6-tarkeshhaye_velghard.mp3_95331.mp3
1.42M
کتاب صوتی " ترکش های ولگرد" اثر داوود امیریان
(داستان های طنز دفاع مقدس)
با صدای #محمد_رضا_سرشار (رضا رهگذر)
قسمت پنجم
🥀https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
امام صادق علیه السلام:
🔹ثلاَثٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ فَلاَ يُرْجَى خَيْرُهُ أَبَداً مَنْ لَمْ يَخْشَ اَللَّهَ فِي اَلْغَيْبِ وَ لَمْ يَرْعَوِ عِنْدَ اَلشَّيْبِ وَ لَمْ يَسْتَحْيِ مِنَ اَلْعَيْبِ.
🔸سه چيز است كه اگر در كسى نباشد هرگز اميد خيرى در او نيست: كسى كه در نهان از خدا نترسد و در پيرى از گناه دوری نکند و از عيبها شرم نداشته باشد.
📚 امالی صدوق (باب الرابع الستون)
جلد ۱ صفحه ۴۱۲
▫️▫️▫️
📡 @yousefi_ravi باماهمراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سردار شهید حسن طهرانی مقدم:
اگر ما نسبت به شهدا غریب باشیم اونور هم حتما غریبیم.
#شفاعت_شهدانصیبتون
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
#شهیدمصطفےچمراݩ:
خدایـا مَرا بہ خاطر گنـاهانے
کہ در طول روز
با هزاراݩ قدرتِ عقلے
توجیهشاݩ مےکنم ببخش!
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
💠 سرنوشت جالب سه برادر؛ آخری شهید مدافع حرم
💐شهید مدافع حرم محمد قنبریان، یکی از قهرمانان گمنام این سرزمین است که در نبرد با تروریستهای داعشی به شهادت رسید. این شهید حدود سه سال مفقود بود و پیکر پاک او با آزمایش DNA شناسایی شد.
✍🏻همسر شهید مدافع حرم محمد قنبریان : «شهید قنبریان برادر دو شهید است که اولی سردار احمد قنبریان فرمانده سپاه گنبد بود که در سال ٥٨ در پی درگیری با منافقین در گنبد، پیکرش به عنوان اولین شهید شهر شاهرود تشییع شد. دومین برادر وی نیز در سال ٦١ در منطقه رقابیه عراق به جمع رزمندگان مفقودالاثر پیوست.
💐شهید مدافع حرم محمد قنبریان در جریان عملیاتی در منطقه خناسر در اطراف حلب سوریه با شهامت تمام آخرین جملهای که در پشت بیسیم به فرمانده خود اعلام میکند این است که: «من تا آخرین قطره خونم میایستم و مقاومت میکنم.»
🥀به کانال نهر خَیِّن بپیوندید👇
📡@yousefi_ravi 👈
sticker_mazhabi(61).mp3
9.24M
🎙 زیبای سیدهزینب(س)
🎊 عیدتون مبارک🎊
#میلاد_حضرت_زینب
#تبریڪ_و_تهنیٺ_باد
🇮🇷@yousefi_ravi باماهمراه باشید
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
☫﷽☫ اللهم عجل لولیک الفرج خطرات یک وهابی مبارزه با دشمن خدا #قسمت_سوم قلمرو دشمن به اسم تجدید
☫﷽☫
اللهم عجل لولیک الفرج
خاطرات یک وهابی
مبارزه با دشمن خدا
#قسمت_چهارم
سرنوشت نامعلوم
وقتی رفتم با یک جشن تقریبا خصوصی و کوچک، مواجه شدم ...
عُمَر کُشان بود و می خواستند کله پاچه عمر را بخورند ...
با دیدن آن، صحنه ها و شعرهایی که می خواندند، حالم بد شد ...
به بهانه های مختلف می خواستم از آنجا خارج بشم اما فایده ای نداشت ...
آخر مجلس، آبگوشت رو آوردن و شروع کردند به خوردن ...
من هم از روی ترس که مبادا به هویتم پی ببرند، دست به غذا بردم ...
هر لقمه مانند تیغ هزارخار از گلویم پایین می رفت ...
تک تک دندان هایی را که روی آن لقمه ها می زدم را می شمردم ...
346 بار هر دو فک من برای خوردن آن لقمه ها حرکت کرد ...
