر کس به زبان خود و با هنری که در نزد خویش دارد، حرف ها خواهد زد. 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 شاید بعضی از آن مردم، درک کرده باشند که در این میهمانی، چیزی عجیب و غیرعادی وجود دارد. چیزی که می توان فقط آن را احساس کرد؛ نه اینکه بر زبانش آورد. یک احساس گنگ و مبهم که گاهی می آید، اما چهره نمی نمایاند. فقط خودش را بر قلب و روح آدمی مسلّط می سازد. 🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴 آن وقت، آدم می بیند که در یک جریان غمگینانه، نمی تواند اندوهگین باشد یا در مجلسی که به شادمانی برپا داشته اند، در چنین شبی که همه چیز برای شادمانی و سرور برپا گشته است، شاید بتوان صداهایی را شنید، صدایی همچون آوای فرشتگان، ندایی غیبی که بر دریچه دل می کوبد و با دل سخن می گوید. بعد، دل است که چشم گشوده و به همه چیز و همه جا می نگرد. نگرشی دگرگون با هر آنچه چشم سر می بیند. آن همه زیور و تزیین شگرف تالار انگار به هیجان آمده و خروش برداشته اند. ذرّات نور، از زمین پرکشیده و به سوی سقف بلند تالار می روند. عودهای معطّر، انگار دارند تندتر می سوزند. 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 ناگهان اتفاق می افتد! ذرّات، همه بر جای خود خشک شده اند و آدم ها بی هیجان، بدون فریاد و قهقهه، عاری از هرگونه حرکت و جنبش، سراپا چشم؛ با تمامی وجود، چشم شده اند که آن واقعه روی می دهد. ⁉️⁉️⁉️‼️‼️‼️⁉️⁉️⁉️ کدام واقعه؟! لرزه ی ستون ها و دیوارهای کاخ! لرزیدن زمین! زلزله روی داده است، زلزله! ◀️زمین بر خود می لرزد؛ آنچنان که هر چه را بر خود نهفته دارد، واژگون می سازد! ◀️دست هایی؛ دست هایی بزرگ و معجزه گر که بر این پیوند راضی نیست همه چیز را بر هم می ریزد! ◀️همگی مردان تالار بر زمین می افتند. بزرگترها و کوچکترها، همه و همه در اطراف قیصر به زمین افتاده اند. ◀️روحانیون مسیحی که همگی پاره هایی از انجیل در دست داشته و به مراسم دعای پیش از عقد مشغول بودند، اینک با صورت بر این نوشته ها افتاده اند. ◀️قیصر، ترسان و حیران از چنین اتفاق غیر منتظره ای، با چشم های از حدقه بیرون زده، هر سو را به نگاه می کاود. ⏪⏪⏪ ادامه دارد... 👈روزهای دوشنبه و جمعه برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽ 🔺او می آید 👈قسمت چهارم/ شب چهاردهم ... شمعون، با شگفتی و شادمانی فراوانی که بر چهره اش شکوفا گشته بود، پیوند با پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را پذیرفته بود. سپس رسول گرامی مسلمانان، بر آن منبر بالا رفته و به رسم مسلمانان خطبه عقد خوانده بود. شاهدان بر این عقد، مسیح و حواریّون او بودند... اینها... اینها همه اش اعجازی است که صمیمیّت الهام و شکوه وحی را در خود دارد؛ امّا برای دختر یشوعا، به خواب و رویا در آمده بود. اگر دل را بر صفا و صدق چنین رویای شادمانه ای می توان خوش داشت و به امید سرانجام زیبای آن نشست، اما بر این دختر هر شبی که بیشتر گذشته و می گذرد، طاقت و توان انتظار را کمتر می کند. چه شد! آن واقعه عجیب و بی سابقه! به دنبالش، آن خواب؛ رویای صادق! چه شدند آنها؟! دختر یشوعا، مهر دل به شویی سپرده است که تا کنون او را ندیده! از همان شب که خواب عجیب را دید، چنین شده است. این «او» کیست که همه جانش را به خود مشغول داشته است! این بی قراری را چه مشکل در خود پنهان ساخته است! راز، راز آن خواب شگرف را دختر یشوعا در سینه ی خویش پنهان ساخته است. ترس دارد؛ از نامحرمانی که خنجر شک و تردید بر حلقوم چنین رازهای مقدّسی می فشارند، تا تردید و دودلی و وهم پدید آورند، می ترسد. ◀️قیصر روم که دگرگونی و تغییر حالت این عروس نافرجام خویش را مشاهده کرده است، حکیمان و طبیبان حاذق را بر بالین او حاضر ساخته است: -این شوریدگی و پریدگی رنگ دخترم از چیست؟ حکیمان و طبیبان، از پاسخ به پرسش قیصر درمانده می شوند. -او را درمان کنید. بر بیماری او غلبه نمایید. بر این تمنّای آمیخته به حیرت و هراس قیصر نیز، چاره ای از کسی بر نمی آید... و چهارده شب است که از آن واقعه می گذرد. در این مدت که دختر یشوعا بر بستر اندوه و بی قراری قرار دارد، قیصر روم از او خواسته است تا اگر آرزویی در دل دارد، برای او فراهم کند. دختر یشوعا از جدّ خویش، چنین تمنایی را چشم داشته است: -اگر از آن گروه اسیران مسلمان که در زندان ها هستند، زنجیر و قفل گشوده شود و آنان مورد بخشایش شما قرار گیرند، شاید که حضرت مسیح و مادرش مریم مرا شفا بخشند. وقتی جمعی از مسلمانان زندانی از بند رها می شوند، دختر یشوعا اندکی غذا خورده و اظهار خوشی و سلامت می نماید؛ پس قیصر بر عطوفت و مهربانی خویش، نسبت به اسیران مسلمان می افزاید. دختر یشوعا، هزاران بار، چشم و دلش بر آن خاطره ی پرشکوه از اشک و اندوه لبریز شده است. آسمان دلش، اینک همچون کویری است که تشنه تشنه می باشد. ستاره ای باید ، تا در این دشت سرد و تاریک کویری پای گذارد. دعوتی باید باشد. از او که آن شب آمد و پرشکوه ترین و مقدّس ترین چهره های عالم را با خود داشت... پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)، را اگر باز دوباره در خواب ببینم... او را طلب خواهم کرد... فرزندش ابومحمد حسن عسکری(علیه السلام) را... که دل به مهرش سپرده ام... دختر یشوعا در لطافت و جاذبه ی این اندیشه هاست که سر بر بالین می گذارد شب چهاردهم است امشب. این بار، مردان نمی آیند، هیچ کدام نیامده اند؛ اما یک زن هست، چهره اش عصمت و تقدّس مریم را نمایان می سازد! عطر وجودش، باغی از گل های گوناگون و معطر را در چشم دل نمایان می سازد، باغی که ثمره ی تلاش و خونفشانی باغبانی چیره دست و برگزیده است! گرداگرد اندامش، هاله ای از نور می باشد! «تو کیستی ای زن! کی هستی! کی...؟!» صدایی که نمی داند از آسمان است یا زمین، به گوش دختر یشوعا می رسد: فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هستم؛ مادر شوهر تو. دختر یشوعا، چه بارانی در کویر دل خویش احساس می کند، وقتی این کلام را می شنود. باران! باران لطیف و پاکیزه، برای شستن و زدودن تمام رنجا و غم های دل پریشانش. میل دارد تا سخن بگوید و حرف بزند. کسی چه می داند که او در چه تب و تابی می سوزد. تبی مانوس و آشنا که داغی و گرمایش را می توان دوست داشت! لب های دختر یشوعا، به سخن باز می شود: «شکایت دارم! از ابو محمد شکایت دارم!...» و دیگر که قادر نیست کلامی بر زبان آورد، می گرید. اشک؛ اشک شوق و تمنّا را بریز تا جانت از سنگینی و فشار غم رها گردد. برای کسی که هر قطره اشکش، حکایتگر صادق و بی منّت راز او می باشد، بهتر از گریستن چیزی نیست و باز هم می گرید... فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، دختر یشوعا را به خود می آورد: -تا هنگامی که در مذهب ترسایان هستی، فرزندم نزد تو نمی آید. دختر یشوعا، به تمنّا می پرسد: - چه باید بکنم؟!تو بگو که چه باید کرد، تاهمان را انجام دهم 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽ 🔺او می آید ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️ 👈قسمت پنجم/ من دختر قیصرم ... 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 پیشوای دهم- امام هادی(علیه السلام)- «بشر انصاری» را به حضور می طلبد. سابقه دوستی و وفاداری بشر به فرزندان فاطمه(سلام الله علیها)، موروثی و مستحکم بوده و بر اساس همین سابقه درخشان است که بشر، مورد اعتماد و رازدار امام هادی (علیه السلام) می باشد. امام هادی(علیه السلام) وقتی بشر را به حضور می طلبد، به او می گوید: -کاری بر عهده ات خواهم گذاشت، که انجام آن فضیلتی برای تو خواهد بود. بشر که از شنیدن این خبر شادمان گشته است، وفاداری و اشتیاق خویش را برای خدمتگزاری به امام دهم، بار دیگر اظهار می دارد: -مولایم! هر چه فرمایی، بر انجامش شتاب خواهم داشت. ⚜⚜⚜⚜⚜⚜ امام هادی(علیه السلام)، نامه ای مهر و موم شده همراه با کیسه پول که دویست و بیست سکه طلا در آن است، به بشر داده و می گوید: -ای بشر! این کیسه پول زر و نامه را با خود بردار و به بغداد روانه شو. آنگاه که به این شهر رسیدی، بر ساحل فرات حاضر باش. فردا عصر، یک کشتی تجاری به بغداد خواهد آمد. در این کشتی، کنیزکانی هستند که برای فروش آورده شده اند. اکثر خریدارانی که آنجا هستند، از بنی عباس بوده و پول فراوانی را برای خرید با خود آورده اند. تو مراقبت کن که یکی از فروشندگان کنیز، «عمر و بن یزید» نام دارد و دختری همراه او می باشد، که هرگاه بخواهند چهره اش را بر خریداران عرضه نمایند، او امتناع کرده و نمی گذارد کسی نقاب از چهره اش کنار زند، یا حتی صدایش را بشنود. او دو جامه از حریر بر تن داشته و خزی به دوش دارد. یکی از خریداران که شیفته نجابت و پاکدامنی او می شود، می گوید: «من این کنیز را به سیصد دینار خریدارم.» کنیز با لحنی استوار و جدّی می گوید: «مرا به تو رغبت و اشتیاقی نیست. اگر دارای ثروت و شکوه سلیمان پیغمبر هم باشی، نزد تو نخواهم آمد.» امام دهم لحظه ای سکوت کرده و سپس ادامه می دهد: -رفتار این دختر به گونه ای است که «عمروبن یزید» نمی تواند در برابرش تندخویی کرده و برای وادار ساختن او به اطاعت، دست به تازیانه ببرد. بنابراین، با شگفتی آمیخته به نگرانی به دختر می گوید: «چاره ای جز فروش تو نیست. اندکی اندیشه کن که کیستی، کنیزکی برای فروش!» 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽ 🔺او می آید ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️ 👈قسمت ششم//تولد منجی 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 ماه، تمام و کامل می تابد. قرص سیمگون ماه، آنچنان پرنور و درخشان است، که خورشید سحرگاهان را به خاطر می آورد. این چراغ فروزان شب، دامن کشان و نرم نرم، خود را بر حریر آبی و خوش نقش آسمان می لغزاند و پیش می رود. پستی و بلندی دیوارهای تازه ساز و محکم خانه ها، در بارش نور ماه، زیبا و تماشایی به نظر می آیند. آمد و شد مردم سامرا که از ساعتی قبل فروکش کرده است، جای خود را به سکوتی وهم آلود و گنگ داده است. نور خوشرنگ مهتابف خویشتن را بر سیاهی شب تحمیل کرده و انگار همه زمین را یکپارچه نور ساخته است. 🌺🌺امشب شب پانزدهم شعبان است؛ نیمه شعبان. حکیمه - عمه امام حسن عسکری(علیه السلام)- به خانه امام آمده تا اقوام خویش را دیدار نماید. هنگامی که قصد مراجعت می کند، امام یازدهم به او می گوید: -ای عمه! امشب را نزد ما باش. حکیمه که پیروی از فرمان امام خویش دارد، اگر پرسشی را نیز بر زبان می آورد، برای بیشتر دانستن است: -امشب؟ ای بزرگوار به اندازه کافی به شما زحمت داده ام، پس... امام حسن عسکری(علیه السلام) وقتی تامل حکیمه را می بیند، می گوید: -امشب، فرزندی از ما متولد می شود که خداوند، زمین را به علم و ایمان و هدایت او روشن می سازد، بعد از آنکه ظلم و جور، همه جای را فرا گرفته باشد! حکیمه هر چند که قبلاً بشارت و مژده چنین فرزندی را از زبان امام عسکری(علیه السلام) شنیده است و می داند که این فرزند باید از نرجس زاده شود؛ اما در آن لحظات نمی تواند شعف آمیخته با حیرت خویش را از کلامش محو نماید: -این مولود خجسته، از نرجس خواهد بود؟! امام پاسخ می دهد: - آری؛ از نرجس است. 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽ 🔺او می آید ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️ 👈قسمت هفتم//باید رازدار بود 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 باید رازدار بود. راز تولد این نوزاد را کسی نباید بداند. زبان ها باید بسته بمانند تا هر چه را چشم ها دیده اند مخفی بدارند. بنی هاشم که قبل از این با تولد کودکی از نسل فاطمه(س) به شادمانی بر می خاست و به میهمانی خوانده می شد اینک از ولادت فرزند امام عسکری بی خبر مانده است! 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 حکیمه زنی از بنی هاشم است که هر روز جان خویش را به دیدار فرزند نرجس روشنایی می بخشد اما نمی تواند زبان بگشاید و این خبر خجسته را برای خویشانش نقل نماید. این دستور امام عسکری می باشد. جو خفقان و ظلم و بیدادگری خلفای عباسی در این روزگار به نهایت و اوج خویش رسیده است. امامان پیشین هر کدام به شیوه های گوناگون مورد اذیت آزار حبس و شکنجه قرار داشتند. یکی از اهداف قدرتمندان حاکم بر جامعه اسلامی ازاعمال چنین فشارهایی دور نگهداشتن مردم از امامان بوده است. این برگزیدگان الهی هر چند که با شدیدترین مراقبت ها و آزارها روبرو بودند اما خانواده آنان کمتر در معرض تهدید خلفا قرار داشتند. ولی مراقبت و تحت نظر قراردادن خانواده امام آن هم با چنین شدت و حساسیت شگفت انگیزی فقط و فقط در پیرامون خانه و افراد خانواده امام یازدهم مشاهده می شود. چرا هراسی به این بزرگی در نهاد دل ستمگران و زورگویان مشاهده می شود؟ 🔰🔰اخبار و احادیث فراوانی که از رسول خدا(ص) نقل شده است در این روزگار خود را نمایان ساخته و همچون شمشیری بران و از غلاف بیرون کشیده شده با درخشش خود بر چشم حاکمان جور وحشت و هراس را وارد می سازد. این اخبار و احادیث چه هستند؟ اعتقاد به مهدی! اینکه مهدی(عج) از نسل فاطمه (س) خواهد آمد تا زمین را از عدالت روشن سازد بعد از آنکه ظلم ستمگران همه جا را تاریک ساخته باشد. افکار عمومی شیعیان با اعتماد بر این اخبار و احادیث می داند که مهدی فرزند یازدهمین امام می باشد. بنابراین با قلب و دلی لبریز از امید و سرشار از ایمان خویش چشم به خانه امام عسکری دوخته است. اخبار و احادیث ظهور چنین نجات دهنده ای؛ بسیار فراوان می باشد به گونه ای که حتی دشمنان آل علی نیز به آنها اعتراف کرده اند. حکومت عباسی و کارگزاران پیدا و ناپیدای این حکومت با توجه به این اخبار و احادیث است که فهمیده اند زمان تولد مهدی تقریبا نزدیک است. به همین خاطر شدیدترین مراقبت و جاسوسی خود را در مورد امام عسکری و خانواده او اعمال می دارند: «بیگمان اگر فرزندی در خانواده عکسری متولد شود با هر وسیله ای که باشد و به هر قیمتی که پیش آید باید او را از میان برداشت!» ⏪⏪⏪ ادامه دارد... 👈روزهای دوشنبه و جمعه برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽ 🔺او می آید ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️ 👈قسمت هشتم//باید رازدار بود 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 دست پرقدرت خدا به کار است تا مکر مکّاران را از هم بگسلد و امیدواران را امید بخشد. نرجس تا هنگام تولد نوزاد، هیچ نشانه ظاهری در بدن خویش نمایان نمی سازد و زنانی که به جاسوسی حکومت عباسی او را زیر نظر دارند، نمی توانند باور کنند که او مادر مهدی(عج) است. بعد از این نوبت به تدابیر خاصّ امام عسکری(ع) می رسد. فرمان امام یازدهم که از سوی پروردگار می باشد، به نزدیکان و کسانی که مورد اطمینان کامل هستند، چنین است: ⚜⚜⚜✨✨✨⚜⚜⚜ -هیچ کس نباید از تولد نوزاد، سخنی بر زبان آورد. این رازی است که باید پوشیده و مخفی بماند. امام عسکری(ع) که از فرصت اندک خویش و کار خطیری که بر عهده دارد، به خوبی آگاه می باشد، در مورد این نوزاد، دو برنامه اساسی و مهم را در نظر دارد: در ابتدا، باید احتیاط کامل به عمل آورد، تا دستگاه حکومتی از تولد نوزاد آگاهی نیابد. سپس باید این نوزاد را همزمان با رشد و نموّ با یاران مورد اطمینان و شیعیان برجسته آشنا ساخت. 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 آینده، منتظر حادثه ای شگفت انگیز است که فقط برای یکبار در تاریخ، تکرار خواهد شد. نوزادی که در نیمه شعبان سال 255، در خانه امام یازدهم پا به عرصه زندگی گذاشته است، موهبتی از سوی خداوند بر انسان ها خواهد بود. آیت جاودانه پروردگار بر انسان ها، تا پایان تاریخ! آخرین حجّت خداوندی، که بر زمین باقی خواهد ماند تا زجرکشیدگان و ستمدیدگان را نجات بخشید! مهدی موعود، همین نوزادی می باشد، که نرجس در دامان دارد. امام عسکری(ع)، برای موفقیّت در آن دو برنامه مهم و اساسی، بیشترین بار مسوولیت را خودش بر عهده دارد. او با تمام احتیاطی که در مقابل حکومت عباسی دارد، باید وجود مهدی(ع) را در برابر تاریخ و امت اسلامی، نمایان سازد؛ اما در همان حال نیز کوشش نماید تا شناسایی مهدی(عج) به یاران و نزدیکان و شیعیان، هیچ خطری را متوجه جان کودک نسازد. امام یازدهم به خوبی می داند که ولادت مهدی(عج)، به معنای حکم مرگ نظام موجود و رسواسازی و فاش ساختن خیانت های آنان می باشد. برای همین ویژگی ممتاز مهدی(عج) است که حکومت عباسی، تمام نیروهای خویش را بسیج ساخته است، تا از این کودک خبر یابد! با شناخت اوضاع و بررسی وضعیت دشوار امام حسن عسکری(ع) می توان دریافت که امام بزرگوار شیعیان، در تنگنایی سخت و توانفرسا قرار گرفته است. ⏪⏪⏪ ادامه دارد... برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽ 🔺او می آید ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️ 👈قسمت نهم//باید رازدار بود 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 باید رازدار بود نمایان ساختن چهره یک منجی برای منتظران و دوشادوش آن، مخفی ساختن این چهره از ستمگران کاری آنچنان دشوار است که فقط با امداد الهی پروردگار می توان از عهده آن برآمد. ولادت مهدی با توجه و مراقبت امام عسکری(ع)، به گونه ای اتفاق می افتد که حتی خدمتگزار خانه امام نیز از آن آگاه نمی شود. امام یازدهم هرکس را که از ولادت مهدی(عج) آگاه می گردد، دستور به پرده پوشی و رازداری می دهد. 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 احمدبن اسحاق که از دانشمندان شیعه و مورد اطمینان می باشد نامه ای از امام عسکری(ع) دریافت می دارد، که متن آن چنین می باشد، «...برای ما مولودی متولد شده است. باید این امر را نزد خود پوشیده بداری و از دیگر مردم پنهان نمایی... ای احمد! هیچ کس نباید از نام این کودک آگاه شود...» عثمان بن سعید که به خانه امام عسکری(ع) رفت و آمد دارد، در پاسخ کسانی که از نام کودک می پرسند، می گوید: -مبادا که در این مورد، پی جویی کنید! امام عسکری(ع) به یاران خویش تعلیم می دهد که آنها به وجود چنین کودکی یقین داشته باشند و بدانند که در آینده ای نزدیک، باید در فهمیدن احکام و مشکلات خویش به او مراجعه کنند و در عین حال باید بدانند که مراجعه شیعیان به امام خودشان، مثل همیشه حضوری نیست؛ بلکه به خاطر مصون ماندن از توطئه ها و نقشه های بسیار هولناک دشمن برای امام دوازدهم این ملاقات ها از طریق سفیران مهدی انجام خواهد شد. بنابراین و با وجود چنین وضعیتی دانستن نام امام مورد احتیاج همگان نخواهد بود. ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️ امام عسکری(ع) چند روز پیش از شهادت خویش در محفلی که بیش از چهل نفر یاران او را در خود جای داده است، به بزرگترین افشاگری درباره ولادت فرزندش اقدام می نماید و خطاب به یاران می گوید: -او، بعد از من صاحب و خلیفه شما می باشد. او قائمی است که گردن ها در انتظار، به سوی او کشیده شده است. پس وقتی زمین از ستم و ناروایی پر شد ⏪⏪⏪ ادامه دارد... برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
🏴🕊🏴🕊 🕊🏴🕊 🏴🕊 ﷽ 🔺 او می آید 👈قسمت یازدهم//فریادرسی می آید 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 باد قطرات درشت باران را بر در و دیوار می کوبد. رطوبت دیوارها که بوی خاک رس و کاه را در خود دارد، همه جا پیچیده است. هوا، سرد که نیست؛ اما ماندن در زیر چنین باران طاقت می خواهد. «ابوالحسین بن کاتب» در زیر بارش باران راه را پیموده است تا بتواند خود را به این مکان برساند. او، لحظه ای را در نزدیکی حرم مطهر کاظمین توقف می کند درنگی گنگ و سکوتی کوتاه. بیگمان اگر کلیددار حرم را نمی شناخت و به او اطمینان نداشت هیچ گاه به سوی این مکان نمی آمد. مخفیانه زندگی کردن و دور از چشم مردم بودن او که چندین ماه ادامه داشته، اینک به شکل یک عادت برایش درآمده است. ماجرا از هنگامی شروع شد که میان او و یکی از وزیران حکومتی، اختلاف افتاد و کار به مشاجره کشید. آن وزیر ابوالحسین را تهدید کرده بود که او را به قتل خواهد رسانید. از آن زمان به بعد نشانه های توطئه و ماجرا جویی علیه ابوالحسین یکی پس از دیگری خود را نمایان ساخته است. حلقه ای از حوادث گزنده و تهدیدآمیز که پیاپی روی داده است، او را در میان گرفته و گردابی سیاه و هولناک را در پیش چشمانش نمودار ساخته است. موی ابوالحسین، آن قسمتی که از زیر کلاه بیرون مانده است در نسیم می لرزد، همچون دلش که در فشار سینه بالا و پایین می رود. ابوالحسین نگاه به مقابل خویش می گستراند: دیوارهایی که سر بر شانه هم نهاده و همچون آدمها ر کنار یکدیگر خوابیده اند. آدمها آرامش خواب در سکوت و تاریکی شب! ابوالحسین یک لحظه به کسانی می اندیشد که در پناه این دیوارها به آسودگی و فراغ خاطر خفته اند: «کاش من هم می توانستم!» «اما چگونه؟! در زیر کدام سقف؟!» از تاریکی صدایی می آید: -ابوالحسین! چرا در بیرون مانده ای؟ او به سوی صاحب صدا بر می گردد. دو مرد، در مقابل هم قرار می گیرند. زحمتی نیست در بازشناسی همدیگر. مردی که پیش روی ابوالحسین ایستاده است، «ابوجعفر قیّم» -کلیددار حرم- می باشد. ابوالحسین به امید دو بزرگواری که در این حرم مدفون هستند، به این سوی آمده است. 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔸🔸🔸🔸🔸 آخرین منزل امید همین خانه است. بر کلید دار حرم می توان اطمینان داشت. سابقه دوستی و نیکی هایی که این دو مرد در حق یکدیگر داشته اند هر دو را نسبت به هم ایمن می سازد. ابوالحسین به دوست خویش می گوید: -خسته هستم برادر! خسته و ترسان. اگر امشب درهای حرم را قفل نمایی تا بتوانم با آسودگی و فراغ خاطر به دعا و نماز پردازم شاید که این بزرگواران به کمکم بیایند. کلیددار تا بتواند چهره ملتهب و نگران دوست خود را بهتر ببیند جلوتر آمده و به تردید می گوید: -اما اگر کسی به قصد زیارت بیاید و درهای بسته را ببیند آن وقت... ابوالحسین سخن دوست خود را نیمه می کند: -آه! در این باران و باد و توفان! یقین داشته باش که تا سحرگاه هیچ آدمی از خانه اش بیرون نخواهد آمد. کلیددار، سرانجام تسلیم می شود. شاید این کمک بتواند آرامشی برای نگرانی های دوستش باشد. ابوالحسین داخل حرم شده و کلیددار درها را قفل می نهد. نماز! زیارت! دعا! سکوت شب با های های گریه مرد درهم می شکند: -خدایا! به فریادم برس که از همه کس دل بریده ام! آوای حزن آلود و صدای خوشایند دعای او، پنداری که پایانی ندارد. خودش چنین می خواهد که ساعتها در همین حال باقی بماند؛ دست کم تا سحر! ⏪⏪⏪ ادامه دارد... برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽ 🔺 او می آید ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️ 👈قسمت چهاردهم//آن پدر و پسر 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 آن پدر و پسر این روزگار، دوران «غیبت صغری» می باشد؛ غیبت کوتاه زمان. «غیبت صغری» زمینه ساز غیبتی طولانی و دراز مدت خواهد بود که به نام «غیبت کبری» مشهور خواهد شد. هرچند که تمام ادیان، به غیبت اعتقاد دارند و پیروان خود را به ظهور یک نجات دهنده بشارت داده اند؛ اما در اسلام، غیبت یک پیشوا و امام راستین برای نخستین بار است که روی می دهد. 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 غایب شدن امام چگونه است؟ آیا او از میان مردم غایب می شود، تا کسی او را نبیند و او هم مردم را نبیند؟ غیبت امام زمان از میان مردم اینگونه نیست؛ بلکه او امامی است که در میان مردم حضور دارد، با آنها زندگی می کند، اعمالشان را نظاره دارد، سخنشان را می شنود، از رازهایی که در عمق دلشان نهفته است، آگاه می باشد و ... مردم نیز، چه بسا که امام زمان خویش را بارها دیده و خواهند دید؛ اما توفیق شناسایی او را هر کسی نخواهد داشت. داستان شگفت انگیز ابوالحسین و آنچه بر او در حرم مطهر کاظمین گذشته است، نشانه ای از حضور امام زمان درمیان مردم و ناظر و حاضر بودن او بر زندگی آنان است. در دوران «غیبت صغری»، بسیاری از مردم هستند که لیاقت دارند تا مهدی(عج) را مشاهده کرده و گره ناگشودنی مشکلات خویش را با تدبیر اعجازگونه او بگشایند. اما کسانی که سعادت دیدار امام زمان را نیافته اند، می توانند به نایب امام مراجعه کرده و از او استمداد و یاری طلب نمایند. 🔻🔻🔻🔻🔻🔻 نایب امام زمان چه کسی می باشد؟ دوران «غیبت صغری» به اندازه عمر یک نسل طول خواهد کشید: هفتاد سال! در این هفتاد سال که جامعه اسلامی آماده پذیرش غیبت طولانی خواهد شد، پرهیزکارترین انسان ها از سوی امام زمان برگزیده می شوند تا هرگاه که لازم باشد بتوانند با امام زمان(عج) ملاقات کنند. دستگاه حکومتی که از تولد و زنده بودن امام زمان آگاهی یافته است با شدیدترین و پیچیده ترین روش های جاسوسی، درصدد کسب آگاهی از امام زمان و جایگاه او می باشد. خداوند، می تواند حجت و آیت خویش را از گزند دشمنان حفظ کند و هرگاه کسی به او دست یابد و قصد جانش را داشته باشد، به اعجاز خویش، دشمن را ناکام گذارد؛ اما پروردگار یکتا چنین اراده نکرده است. خواست پروردگار اینگونه است که امام زمان(عج) را دور از چشم مردم نگه دارد، تا برای حفظ جان او در غیبت طولانی اش سیر طبیعی زندگی و امور جامعه بر هم نخورد. بنابراین کسانی که نایب امام زمان (عج) هستند و می توانند به حضور او برسند، بی گمان از مرم عادی نخواهند بود. ⏪⏪⏪ ادامه دارد... برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽ 🔺 او می آید ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️ 👈قسمت پانزدهم//آن پدر و پسر 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 نایب امام زمان کسی است که از هر نظر مورد اطمینان و وثوق امام بوده و برای عموم مردم نیز، چهره ای قابل قبول و شناخته شده باشد. در دوران هفتاد ساله ی غیبت صغری چهار نفر می باشند که افتخار نایب امام زمان بودن را از آن خود می سازند: «عثمان بن سعید عمری» اولین نایب امام (عج) می باشد. او همان کسی است که در زمان امام حسن عسکری(ع)، اموالی را که مردم برای امام می آورند، به او می دادند تا آنها را به خانه امام یازدهم برساند. عثمان بن سعید که در سامرا روغن فروشی می کند، در آن روزگار، امانت های مردم را در خیک های روغن جا سازی می کرد و به خانه پیشوای شیعیان می فرستاد. خدمت صادقانه عثمان بن سعید به خاندان امامت همراه با ایمان و پرهیزکاری فراوانش او را به چنین افتخار بزرگی نایل ساخته است. محمد بن عثمان فرزند عثمان بن سعید می باشد و بعد از مرگ پدر نایب امام زمان می شود. او دومین نایب امام زمان در دوران غیبت صغری می باشد. 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 دستخط امام زمان(عج) به محمدبن عثمان درباره مرگ پدرش، چنین است: «انا لله و انا الیه راجعون! تسلیم فرمان و راضی به قضای پروردگار هستیم. پدرت با سعادت زیست و با افتخار مرد. خدا او را رحمت کند و به اولیای خود ملحق سازد! او پیوسته در آنچه او را به خدا و برگزیدگان الهی نزدیک می ساخت تلاش و کوشش می کرد. خدایش او را بیامرزد! ای محمد! خداوند پاداش تو را افزون نماید و در این مصیبت صبر نیکو مرحمت فرماید! تو مصیبت دیده ای و ما هم اندوهناک هستیم. فراق پدرت برای تو و ما، دردناک می باشد. خداوند او را در جایگاهی که یافته است شاد گرداند! اما از سعادت پدرت این بود که فرزندی همانند تو دارد. فرزندی که جانشین او می باشد و برایش طلب رحمت و مغفرت می نماید. من نیز سپاسگزاری خدا را می نمایم؛ زیرا شیعیان به وجود تو و آنچه خداوند در تو قرار داده است شادمان خواهند شد. پروردگار عالم تو را یاری کند و نیرو بخشد...» فرمانها و دستورات امام زمان(عج) در امور مهم دینی و اجتماعی در زمان زندگی محمد بن عثمان با همان خطی که در زمان پدرش نوشته می شد به دست او می رسد. شیعیان نیز کسی غیر از او را به عنوان نایب امام نمی شناسند بنابر این جهت ارتباط با امام خودشان فقط به او مراجعه می کنند. علی بن احمد قمی که از شیعیان و یاران نزدیک محمد بن عثمان است روزی به دیدار دوست خویش می رود. کسی نزد محمد بن عثمان است مردی که مشغول نقاشی بر یک لوح می باشد. علی بن احمد می پرسد: -آقایم این لوح برای چیست؟ محمدبن عثمان همانطور که چشم بر لوح و نقاش دارد می گوید: -برای قبرم می باشد. در قبر مرا روی آن خواهند گذاشت! علی بن احمد به لوح نگاه می کند: آیاتی از قرآن در لوح نقش شده است و نقاش مشغول نوشتن نام امام شیعه در حاشیه لوح می باشد. 🔻🔻🔻🔻🔻 محمد بن عثمان به دوست خود از محل قبر و روز مرگ خودش خبر داده و ادامه می دهد: -مامور شده ام که خود را آماده سفر مرگ سازم. مردی که حدود پنجاه سال نیابت امام زمان را بر عهده داشته است و در ملاقات دایمی با آن رهبر بزرگ الهی عمر خویش را سپری ساخته است اینک در تدارک سفر آخرت است. او در قبری که برای خویش مهیا کرده است هر روز وارد شده و یک جز از قرآن می خواند و سپس بیرون می آید. وقتی علت این کار را می پرسند می گوید: -برای مردن اسبابی باید آماده ساخت که من نیز چنین می کنم. ⏪⏪⏪ ادامه دارد... برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽ او می آید 👈قسمت شانزدهم//حقه و دجله... جعفر بن محمد مدائنی از شیعیانی است که مورد اعتماد مردم می باشد. عده ای از شیعیان اموالی را که باید در اختیار امام زمان(عج) قرار دهند، نزد او می برند. جعفر نیز آن اموال را برای محمدبن عثمان می برده است تا از این طریق آنها به امام زمان (عج) برسد. آخرین باری که جعفر به حضور محمدبن عثمان می رسد، چهارصد دینار همراه دارد و طبق معمول خودش آن را در اختیار این نایب امام زمان(عج) قرار می دهد. محمدبن عثمان به او می گوید: -آن را برای حسین بن روح ببر. جعفر اندکی تامل کرده و سپس می پرسد: چرا خودتان مانند همیشه آن را تحویل نمی گیرید؟! محمدبن عثمان تبسم کرده و می گوید: -برخیز! خدا به تو سلامتی دهد! این دینارها را به حسین بن روح تسلیم نما. در چهره محمدبن عثمان نقشی نمودار شده است که جعفر را به اطاعت و فرمانبرداری می خواند. جعفر از نزد او خارج شده و سوار مرکب خویش می شود. تردید! شک و دو دلی! آیا در این دینارها که با خود دارم، شبهه ای پدیدار گشته است که نایب امام آنها را نمی پذیرد! شاید، خودم تقصیر داشته ام که مورد بی مهری قرار گرفته ام! چه شده است؟! چرا محمدبن عثمان با من چنین کرد؟! شاید بهتر بود که از او می پرسیدم. بله بهتر بود که چنین می کردم... جعفر تصمیم می گیرد تا اندک راه پیموده شده را بازگردد و با محمدبن عثمان یکبار دیگر روبرو شود. وقتی در خانه محمدبن عثمان را به صدا در می آورد، کسی از پشت در می پرسد: - کیستی؟ جعفر صاحب صدا را می شناسد و می داند که او خدمتگزار این خانه است؛ بنابراین می گوید: -به آقایت بگو که جعفر هستم؛ جعفربن محمد مدائنی خدمتگزاربه اجازه گرفتن از صاحب خانه می رود و لحظه ای بعد باز می گردد و در را می گشاید: جعفر وارد اتاقی که مخصوص ملاقات با محمدبن عثمان است می شود و بدون آنکه سخنی بر زبان آورد، بر صاحب خانه چشم می دوزد: محمدبن عثمان بر همان تختی که رنگ و رو رفته است نشسته و پاهایش بر خلاف دفعه قبل از تخت آویزان و روی زمین قرار دارد. نعلینی که او به پا دارد، کهنه و بسیار مندرس می باشد. جعفر همچنان ساکت و خاموش مانده است که صدای محمد بن عثمان را می شنود: -چرا برگشتی و آنچه را که به تو گفتم انجام ندادی؟ جعفر می گوید: -در آنچه فرمودید، جسارت نورزیده ام؛ اما... محمد بن عثمان کلام او را قطع می کند: -برخیز خداوند تو را هدایت کند. من حسین بن روح را جای خود منصوب داشته ام. جعفر بی اختیار می پرسد: -آیا به امر امام او را جانشین خود ساخته اید؟! کلام محمدبن عثمان قاطع و قوی می نمایاند: -آنچنان است که می گویی جعفر که خداحافظی کرده و به قصد خانه حسین بن روح به راه می افتد. ابوالقاسم حسین به روح سومین نایب امام زمان می باشد که در خانه ای کوچک و محقر زندگی می کند. وقتی او جریان آن ملاقات را از زبان جعفر می شنود، بسیار مسرور شده و شکر پروردگار را به جای می آورد. حسین بن روح یکی از ده نماینده ای است که از طرف محمدبن عثمان مامور ارتباط با مردم بغداد بوده است و اینک به فرمان امام زمان برگزیده می شود تا پس از محمدبن عثمان مقام نیابت امام را بر عهده گیرد. این نایب امام زمان همچون آن دو نفر قبل از خودش گهگاه معجزات و شگفتی هایی از خویشتن ظاهر می سازد: زنی به نزد او آمده و حقه ای همراه خویش دارد. برای آزمایش حسین بن روح و اینکه آیا او واقعا از جانب امام زمان نیابت دارد یا نه می پرسد: -ای شیخ در نزد من چیست؟ حسین بن روح به او می گوید: -آنچه را نزد خویش داری به رودخانه دجله بیفکن سپس به نزد ما باز آی تا خبر آن را به تو بدهم! زن در پی اجرای فرمان او می رود. وقتی بار دیگر به نزد حسین بن روح باز می گردد، حسین به خدمتگزار خویش می گوید: برو و آن حقّه را بیرون بیاور. خدمتگزار به دنبال آن کار روانه می شود. دقایقی می گذرد و او باز می گردد در حالیکه حقه آن زن را با خود همراه دارد. حسین بن روح به آن زن می گوید: این همان حقه است و آن را در دجله انداختی. زن به تصدیق این سخن سرتکان می دهد. حسین به روح می گوید: درون حقه یک جفت خلخال طلا و حلقه بزرگی است که گوهری در آن است. علاوه بر اینها دو حلقه کوچک هم درون حقه است که در هر کدام یک جواهر قرار دارد. دو انگشتر فیروزه و یک انگشتر عقیق نیز از چیزهای دیگر درون حقه می باشد. وقتی در حقه را می گشایند، تمام چیزهایی که حسین بن روح برشمرده است درون حقه قرار دارد. ادامه دارد... آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽ او می آید ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️ 👈قسمت نوزدهم/ آخرین نایب امام 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 ابوالحسن علی بن محمد سمری چهارمین نایب و آخرین نفر از برگزیدگانی است که با امام زمان عج در ارتباط پیوسته می باشد. او کیست؟ چهره ای که برای مردم عادی زیاد شناخته شده نیست او در این سال ها کمتر در اجتماع مردم حاضر می شده و بیشتر سر به کار خویش داشته است. کناره گیری او از مردم عادی شاید به دلیل این بود که او می خواسته است راز مسئولیت مهمی که در آینده به گردن می گیرد مخفی بماند. حسین بن روح، پیش از آنکه زندگانی را وداع گوید، ابوالحسن سمری را به جانشینی خویش معرفی می نماید. ابوالحسن سمری زمان کوتاهی را که حدود سه سال می باشد در مقام نیابت امام زمان انجام وظیفه می کند. هنگامی که زمان وفات این مرد نزدیک می شود عده ای از بزرگان شیعه نزد وی اجتماع می کنند تا جانشین بعد از او را بشناسند یکی از آن عده می پرسد جانشین شما کیست و چگونه خواهیم توانست با امام خودمان همچنان در ارتباط باشیم او پاسخ می دهد مامور نیستم تا کسی را بعد از خودم به عنوان نایب امام به مردم معرفی نمایم. آن عده در حیرت می شوند خاموشی و پندارهایی رنگارنگ!! نگرانی و تشویش از آینده و راهی که پیش روی شیعیان خود را نشان می دهد این نگرانی را که در اندیشه آن مردان شکل گرفته است ابوالحسن سمری خوب می شناسد. بر همین شناخت خویش است که نامه امام زمان (عج) را که خطاب به او نوشته شده است بر یاران می خواند. 🔸🔸🔻🔻🔰🔰🔰🔻🔻🔸🔸 "بسم الله الرحمن الرحیم" ای علی بن محمد سمری خداوند پاداش برادرت را در مرگ تو بزرگ گرداند. زیرا تا شش روز دیگر تو خواهی مرد پس به کارهای خویش رسیدگی نما و بر هیچ کس به عنوان جانشین خودت وصیت منما. که غیبت کامل واقع شده است. بدان که من آشکار نخواهم شد مگر بعد از اجازه پروردگار عالم و این امر بعد از گذشت زمان طولانی و قساوت دل ها و پرشدن زمین از ستم خواهد بود. به زودی در میان شیعیان کسانی پیدا خواهند شد که ادعا می کنند مرا دیده اند آگاه باش که هر کس پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی ادعا کند که مرا دیده است دروغ می گوید و افترا می بندد ولاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. وقتی بزرگان شیعه از متن نامه امام آگاه می شوند از روی آن نسخه هایی نوشته و به خانه های خویش می برند. شش روز می گذرد شیعیان می شنوند که حال ابوالحسن سمری به وخامت گراییده است. عده ای به ملاقات او رفته و به امید اینکه فرمان تازه ای از سوی امام زمان(عج) رسیده باشد می پرسند: جانشین شما کیست؟ ابوالحسن سمری با صدایی که ناله در خود دارد می گوید: ای یاران پروردگار را امری است که خودش رساننده آن است. آخرین نایب امام زمان(عج) در نیمه شعبان سال 329 هجری قمری دار فانی را وداع می گوید... ................................................. *بسیاری از شیعیان وارسته پس از این ماجرا امام زمان خویش را دیده یا خواهند دید و این دیدار با کلام امام زمان تناقض ندارد زیرا امام زمان(عج) در نامه خود به افرادی اشاره دارد که دروغگو هستند و ادعا می کنند امام زمان را دیده و از جانب او نیابت دارند و بدین ترتیب برای خویش بازارگرمی کرده و گمراهی مردم را سبب می شوند. ⏪⏪⏪ ادامه دارد... برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽ او می آید ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️ 👈قسمت بیستم//همچون خورشید پنهان در ابر 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 اسحاق بن یعقوب از دانشمندان برجسته شیعه می باشد که در روزگار نیابت محمد بن عثمان نامه ای را در اختیار او قرار داده بود. در این نامه سوال شده بود که: در زمان غیبت مردم چگونه از وجود امام زمان(عج) خویش بهره مند می شوند؟ 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 امام زمان(عج) جواب نامه او را چنین داده بود: -... فایده ای که مردم در زمان غیبت از وجود من می برند، مانند استفاده آنان از نور خورشید است که ابر آن را از نظرها پنهان ساخته است. اکنون که غیبت طولانی امام زمان(عج) آغاز شده است و دیگر نایب و نماینده ای مشخص شده وجود ندارد تا مردم به او مراجعه نمایند، عالمان راستین شیعه به هدایت مسلمانان همت خواهند گماشت. دوران هفتاد ساله آن چهار نفر که نایب خاص و برگزیده امام زمان بودند سپری گشته است و اینک مردم خودشان باید در بهبود کیفیت ایمان و اندیشه خویش گام بردارند. رشد عقلی و ایمانی مردم که سالها به طول خواهد انجامید، زمینه اصلی بهره وری آنان از امام زمان خواهد بود. آنگاه که قابلیت فکری و ایمانی انسان ها به اندازه ای از رشد خویش برسد و چشم دلشان به گونه ای روشن شود که بتواند خورشید وجود امام زمان را نظاره کند، بیگمان او را خواهند دید. دانشمندان پرهیز کار و وارسته شیعه، بعد از غیبت طولانی امام زمان(عج) به عنوان نایب عام او به هدایت و ارشاد مردم خواهند پرداخت. 🔻🔸🔻🔸🔻🔸 فرمان مهدی(عج) در مورد پیروی مردم از رهبران عالم در روزگار خودشان، اینگونه است: در کارها و حوادثی که بعد از این برای شما مردم پیش خواهد آمد و ممکن است که خیر و شرّ خویش را ندانید، به گویندگان گفتار و احادیث ما خاندان رسالت، که حجّت من بر شما هستند و من نیز حجّت خدا بر ایشان می باشم، مراجعه کنید. این یک فرمان عمومی و کلی می باشد؛ اما چگونه می توان علما و دانشمندان پرهیزکار و وارسته را شناسایی کرد؟ امام صادق(ع)، سال ها قبل برای مردم زمان خویش و تمام حق جویانی که در طول تاریخ به جستجوی دانشمندانی الهی خواهند بود، شرایط آن دانشمندان را بیان داشته است: آنها باید نگهدار نفس خویش از گناه باشند. آنها حافظ و نگهبان دین خود بوده و ایمان خویش را به دنیای خودشان نمی فروشند. آنها با خواسته های نفسانی خویش مبارزه کرده و در جستجوی ریاست دنیا نیستند. آنها در برابر فرمان خداوند و پیامبر و امامان مطیع و فرمانبردار می باشند. ای مردم بر شما لازم است که از چنین علمایی پیروی کرده و در کار دین خویش از آنان تقلید نمایید. دانشمندان پرهیزکار و وارسته شیعه از همان هنگام که غیبت کوتاه امام زمان آغاز شده است به بیداری افکار مردم پرداخته و سعی کرده اند تا اراده و خواست پروردگار را در مورد غیبت حجت و ولی خودش برای توده های مردمی قابل پذیرش سازند. بعد از غیبت طولانی امام زمان(عج)، کوشش و تلاش علمای شیعه در این زمینه افزایش چشمگیری می یابد. مردم پرسش های گوناگونی در مورد غیبت امام دوازدهم مطرح می نمایند و علمای اسلامی با استمداد از سخنان رسول گرامی خدا و امامان بزرگوار به پاسخگویی می پردازند: پیامبر خدا در مورد اساس و ریشه غیبت امام مهدی(عج) اینگونه فرموده است: -او باید غیبت کند زیرا اگر چنین نکند همچون پدران خویش به توطئه دشمن کشته خواهد شد. مردم می پرسند: فایده غیبت چیست؟ علمای شیعه کلام امام موسی کاظم(ع) را بازگو می کنند: غیبت قائم ما آزمایشی است که خداوند با آن بندگانش را می آزماید. احادیث فراوانی وجود دارد که امتحان به غیبت امام مهدی(عج) را از شدیدترین امتحانات می داند. -به کدام دلیل، این امتحان شدید و سخت می باشد؟ بزرگان مذهب تشیع دو دلیل اصلی را در پاسخ ذکر می کنند: چون زمان غیبت بسیار طولانی خواهد شد بیشتر مردم در شک و تردید می افتند، بسیار طولانی خواهد شد بیشتر مردم در شک و تردید می افتند، مگر انسان های با ایمان و ثابت قدم در عقیده که بر امامت مهدی(عج) باقی خواهند ماند. دلیل دوم ریشه در حوادث و وقایع ناگواری دارد که در این غیبت بلند مدت روی خواهد داد. امام صادق(ع) در خصوص این روزگار چنین بیان می دارد: -کسی که در روزگار غیبت بخواهد دین خود را حفظ کند، مانند انسانی است که با دست برهنه شاخه های درخت خار را ضربه زند تا خارهایش قطع شود. ⏪⏪⏪ ادامه دارد... برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽ ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️ 👈قسمت بیست و یکم//همچون خورشید پنهان در ابر 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 مردم می پرسند: امام زمان(عج) در چه زمانی ظهور خواهد کرد؟ و علمای شیعه آنچه را از امامان پیشین به یاد دارند بیان می کنند: هیچ کس غیر از پروردگار متعال از زمان ظهور آگاه نیست، اما آنچه مشخص است، رشد استعداد انسان ها و آمادگی فکری آنان برای ظهور مهدی خواهد بود. امام باقر(ع) وضعیت مردم دوران ظهور را چنین ترسیم کرده است: وقتی قائم قیام کند دست عنایت و مهر پروردگار بر سر تمام انسان ها گذارده می شود. در این زمان عقل ها به رشد کامل خویش رسیده و اندیشه و تفکر بشری، کاملا شکوفا خواهد شد. مردم می پرسند: چرا امام زمان قرن ها پیش از ظهور خودش تولد یافته و باید عمری طولانی داشته باشد و سپس ظهور نماید؟ مگر خداوند قدرت ندارد که چند سال قبل از زمان ظهور کسی را که صالح و شایسته این مقام باشد خلق کند؟ 🔻🔹🔻🔹🔻🔹🔻🔹 علمای شیعه سخنی را که از امام زین العابدین رسیده است نقل می کنند: به وجود ما آسمان برقرار است... به خاطر ما خاندان وحی است که باران فرو می بارد و رحمت و برکات عالم را نمایان می سازد. اگر کسی از ما خاندان بر زمین باقی نماند، زمین مردمی را که بر خودش نگه داشته است فرو بلعیده و آنها را نابود می سازد. از هنگامی که خداوند آدم را خلق فرمود زمین را از حجت خویش خالی نگذارده است. حجت پروردگار گاهی ظاهر و آشکار می باشد و زمانی غایب و پنهان خواهد بود. آری تا روز قیامت حجت پروردگار بر زمین باقی خواهد بود. هر چند که علمای وارسته و دانای شیعه با پاسخ های خویش به مردم افکار عمومی جامعه را در مورد امام زمان آگاهی می بخشند، اما همگی بر این واقعیت اتفاق دارند که: راز بزرگ و حقیقی غیبت برای هیچ کس معلوم و آشکار نیست. بعد از ظهور آن امام می باشد که حکمت این کار هویدا خواهد شد. همچنان که کارهای خضر پیامبر در همراهی موسی(ع) بعد از پایان سفر آنها هویدا گردید. ⏪⏪⏪ ادامه دارد... برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽ ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️ 👈قسمت بیست و دوم//به نزد امام زمان (عج) برو 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 اکنون صدها سال است که از غیبت طولانی امام زمان(عج) می گذرد. امام شاهد، آگاه و حاضر بر تمام انسان ها و آنچه بر تاریخ می گذرد، به اثبات وجود خویش و نمایان ساختن اراده پروردگار به تمامی مردمان، خود را نمایان می سازد؛ نمایان برای چشم های پاکیزه ای که لیاقت دیدار او را دارند. مقدس اردبیلی از دانشمندان مشهور و سرشناس شیعه می باشد. او ساکن شهر نجف بوده و به کار تعلیم طلّاب دینی مشغول است. یکی از شاگردان او «میرعلام» نام دارد که شب هایی را به قصد زیارت امیرالمومنین علی(ع) به حرم مطهر امام می آید. دور از چشم دنیا پرستان بودن و هیاهو و غوغای آنان را نشنیدن دل را صفا می بخشد تا بهتر بتوان با مولای خویش گفتگو کرد. میر علام با چنین روحیه ای که در خویش دارد، خلوتی صحن حرم را عشق می ورزد و قصد تبرّک جستن از امیر مومنان را دارد. نزدیک درهای بسته حرم که می رسد، شخصی را می بیند که پشت به او دارد. میرعلام در تاریک و روشن نور نقره ای ماه که بر زمین تابیده است آرام باقی می ماند و حرکتی نمی کند. آن مرد روی به قبله گردانیده و زیر لب دعا می خواند. در این هنگام میرعلام فرصت می یابد تا چهره او را ببیند: مقدس اردبیلی است! میرعلام چهره استاد خودش را خوب تشخیص می دهد. دلش می خواهد پیش رفته و به استاد سلام کند؛ اما یکی چیزی او را از رفتن باز می دارد. بی اختیار دلش به او فرمان می دهد که همچنان ساکت و خاموش بماند. مقدس اردبیلی به سوی در حرم پیش می رود. درها بسته هستند اما حادثه ای شگفت انگیز رخ می دهد. چیزی که باور کردنش برای میرعلام آسان نیست: با رسیدن مقدس اردبیلی به جلوی در حرم آن در از داخل گشوده می شود! میرعلام در حالیکه سعی دارد سر و صدایی ایجاد نشود، گام هایش را تند برمی دارد و قصد می کند که او هم به حرم داخل شود اما در بسته می شود! تو بیگانه ای! اینجا جایی است که آشنایان را می طلبند! بیگانه هستی تو ای میرعلام! میرعلام از شکاف باریک در چشم می گذراند: هیچ چیز پیدا نیست! چراغ روغنی که بر سینه دیوار آویخته شده است شعله اش سوسو می زند اما نمی توان کسی را در روشنایی دید. چه خبر است؟! برای مقدس اردبیلی چه کسی در را گشوده است؟! کاش او را می دیدم...! یا اینکه صدایش را می شنیدم. 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 به این آرزوی دل خویش میرعلام گوش به شکاف در می چسباند: صدایی شبیه زمزمه می آید در گوشی و پنهان صحبت کردن دو نفر با همدیگر! دقایقی که بر میرعلام بسیار شورانگیز می گذرد سپری شده و آن نجوای آرام قطع می شود. دیگر چیزی نمی شنود. یکباره صدای پای مقدس اردبیلی در پشت در شنیده می شود؛ چه کسی غیر از او می تواند باشد. میرعلامخود را به پناه یک ستون می کشاند. در حرم گشوده شده و مقدس اردبیلی بیرون می آید. کسی دیگر غیر از میرعلام هم اگر باشد این ماجرا را نیمه تمام نمی گذارد باید تا پایان حادثه را پیش رفت و مرهمی برای حس کنجکاوی که به اندیشه آدمی ضربه وارد می آورد، یافت. مقدس اردبیلی از نجف خارج شده و به سوی شهر کوفه که در فاصله ای بسیار نزدیک قرار دارد می رود. میرعلام همچنان پنهانی و با سکوت بسیار که در راه رفتن به کار می بندد، استادش را تعقیب می کند. 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 مسجد کوفه جایی که مرکز حکومت و خلافت جانشین رسول خدا-علی(ع)- بو مکانی که امیرمومنان در محراب آن ضربه شمشیر خورد و با خون خودش آنجا را گلگون ساخت. مقدس اردبیلی به سمت مسجد کوفه می رود. درهای مسجد باز است او پس از ورود به مسجد سوی محراب می رود. توقفی دوباره و باز هم صدای زمزمه و گفتگوی پنهانی! میرعلام که دورتر ایستاده است هیچ کس را نمی بیند اما به یقین و اطمینان کامل درمی یابد که مقدس اردبیلی با انسان دیگری مشغول گفتگو است. میرعلام در وجود خویش چیز عجیبی را احساس می کند. ناشناخته ای که چنگ بر دلش کشیده و او را از خود بیخود کرده است. ناگهان می بیند که مقدس اردبیلی حرکت کرده و از مسجد خارج می شود. بازگشتِ به شهر نجف؛ استاد روی به نجف دارد و در راه است. میرعلام اندکی که راه می رود ناگهان بی اختیار شده و سرفه اش را نمی تواند در سینه نگه دارد... ⏪⏪⏪ ادامه دارد... برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927