💫حدیث روز
امام صادق (ع) فرمودند:
مَنْ اَحَبَّ اَنْ یَعْلَمَ اَقُبِلَتْ صَلاتُهُ اَمْ لَمْ تُقْبَلْ، فَلْیَنْظُرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلاتُهُ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ؟ فَبِقَدْرِ ما مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْهُ.
کسـى که دوست دارد بداند نمازش پذیرفته شده است یا نه، باید ببیند آیا نمازش او را از زشتیها و ناپاکىها دور کرده است؟ پس به اندازه اى که دور کرده باشد، همانقدر از نمازش پذیرفته شده است.
بحارالأنوار، ج ۸۲، ص ۱۹۸
🥀به کانال نهر خَیِّن بپیوندید👇
🍂@yousefi_ravi 👈
فرمایشات روز گذشته رهبر معظم انقلاب:
🎉عنصر صهیونی تظاهر به پیروزی میکند
⁉️شما کجا پیروز شدید؟
❎حزباللّه زنده است، مقاومت فلسطین زنده است، حماس زنده است، جهاد زنده است
⭕️بله، در سوریه جلوی شما باز بود
⏪توانستید چند کیلومتر با تانک و ابزارهای نظامی جلو بیایید
❌اما این پیروزی نیست
🛡البتّه جوانهای غیورِ شجاعِ سوری هم بلاشک شما را از اینجا بیرون خواهند کرد.
۱۴۰۳/۱۰/۲
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
🌷🌹🌷خوننامه نیروهای دیدهبانیگردانادوات لشکر32انصارالحسین(ع)کهدر2 دیماه 1365،یکروز قبلاز #عملیات_کربلای_4 نوشته شدهاست. 5نفر ازاینافراد بشهادت رسیدهاند
💠اینسنددرموزه دفاعمقدسهمدان موجودست
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
🌷🌹🌷خوننامه نیروهای دیدهبانیگردانادوات لشکر32انصارالحسین(ع)کهدر2 دیماه 1365،یکروز قبلاز #عملیا
مضمون خون نامه های شب عملیات رزمندگان این بود که،
عهد می بستند، هریک از امضا کنندگان به شهادت رسید، بقیه را روز قيامت پیش خداوند شفاعت کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد باد روزگاران یاد👌
🔷 ۳دی ماه سالروز عملیات تاریخی کربلای ۴ گرامییاد.
♦️لحظات اولیه شروع عملیات کربلای ۴ درمنطقه نَهر خَیِّن و خداحافظی و شادمانی غواصانی که ۳۰ سال بعد به وطن آمدند!
🔸تا ساعاتی دیگر غواصان غریب و دریا دل سپاه اسلام با رمز «یا محمد رسول الله» به دل رودخانه وحشی اروند می زنند و با سختی فراوان و پیکرهای خون آلود و با ذکر یاحسین خود را به جزایر ام الرصاص،ابوالخصیب، بوارین، ابوفلوس و ام الطویله میرسانند
آری شب گذشته عملیات کربلای چهار در منطقه عمومی خرمشهر ابوالخصیب شروع شد!
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
در کربلای ۴ وقتی تصمیم گرفتم که از این مجموعه ای که تانک ها و ادوات پشتیبانی عراقی ها که آماده ی پاتک بودند، برگردم، پشت خط دوم با عراقی ها رو در رو شدم و منتهی شد به اسارتم.
اصرار من به این دو نفری که من را به سنگر فرماندهی شان می بردند این بود که اجازه بدهید که نماز بخوانم و اجازه نمی دادند.
می گفتم که خدایا بهتر از این نمی شه؛ لباسم خونی بود، وضو نداشتم، در حال راه رفتن بودم و نزدیک طلوع آفتاب بود که شروع کردم با قرائت نماز خواندن.
نیروهای عراقی می دویدند از سنگرهاشان بیرون که اسیر ببینند و من تنها بودم.
قاعده اش این بود که آنجا اسیر نگیرند چون در معرکه بود، منتهی چون من را از پشت سرشان گرفته بودند فکر می کردند که یک نیروی اطلاعاتی گرفته اند؛ خوب من هم ریشم بلند بود. این سربازهایی که می دویدند که من را بزنند، این ها می گفتند که یُصلی، یُصلی یعنی دارد نماز می خونه. وقتی که به سنگر فرماندهی رفتیم، دیدم که دارند رو کالک عملیاتی ما کار می کنند و یک نفرشان گفت که چهار روزه منتظرتان هستیم و چرا دیر آمدید؟ و شواهد و قرائن هم همین را دلالت می کرد چون همه چیز نشان می داد که عراقی ها اطلاعات و آمادگی کامل را داشتند.
#کربلای۴
اردوگاه تکریت ۱۱
آزاده علی رضا باطنی
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تفاوت نگاه شاه و امام به زن
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت سالروز #میلاد_حضرت_زهرا سلامالله و روز زن
🌸@yousefi_ravi باماهمراه باشید
9.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 به یاد شب سوم دی ماه ۱۳۶۵ شبی که غواصان برای عملیات کربلای ۴ به آب های سرد و خروشان اروند زدند و آسمانی شدند
🌷شادی روح شهدا صلوات
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
🌼بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌼 🌱 سرزمین زیبای من 👨🌾کوین پسر بومی استرالیا ق
🌼بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌼
🌱 سرزمین زیبای من
👨🌾کوین پسر بومی استرالیا
قسمت 8⃣1⃣ تکههای استخوان
⛪️ روز دادگاه، هیجان غیر قابل وصفی داشتم ... اونقدر که به زحمت می تونستم برای چند دقیقه یه جا بشینم ... از یه طرف هم، برخورد افراد با من طوری بود که به این فشار اضافه می شد ...
انگار همه شون مدام تکرار می کردن ... تو یه سیاه بومی هستی ... شکستت قطعیه ... به مدارک دل خوش نکن ...
رفتم به صورت آب زدم ... چند تا نفس عمیق کشیدم و برگشتم ... داشتم به راهروی ورودی دادگاه نزدیک می شدم که ... یه صدایی رو کاملا واضح شنیدم ...
- شاید بهتر بود یه وکیل سفید می گرفتیم ... این اصلا از پس کار برمیاد؟ ... بعید می دونم کسی به حرفش توجه کنه... فکر می کنی برای عقب کشیدن و عوض کردن وکیل دیر شده باشه؟ ...
این؟ ... وکیل سفید؟ ... نفسم بند اومد ... حس کردم یه چیزی توی وجودم شکست ... حس عجیبی داشتم ... اونها بدون من، حتی نتونسته بودن تا اینجا پیش بیان ...
اون وقت ..." این اصلا از پس کار برمیاد؟ " ... " این؟ " ...
باورم نمی شد چنین حرف هایی رو داشتم می شنیدم ... هیچ کسی جز من سیاه ... حاضر نشده بود با اون مبلغ ناچیز از حق اونها دفاع کنه اما حالا ... این جواب خیرخواهی و انسان دوستی من بود ...
به سرعت برق، تمام لطف های اندکی رو که سفیدها در حقم کرده بودن از جلوی چشم هام رد شد ...
حس سگی رو داشتم که از روی ترحم ... هر بار یه تیکه استخوان جلوش انداخته باشن ... انسان دوستی؟ ...
حتی موکل های من به چشم انسان ... و کسی که توانایی داره و قابل اعتماده ... بهم نگاه نمی کردن ...
لحظات سخت و وحشتناکی بود ... پشت به دیوار ایستادم و بهش تکیه دادم ... مغزم از کنترل خارج شده بود ... نمی تونستم افکاری رو که از ذهنم عبور می کرد، کنترل کنم ...
تمام زجرهایی رو که از روز اول مدرسه تجربه کرده بودم ... دستی رو که توی 19سالگی از دست داده بودم ... هنوز درد داشت و حتی نمی تونستم برای شستن صورتم ازش استفاده کنم ... مرگ ناعادلانه خواهرم ... همه به سمتم هجوم آورده بود ...
دیگه حسم، حس آزادی طلبی و مبارزه برای عدالت نبود ... حسم، مبارزه برای دفاع از حق انسان های مظلوم ... که کسی صداشون رو نمی شنید؛ نبود ...
حسی که من رو به سمت وکالت کشیده بود ... حالا داشت به تنفر از دنیای سفید تبدیل می شد ... حس انسایت که در قلبم می مرد ...
وارد راهروی دادگاه شدم ... اما نه برای دفاع از انسان های سفید ... باید پرونده رو برای اثبات برتری خودم پیروز می شدم ... باید به همه اونها ثابت می کردم که من با وجود همه تبعیض ها و دشمنی ها ... قدرت پیروزی و برتری رو دارم ...
دیگه نه برای انسانیت ... که انسانیتی وجود نداشت... نه برای دفاع از اون دو تا سفید ... که با بی چشم و رویی دستم رو گاز گرفته بودن ... باید به خاطر دنیای بومی های سیاه و کسب برتری پیروز می شدم ...
جلسه دادگاه شروع شد ... موضوع پرونده به حدی ساده بود که به راحتی می شد حتی توی یک یا دو جلسه تمومش کرد ...
اما تا من می خواستم صحبت کنم، وکیل خوانده توی حرفم می پرید یا مرتب فریاد می زد ... اعتراض دارم آقای قاضی ... و با جمله وارده ... دهان من بسته می شد ...
موکل هام به کل امیدشون رو از دست داده بودن ... و مدام با ناراحتی و عصبانیت، زیرچشمی بهم نگاه می کردن ... یاس و شکست توی صورت شون موج می زد ...
👈 ادامه دارد
🌳https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
بار اولم بود که مجروح میشدم و زیاد بیتابی میکردم. یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت: «چیه، چه خبره؟ تو که چیزیت نشده بابا! تو الان باید به دیگران هم روحیه بدهی، آن وقت داری گریه میکنی؟! تو فقط یک پایت قطع شده! ببین بغل دستیات سر نداره و هیچی هم نمیگه.»
این را که گفت بیاختیار برگشتم و چشمم افتاد به بنده خدایی که شهید شده بود. بعد توی همان حال که درد مجال نفس کشیدن هم نمیداد، کلّی خندیدم.
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
هدایت شده از طنز جبهه
35-tarkeshhaye_velghard.mp3_95326.mp3
694.5K
کتاب صوتی " ترکش های ولگرد" اثر داوود امیریان
(داستان های طنز😁
دفاع مقدس)
با صدای #محمد_رضا_سرشار (رضا رهگذر)
قسمت. سی و سوم
🥀https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید