#سلام_امام_زمانم
#شعر_مهدوی
اگر چه چشمِ تري زير آن قدم داريم
دوباره مثل دو چشمت هواي غم داريم
نگاهِ فاطمه ما را رعيتت كرده
هزار شكر كه ما نسبتي به هم داريم
دوباره مادرتان چاي روضه را دم كرد
دوباره بين حسينيه و تو دم داريم
دوباره وقتِ زمين خوردنِ تو آمده است
دوباره يك دهه غم هاي پشتِ هم داريم
تو بوي كرب و بلا مي دهي... بيا بنشين
تو شالِ خاكي و ما حسرتِ حرم داريم
از آن زبانِ مقدس از آن لبانِ كبود
اميد گفتنِ يك بار نوكرم داريم
براي آنكه بسوزيم شعله مي خواهيم
براي آنكه بميريم گريه كم داريم
ديگر شده ام دچار وسواس بيا
بد جور به عصر جمعه حساس بيا
گفتي به عموي خود ارادت داري
اين بار قسم به دست عباس بيا
@yousefezahra
🏴🕊🏴🕊
🕊🏴🕊
🏴🕊
﷽
#شعر_مهدوی
دلـــم شکستی و جــانم هنـــوز چشم به راهت
شبـــــی سیــاهم و در آرزوی طلعت مــــــــاهت
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگـــر قبـــول تـــو افتـــد فـــدای چشم سیــاهت
زگـــرد راه بـــرون آ کـــه پیــــــــــر دست به دیوار
به اشـــک و آه یتیمـــــان دویـــده بر ســـر راهت
بیـــــا که این رمـــد چشم عـاشقان تـو ای شـاه
نمـــی رمد مگـــر از تـــوتیای گـــرد سپـــــــاهت
بیا که جـــز تـــو ســزوار ایـــن کلاه و کمر نیست
تـــویی که ســـود کمـــربند کهکشان به کـلاهت
جمــــال چـــون تو به چشم و نگــاه پاک توان دید
به روی چــون منــی الحــق دریغ چشم و نگاهت
بــــرو به کنـــج خـــــراباتت ای نـــــدیم گــــدایان
تــو بختت آن نه که راهی بود به خلـــوت شاهت
در انتظار تــــو می میـــــرم و در ایــــن دم آخــــر
دلم خوش است که دیدم به خواب گاه به گاهت
اگر به بـــاغ تو گل بر دمیـــد و من به دل خــــاک
اجـــازتی که ســـری بر کنـــم به جـــای گیاهت
تنـــــور سینه ما را ای آسمـــان به حـــــذر باش
که روی مــــاه سیــــه می کنــــد به دوده آهت
کنــــون که مـــی دمد از مغـــرب آفتــــاب نیابت
چـــه کوههای ســلاطین که می شود پر کاهت
تــــویی که پشت و پنــــاه جهــــادیان خـــدایی
که سر جهــاد تــویی و خداست پشت و پناهت
خــــدا وبال جــــوانی نهـــد به گـــردن پیـــــــری
تو شهــــریار خمیـــــــدی به زیـــــر بار گنـــاهت
شاعر: استاد محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار)
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
🌹✨یــــوســــف زهـــــرا (س)✨🌹
http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
#شعر_مهدوی
تنهاترین امام زمین، مقتدای شهر
تنها، چه میکنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟
وقتی کسی برای تو تب هم نمیکند
دیگر نسوز این همه آقا به پای شهر
تو گریه میکنی و صدایت نمیرسد
گم میشود صدای تو در خندههای شهر
دل خوش نکن به ندبه جمعه، خودت بیا
با این همه گناه نگیرد دعای شهر
اینجا کسی برای تو کاری نمیکند
فهمیدهام که خستهای از ادعای شهر
گاه از نبودنت مثلا گریه میکنند
شرمندهام از این همه کذب و ادای شهر
هر روز دیده میشوی، اما کسی تو را
نشناختای غریبهترین آشنای شهر
جمعه غروب، گریه بیاختیار من
آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر
#غروب_جمعه_دلتنگیهایش
#غروب
@yousefezahra
#غروب_جمعه_دلتنگیهایش
#شعر_مهدوی
۲۳
غروب جمعه میرسه دوباره با ذکر یار
دوباره لحظههای ما سر میشه با فکر یار
دوباره دم دمای صبح اشکای ما جاری میشه
دل پر از دردمونم همدم بیداری میشه
دعای ندبه و فرج ذکر همیشه منه
سر میرسن سپیدهها کسی صدام نمیزنه
کسی نمیگه اومدی جمعه دوباره غم گرفت
سجاده نماز من بازم با اشکام نم گرفت
من بیقرارتم هنوز روزای هفته میگذرن روزای هفته میگذرن
اینجا تموم عاشقا اسم شما رو میبرن
اینجا غروب جمعهها لبریز عطر نرگسه
یعنی که عطرتو هنوز به این حوالی میرسه
یعنی حواست پیشمه وقتی که بغضو میشکنم
وقتی دعاتون میکنم
وقتی که زانو میزنم باز برای دیدنت
سوی خدا دستامو بالا میکنم
اسم شما آرامش دردای سنگین منه
تسکین این دلتنگی و روزای غمگین منه
#غروب_جمعه_دلتنگیهایش
#شعر_مهدوی
چه جمعهها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خستهایم و دل شکستهایم نه
ولی برای عدهای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعهام
دوباره صبح، ظهر نه غروب شد نیامدی
مهدی جهاندار
@yousefezahra
﷽
#شعر_مهدوی
❣يا صاحب الزمان (عج)❣
🌱🌹🌱🌹
چراغ قلب حرم! آفتاب کعبه کجائی؟
نگاه کعبه به در مانده تا به کعبه درآیی
گهی کنار حجر گَه به مستجار بگریم
مگر به زمزم اشكم دو چشم خود بگشایی
🌱🌹🌱🌹
تو حَجّی و تو طوافی، تو رکنی و تو مقامی
تو مستجار، تو زمزم، تو مروه ای، تو صفایی
قسم به خالق یکتا کم است جان دو عالم
به روی نمای جمال ات اگر که رو بنمایی
🌱🌹🌱🌹
سلاح کفر گرفته سینه ی دین را
بیا، تو یاور دینی بیا تو منجی مایی
خوشا به حال حاجی ای که دور تو گردد
که کعبه بیت خدا باشد و تو روی خدایی
🌱🌹🌱🌹
خوشا به حال دل مُحرمی که شد به تو مَحرم
تو روح حج، تو روان حرم، تو قلب دعایی
به مشعر و عرفات و به مکّه یوسف زهرا
تو مشعر و عرفاتی، تو مکّه و تو منایی
🌱🌹🌱🌹
خلایق اند کنار تو و تو بین خلایق
که آفتاب جمال خدایی و همه جایی
به هر کجا که رَوی چشم ماست فرش قدومت
اگر چه دور حرم یا به دشت کرب و بلایی
🌱🌹🌱🌹
گرفته جا به صف عاشقان روی تو «میثم»
مگر زلطف تو این بینوا رسد به نوایی
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
@yousefezhra
#شعر_مهدوی
اگر چه چشمِ تري زير آن قدم داريم
دوباره مثل دو چشمت هواي غم داريم
نگاهِ فاطمه ما را رعيتت كرده
هزار شكر كه ما نسبتي به هم داريم
دوباره مادرتان چاي روضه را دم كرد
دوباره بين حسينيه و تو دم داريم
دوباره وقتِ زمين خوردنِ تو آمده است
دوباره يك دهه غم هاي پشتِ هم داريم
تو بوي كرب و بلا مي دهي... بيا بنشين
تو شالِ خاكي و ما حسرتِ حرم داريم
از آن زبانِ مقدس از آن لبانِ كبود
اميد گفتنِ يك بار نوكرم داريم
براي آنكه بسوزيم شعله مي خواهيم
براي آنكه بميريم گريه كم داريم
ديگر شده ام دچار وسواس بيا
بد جور به عصر جمعه حساس بيا
گفتي به عموي خود ارادت داري
اين بار قسم به دست عباس بيا
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#التماس_دعاي_فرج
@yousefezahra
#شعر_مهدوی
تنهاترین امام زمین، مقتدای شهر
تنها، چه میکنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟
وقتی کسی برای تو تب هم نمیکند
دیگر نسوز این همه آقا به پای شهر
تو گریه میکنی و صدایت نمیرسد
گم میشود صدای تو در خندههای شهر
دل خوش نکن به ندبه جمعه، خودت بیا
با این همه گناه نگیرد دعای شهر
اینجا کسی برای تو کاری نمیکند
فهمیدهام که خستهای از ادعای شهر
گاه از نبودنت مثلا گریه میکنند
شرمندهام از این همه کذب و ادای شهر
هر روز دیده میشوی، اما کسی تو را
نشناختای غریبهترین آشنای شهر
جمعه غروب، گریه بیاختیار من
آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر
#غروب_جمعه_دلتنگیهایش
#غروب
@yousefezahra
#شعر_مهدوی
ز تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را
به وصالت نرسیدیم و ندیدیم تو را
روزی ما فقرا شربت وصل تو نبود
زهر هجر تو چشیدیم و ندیدیم تو را
مگر ایام کهنسالی ما جلوه کنی
در جوانی که دویدیم و ندیدیم تو را
چقدر نذر تو کردیم و خبر از تو نشد
چقدر شمع خریدیم و ندیدیم تو را
فکر کردیم که مشکل سر دلبستگی است
از همه جز تو بریدیم و ندیدیم تو را
لااقل کاش دم خیمه ی تو جان بدهیم
تا بگوییم رسیدیم و ندیدیم تو را
#آقا_بیاييد_و_غصه_مارا_تمام_کنيد
▪️يا رب الحسين بحق الحسين
▪️إشف صدر الحسين #بظهور_الحجة
.
@yousefezahra
#شعر_مهدوی
✨مولاي جمعه های معطر بيا بيا
خورشيد نسل های مطهر بيا بيا
✨ما دل به جذبه های نگاه تو بسته ايم
تکرار عشق های مکرر بيا بيا
✨اي وارث تمام مواريث انبيا
سوگند بر عبای پيمبر بيا بيا
✨"قرآن پاره پاره ی ما روی خاک هاست
آقا به دست بستهی حيدر بيا بيا
✨باران بيار...آب بياور...خودت بريز
بر شعله های سرکش اين در...بيا بيا
✨تا که بياوری کمي از خاک کربلا
مرهم برای پهلوي مادر بيا بيا
✨شايد که تشت پر شده از لخته هاي درد
برداري از مقابل خواهر بيا بيا
✨تا پس زنی به دست خود اين خون داغ را
از روی حلق تشنهی اصغر بيا بيا
✨تا شستشو دهی مگر اي اشک مهربان
خونِ سرِ شکستهی اکبر بيا بيا
✨آقا! عمو که مشک ندارد...شما مگر
مشکي بياری از شط کوثر بيا بيا
✨آقاي من! بلند کن از خاک، عمه را
تا کم ببوسد اين تن بی سر بيا بيا
✨آقا چقدر منتظرت صبح و ظهر و شب
آقا چقدر ديده ی ما تر؟...بيا بيا
✨آقا فداي چشمِ پر از غربتِ شما
هر چه شکست بال کبوتر بيا بيا
💠اللهم عجّل لِوَلیَّک الفرَج💠
@yousefezahra
#شعر_مهدوی
جان را فدای خال لب دلبری کنیم
با یک نگاه دلکش او محشری کنیم
مستش شویم و جام می از سر کشیم ما
در طوف قامت او ، شور و شری کنیم
با روی ماه او همه عالم رها کنیم
یا نه،که بر همگان سروری کنیم
بی خود شویم از نفس قدسی نگار
هر لحظه را قسمت چشم تری کنیم
در سایه امام زمان (عج) عمرمان گذشت
باشد که در دولت او نوکری کنیم
@emammontazar_313
🍃🌺🍃🌺🍃
#شعر_مهدوی
خبر داری که مهدی عج خانه اش کو؟
مهستانِ گُلِ کاشانه اش کو؟
خبر داری کجا شب می کند صبح؟
غمِ سنگین، به روی شانه اش کو؟
بدانی می خورَد چه؟ می کشد چه؟
دَرِ دروازه ی آستانه اش کو؟
برفتی در پی اش گیری سراغش؟
نگفتی شمع بی پروانه اش کو؟
برایش تا به حال نیکی بکردی؟
بگو پس یاریِ جانانه اش کو؟
کجا دنبال وی گشتی عجیبا
رفیق بی غَش و مستانه اش کو؟
تو میدانی بیاید کار او چیست؟
بگوید مادر ریحانه اش کو؟
خبر داری لحافش از چه جنسیست؟
ناهار و شام و یا صبحانه اش کو؟
چه افسوس که نمی دانی نشانش
خدا مهدی عج کجاست، این خانه اش کو؟
🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺
@yousefezahra
#شعر_مهدوی
📌 در بین گردابی به موج نفاق...
● میراثدارِ پرچمِ حیدری
آبِ حیاتِ چشمهٔ کوثری
● عرفان و فقه و فلسفه در تو جمع
یک آیه از قرآن پیغمبری
● احیاگرِ آیینِ اسلامِ ناب
بیانگذارِ مذهبِ جعفری
● در بین گردابی به موج نفاق
کشتی حق را میکنی رهبری
● هر چند مجبوری به حبس سکوت
در هر صدف باشی تو آن گوهری
● گفتی که روزی میرسد عاقبت
بر دردهای شیعه درمانگری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@yousefezahra
ای رخ دل رُبای تو شعشعه ولای من
و ای دم باصفای تو، مأذنه صلای من
یاد تو اختر دلم در شب تار بی کسی
ای افق نگاه تو، قبله اقتدای من
نام تو روح شعر من در نفس فرشتگان
ای نفس پگاه تو، زمزمه بقای من
پرتو دیدگان تو، جلوه انتظار دل
ای رخ دلربای تو، شاهد مدّعای من
قائم آل احمدی(عج)، سرور و مقتدای من
نور دل محمّدی، رهبر و مقتدای من
ای عطش ولای تو مایه افتخار من
و ای هدف از رضای تو، رضای کردگار من
یک نظر عنایتی بر دل زخمی ام فکن
ای به امید غمزه ات این دل بی قرار من
سید کمال الدین میر هاشم زاده
#سلام_امام_زمانم
#شعر_مهدوی
@yousefezahra
#سلام_امام_زمانم
بی تو چگونه می شود از آسمان نوشت
از انعکاس ساده رنگین کمان نوشت
این یک حقیقت است که بی تو بهار من
باید چهارفصلِ زمان را خزان نوشت
در این جهان بی دروپیکر خدای ما
دستان سبزپوش تو را سایبان نوشت
دنبال ردّپای تو گشتم، نیافتم
گویی خدا نشان تو را بی نشان نوشت
می خواستم تو را بنویسم ولی نشد
با من بگو چگونه تو را می توان نوشت؟
جنگل همیشه نام تو را سبز خواند و بس
دریا تو را برای خودش بی کران نوشت
دیدم تمام ثانیه ها با تو می زند
باید تو را همیشه «امام زمان» نوشت
#طیبه_چراغی
#شعر_مهدوی
@yousefezahra
یاسمن چهره بیاراست، بیا
شور در گلکده برپاست بیا
ای دوای همه علّت ها
دیده از عشق تو بیناست، بیا
همدمی نیست در این دهرغریب
یاد تو همدم دل هاست، بیا
چشم در راه تو ای مونس جان
خیل دل خسته دنیاست، بیا
پا به راه تو نهادیم ای دوست
سر به تقدیم مهیّاست، بیا
ای چراغ شب تنهایی دل
بی تو هر شب، شب یلداست، بیا
#زهره_نارنجی
#شعر_مهدوی
#سلام_مولاجانم
#سلام_امام_زمانم
@yousefezahra
#شعر_مهدوی
📌 به راه یوسفت مانده است چشمِ بیقرار ما...
• گلوی تشنهٔ جام ازل با نام تو تر شد
برای آسمان خورشید از نورت مقدر شد
• همین که پا زدی آهسته بر پلک زمین بانو
خدا با چشمه و با رود و دریا مهربانتر شد
• خدا تصویر خود را بر تن دریا کشید آن شب
زنی شد نقش بر آیینه، قرآن مصور شد
• کدامین سورهای ای مصحف مستوره در قرآن
که شرح آیههایت باب تسبیح مکرر شد
• تو روح نازک یاسی و عطر ناب نیلوفر
همان یاسی که هستی از نفسهایش معطر شد
• ز چشم عرشیان باریده اشک دیدهٔ حیدر
ز باران غمت بانو اگر دوش زمین تر شد
• به راه یوسفت مانده است چشمِ بیقرار ما
برای دیدهٔ یعقوبمان نورش مقرر شد!
• مزار بینشانت فاش خواهد شد به دست او
اگر یک عمر قلب شیعه از این غم مکدر شد
✍ ناهید رفیعی
📖 #اشعار_مهدوی ؛ به مناسبت سالروز ولادت باسعادت #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#میلاد_نورمبارک❤️
@yousefezahra
#شعر_مهدوی
حرفهایی خدایی آوردم
بیتهایی طلایی آوردم
حرف من نیست حرف خورشید است
سخن از عید نور و امِّید اس
گفته ی مصطفی رسول الله
برگی از نطق حیدر و زهرا
لوپِّ هر مطلب امام کرم
اوّل و آخر پیام حرم
های و هوی نقاره با ناله
واژه ی ناب ِ یا اباصالح
سامرا خیره مانده و بی تاب
چه عجیب است جلوه ی سرداب
نرگس منتخب شده می دید
در وجودش تلاطم توحید
دور از شور و شرِّ بیگانه
پیش چشم حکیمه در خانه
وعده ی حق رسید و عرش شنید
از فرستاده آیه ی ” وَ نُرید”
پایه ی کاخ فتنه ها شد لق
روی بازو نوشته جاء الحق
وعده های نبی در این مَهد است
دم عالم فرازی از عهد است
صاحب طلعة ُ الرَّشیده رسید
آمده غـُرَّ ة الحمیده پدید
طفل گهواره آسمانی شد
آسمان صاحب الزّمانی شد
مادرش بی قرار و دلواپس
نگران از نفاق اهل هوس
گفت مولا : گل مرا چیدند
انتظار زمانه دزدیدند
با سلام خدا و این پیغام
وَ کلام امام شد آرام
پسرت عشق آسمانیهاست
عرش حق زیر پای این آقاست
اِنس و جان مات نور قامت اوست
نـُه فلک در صف زیارت اوست
مُهر تکمیل دین پیغمبر
عقده ی تیغ و بیرق حیدر
اوج رویای یاس و آن غنچه …
که زمین خورده اند در کوچه
آرزوی ستاره های به نی
بُهت ناموس و بغض مجلس می
غیرت الله پای شط ِّ فرات
روضه ی مشک پاره در عرفات
مادری با نوای لا لا یی
دختر و روزگار زهرایی
ناله و ضجِّه های هر مظلوم
حاجت ربـّنای هر معصوم
روز موعود ندبه است بیا
وصل تو عید کعبه است بیا
دلبرا تکیه کن به بیت الله
با دم یا علی ولیُّ الله
این سکوت مدینه را بشکن
گردن اهل کینه را بشکن
سوی ایران بیا و با مستان
بگذر از زیر سایه ی قرآن
با بر و بچّه های هیأتها
گریه ای کن به صرف عاشورا
قدمی مثل حیدر کرّار
به سوی مشهد الرِّضا بردار
بــِـنــِشین رو به پنجره فولاد
وَ بیا بین صحن گوهرشاد
رو به ایوان طلا دعایی کن
عاشقان را تو کربلایی کن
یاد سقــّــا پیاله ای از آب
نوش کن با سلام بر ارباب
طالب خون سرخ عاشورا
العجل ای مسافر زهرا
#حسین_ایمانی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
@yousefezahra
#شعر_مهدوی
سرگشته ام بیایی و پیدا کنی مرا
بارانگرفت و خاطره ها را مرور کرد
طوفانوزید و از پس نامت عبور کرد
ساعت هزارو چهارصد و چند سال سخت
دراشتیاقتان نفسی جفت و جور کرد
وقت نیایش سحرت چشم آسمان
از بارشنگاه تو حس غرور کرد
گلدان سرخکنج اتاقم جوانه زد
نوری گرفتو جنس سفالش بلور کرد
من کهندیدمت ولی از پشت پنجره
فکری بهذهن خسته ی آدم خطور کرد
باید بهروز آمدنت بی قرار بود
باید برایدیدن رویت ظهور کرد
چونطفلکی رها شده ام بین کوچه ها
سرگشتهام بیایی و پیدا کنی مرا
آه ایسرور پشت تمامی ناله ها
آه ایبهانه ی نفس صبح ژاله ها
آه ایهزار ساله شراب محمدی
سرمستسرخی ات لبه های پیاله ها
در انتظارآمدنت یک جهان شوم
در انتظاروصل تو هشتاد ساله ها
بی تو صفاو مروه صفایی نمی دهد
این رانوشته اند درون رساله ها
گل کردهروی خاک حجاز از قدوم تو
روییدهپای کعبه برای تو لاله ها
بایدبگیری ارثیه ی مادری خود
ارث نبی وخانه و باغ و قباله ها
اصلامدینه رفتن تو دیدنی تر است
باغفدک گرفتن تو دیدنی تر است
زمان وصلتو دیگر حجاب می ریزد
زروی ماهحجازم نقاب می ریزد
صفات رویشما الغدیر می خواهد
ز هر لبتصد و ده بوتراب می ریزد
هزار دستتوسل ز آستین بشر
به پایمقدم عالیجناب می ریزد
نزول رحمتبی انتهای دستانت
به شکلبارش ابر از سحاب می ریزد
قنوت بیننمازت برای محشر ما
ثواب حجتو را در حساب می ریزد
غروب جمعهشده وقت احتساب عمل
غضب نکنکه دلم از عتاب می ریزد
همیشه آتشدوری همیشه شعله ی غم
به خرمن من خانه خراب می ریزد
#عبدالحسین_مخلص_آبادی
@yousefezahra
#شعر_مهدوی
به مناسب #مولود_نیمه_شعبان
دل و دين و دانش و عقلم به يکي غمزه شده غارت
کشدم هر سو دل مجنون، بردم دلبر به اسارت
بدهد کامم به نگاهي، ببرد جانم به اشارت
غم اگر آيد به سرغم کشمش دربند حقارت
سحرم دل برده به خنده، قمرم آورده بشارت
که زعطر لاله نرگس، شده عالم جنّت اعلا
زده ام خود را به خموشي، شده ام لبريز هياهو
دهنم گرديده پر از دُر، دو لبم گرديده ثناگو
من و مدح لاله نرگس من و وصف آن گل خوشبو
شعفم از موهبت وي، شرفم از منقبت او
به خيال نيمه نگاهي، به جمال آن صمدي رو
همه اعضايم شده چشم و همه چشمانم شده دريا
صدف درياي ولا را، گُهر يکدانه مبارک
زخُم سرشار ولايت، همه را پيمانه مبارک
به طواف شمع ولايت، دو جهان پروانه مبارک
شرر آن شمع دل آرا، به دل ديوانه مبارک
به عروس حضرت زهرا (س) قدم ريحانه مبارک
قدم ريحانه مبارک به عروس حضرت زهرا (س)
شده خرّم بيت ولايت، زگل لبخند حکيمه
نگرم در عالم هستي، همه جا آثار عظيمه
شنوم از لاله نرگس، همه دم آيات کريمه
مه روي مهر ولايت، شده ظاهر در شب نيمه
نه عجب گر خالق هستي، بدهد هستي به وليمه
که زنور يوسف زهرا، شده عالم غرق تجلاّ
به صفاي صورت مهدي، به بهشت طلعت مهدي (ع)
به مقام و رفعت مهدي، به جلال و شوکت مهدي (ع)
به قيام و نهضت مهدي، به طلوع دولت مهدي (ع)
به پيام وحدت مهدي، به دو دست قدرت مهدي (ع)
که جهان از غم شود آزاد، به ظهور حضرت مهدي
گسلد زنجير اسارت، شرف و آزادگي از پا
دو جهان قائم به قوامش، همگان ناظم به نظامش
همه هستي وادي طورش، همه عالم محو کلامش
زخدا هر لحظه درودش، زملک پيوسته سلامش
به همه آباي گرامي، به همه اجداد کرامش
که شفاي زخم دل ما، بود از شمشير قيامش
برسد روزي که دوائي، بنهد بر زخم دل ما
چه خوش است آن دم که به عالم برسد از کعبه صدايش
بدهد پيغام، رهائي بشريّت را ز ندايش
به درون فرياد شهيدان، به زبان آيات خدايش
ملک و جنّ و بشر آيند، همگان در تحت لوايش
همه سر در خطّ اطاعت، همگان خاک کف پايش
دو جهان در قبضه مشتش، چو عصا اندر کف موسي
به تماشاي گل نرگس، زسما آيد گل مريم
که نمارد به نمازش، که زند از منقبتش دم
به وقار نوح پيغمبر، به جلال و عزّت آدم
به نواي دلکش داود، به نداي حضرت خاتم
به حيات عترت و قرآن، به نجات مردم عالم
بنمايد چهره چو يوسف، بگشايد لب چو مسيحا
چه خوش است آندم که چو خورشيد، زکنار کعبه برآيد
زکنار کعبه برآيد، زجمالش پرده گشايد
زجالش پرده گشايد، به خلايق رخ بنمايد
به خلايق رخ بنمايد، زدو عالم دل بربايد
زدو عالم بربايد، به صفاي جان بفزايد
به صفاي جان بفزايد، زطلوع طلعت زيبا
چه شود اي مهر دل آرا، که برافروزي و برآئي
چه شود زنگ غم و محنت، ردل عالم بزدائي
به خلايق روي خدا را، زجمال بنمائي
تو ولي ربّ ودودي، تو امام ارض و سمائي
تو صفا بخش همه هستي، تو شفا بخش دل مائي
تو بپا خيز و تو بر آشوب، تو برافروز و تو بيا را
تو اميد منتظراني، تو امام منتظَر استي
تو فروغ ديده حيدر، تو محمّد را پسر استي
تو عزيز مصر وجودي، تو اميد هر بشر استي
تو يگانه منجي، توشه ثاني عشر استي
تو طلوع صبح سعادت، تو شب غم را استي
تو توان بخشي تو توان بخش، تو توانائي تو توانا
بشتاب اي منجي عالم، بشتاب اي روح عدالت
بشتاب اي نور الهي به جهان کفر و ضلالت
بشتاب اي از تو بزرگي بشتاب اي نو از تو جلالت
بشتاب اي از تو ولايت، بشتاب اي از تو جلالت
نگهي بر (ميثم) خود کن، که تو را خواند به چه حالت
نظري بر شيعه خود کن که به موج غم شده تنها
#استاد_سازگار
#جمعه_دل_تنگی_هایش
#شعر_مهدوی
عمری به انتظار نشستم نیامدی
چشم از همه به غیر تو بستم نیامدی
ای مایه امید بشر، رشته امید
از هرکسی بجز تو گسستم نیامدی
ای خضر راه گمشدگان در مسیر عشق
چشم انتظار هرچه نشستم نیامدی
ای سرو سرفراز گلستان زندگی
دیدی مگر حقیرم و پستم نیامدی
گفتی دل شکسته بود جای من فقط
این دل به خاطر تو شکستم نیامدی
عمری در آرزوی تو آخر شد و هنوز
در آرزوی روی تو هستم نیامدی
مست گناه، مرد حقیقت نمیشود
دیدی همیشه غافل و مستم نیامدی
زندان تن کلید ندارد به غیر مرگ
چون از رگ حیات نرستم نیامدی
#شعر_مهدوی
گرچه هستم پست و بی مقدار تحویلم بگیر
خواهشی دارم بیا این بار تحویلم بگیر
اهل دنیا که مرا بد جور دور انداختند
من زمین خوردم، خودت ای یار تحویلم بگیر
یوسف مصری و من هم دست خالی آمدم
آمدم اما سر بازار، تحویلم بگیر
به همه گفتم که من هم نوکرت هستم، نکن
نسبتم را با خودت انکار، تحویلم بگیر
کم که یادت می کنم تو بیشتر یادم بکن
باز هم منت سرم بگذار، تحویلم بگیر
آبروی نوکرت را حفظ کن ای با وفا
پیش مردم دست کم یک بار تحویلم بگیر
از تو خیر دائم و از ما به تو شر می رسد
گرچه دائم دادمت آزار، تحویلم بگیر
جان آقایی که برد از کوچه تا خانه خودش
مادرش را با دو چشم تار... تحویلم بگیر
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
#شعر_مهدوی
تنهاترین امام زمین، مقتدای شهر
تنها، چه میکنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟
وقتی کسی برای تو تب هم نمیکند
دیگر نسوز این همه آقا به پای شهر
تو گریه میکنی و صدایت نمیرسد
گم میشود صدای تو در خندههای شهر
دل خوش نکن به ندبه جمعه، خودت بیا
با این همه گناه نگیرد دعای شهر
اینجا کسی برای تو کاری نمیکند
فهمیدهام که خستهای از ادعای شهر
گاه از نبودنت مثلا گریه میکنند
شرمندهام از این همه کذب و ادای شهر
هر روز دیده میشوی، اما کسی تو را
نشناختای غریبهترین آشنای شهر
جمعه غروب، گریه بیاختیار من
آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر
#غروب_جمعه_دلتنگیهایش
#غروب
یاسمن چهره بیاراست، بیا
شور در گلکده برپاست بیا
ای دوای همه علّت ها
دیده از عشق تو بیناست، بیا
همدمی نیست در این دهرغریب
یاد تو همدم دل هاست، بیا
چشم در راه تو ای مونس جان
خیل دل خسته دنیاست، بیا
پا به راه تو نهادیم ای دوست
سر به تقدیم مهیّاست، بیا
ای چراغ شب تنهایی دل
بی تو هر شب، شب یلداست، بیا
#زهره_نارنجی
#شعر_مهدوی
#سلام_مولاجانم
#سلام_امام_زمانم