وقتی از مجلس خارج شدم، قسم خوردم ... سر 346 شیعه را از بدن شان جدا خواهم کرد .
دفتری را که محاسن شیعیان و مردم ایران را در آن نوشته بودم، آتش زدم ...
هر برگ آن را که می سوزاندم استغفار می کردم که چطور شیطان مرا گول زد و داشت کم کم دلم را نسبت به این کفار نجس نرم می کرد ..
برگ های دفتر که تمام شد، برای آخرین بار قسم خوردم ...
دیگر هرگز نسبت به شیعیان نرم نخواهم شد تا نسل آنها را نابود کنم و کودک های شان وهابی شوند؛ دست از مبارزه برنمی دارم ..
بعد از چند ماه، دوباره ساکم را جمع کردم و رفتم سمت ترمینال ...
حالا وقت این رسیده بود که کاملا بین آنها نفوذ کنم و درباره عقاید شیعیان مطالعه کنم ...
از خوابگاه که بیرون زدم هنوز مقصدم را انتخاب نکرده بودم ... مشهد یا قم؟ ... خودم را به خدا سپردم ..
خاطره را در ادامه پیگیری کنید
🥷https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
☫﷽☫ اللهم عجل لولیک الفرج خاطرات یک وهابی مبارزه با دشمن خدا #قسمت_چهارم سرنوشت نامعلوم وقتی
☫﷽☫
اللهم عجل لولیک الفرج
خاطرات یک وهابی
مبارزه با دشمن خدا
#قسمت_پنجم
غریب و تنها در مشهد
برای خرید بلیط اتوبوس، وقتی باجه دار مقصدم را پرسید با صلابت گفتم:
قم یا مشهد، فرقی نداره. هر کدوم جا داره و زودتر حرکت می کنه ...
حدود یک ساعت و نیم بعد، من توی اتوبوس نشسته بودم و در پی سرنوشت نامعلوم به سمت مشهد می آمدم ...
بعد از رسیدن به مشهد، طبق اطلاعات و تحقیقاتی که در مورد بهترین حوزه های مشهد و قم کرده بودم؛ رفتم سراغ شون ...
دو تای اول اصلا حاضر به پذیرشم نشدن ... گفتن:
بدون درخواست و تاییدیه پذیرش، اجازه ثبت نام ندارن ...
راهی سومین حوزه شدم ...
کشور غریب، شهر غریب، دیگه پول هم نداشتم که ماشین بگیرم ...
ساکم رو گرفتم دستم و پرسان پرسان راه افتادم ...
توی کوچه پس کوچه ها گم شدم ... تا به خودم اومدم دیدم رسیدم به حرم ...
خسته و گرسنه، با یه ساک ... نه راه پس داشتم نه راه پیش ...
برای رسیدن به سومین حوزه، یا باید حرم رو دور میزدم یا از وسطش رد می شدم ...
نفرتم از شیعه ها به حدی شده بود که دلم نمی خواست حتی برای کوتاه کردن مسیر، از داخل حرم رد بشم ...
چند قدمی که رفتم یهو به خودم اومدم و گفتم:
اینجا هم زمین خداست. چرا مسیرم رو دور کنم؟ اگر به موقع نرسم و پذیرش نشم چی؟ توی این شهر و کشور غریب، دستم به جایی میرسه؟ ...
دل به دریا زدم و مدارک رو جدا کردم. ساکم رو به امانات دادم و وارد حرم شدم ...
ادامه در روز آینده
📡https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
مرخصي
خدا نکند کسی ولو از سر ناچاری و اضطرار دو مرتبه پشت سر هم مرخصی ميرفت.
مگر بچهها ولش می کردند. وقتی پایش می رسد به جبهه و گردان هر کسی چیزی بارش می کرد.
مثلا از او سوال ميكردند: «فلانی پیدات نیست کجایی؟»
دیگری به طعنه جواب می داد: «تو خط 《 همدان _ اهواز کار می کنه》
و گاهی هم می گفتند: «مرخصی آمدی جبهه؟»
#طنزجبهه
😁@yousefi_ravi باماهمراه باشید
7-tarkeshhaye_velghard.mp3_95330.mp3
844K
کتاب صوتی " ترکش های ولگرد" اثر داوود امیریان
(داستان های طنز دفاع مقدس)
با صدای #محمد_رضا_سرشار (رضا رهگذر)
قسمت ششم
🥀https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید