پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله:
مَثَلُ الصَّلَاةِ مَثَلُ عَمُودِ الْفُسْطَاطِ إِذَا ثَبَتَ الْعَمُودُ نَفَعَتِ الْأَطْنَابُ وَ الْأَوْتَادُ وَ الْغِشَاءُ وَ إِذَا انْكَسَرَ الْعَمُودُ لَمْ يَنْفَعْ طُنُبٌ وَ لَا وَتِدٌ وَ لَا غِشَاءٌ.(5)
مثل نماز، مثل ستون چادر است؛ اگر ستون محکم و برقرار باشد، طناب ها و میخ ها و پرده ها مفید خواهند بود؛ ولی اگر ستون چادر بشکند، دیگر طناب ها و میخ ها سودی ندارند.
https://eitaa.com/yousefi_ravi
*مکاشفه شهیدعبدالحسین برونسی با حضرت زهرا( س )*
موضوع: شهدائی
🔰شهید برونسی فرمانده است توی عملیات رمضان، تیربار دشمن می گیره تو گردان عده ای شهید میشن گردان زمین گیر میشه. 😞
سید کاظم حسینی میگه :
من معاون شهید برونسی بودم،
اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن،
یه دفه دیدم شهید برونسی بیسیم چی و پیک و
همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده
رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه،
میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد...😭
بهش گفتم: حالا وقت این حرفا نیس ،
پاشو فرماندهی کن !بچه های مردم دارن شهید میشن،
ولی شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت.
گفت : بعد از لحظاتی بلند شد و گفت:
سید کاظم ؟ گفتم: بله ؟
گفت: سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن،
25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ،
بعد 40 قدم ببر جلو.
گفتم : بچه ها میتونن سرشونو بلند کنن
عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟
گفت : خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین.
گفت : وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو،
بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی می زد دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن،
گفت : آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی
نمی بینم 😳
گفت : بگو یا زهرا و شلیک کن.
می گفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد.
تمام فضا اتیش گرفت و روشن شدفضا،
گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم 💪
چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود
و می گفت یا زهرا مدد 😭
نگا کردم دیدم جلومون میدون مین هست.😳
قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده
اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم
40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن.
شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام ، من سیدم،
به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِر اون شب رو بهم بگی،
تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟
40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن ؟ قصه چیه؟
گفت سید کاظم دست از سرم بردار!
گفتم نه تا این سِر رو نگی رهات نمیکنم،
گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی☝️
گفتم باشه!
گفت : تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم
به من گفت چی شده؟
گفتم بی بی جان موندم؛😔 اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟😭
گفت : آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن ان شاءالله تانک منفجر میشه و
شما ان شاء ا... پیروز میشی😍
#شهید_عبدالله_برونسی
https://eitaa.com/yousefi_ravi
🌊سد سازی در ایران🌊
قبل از انقلاب اسلامی تعداد سدهای ایران ۱۹ سد بوده که توسط شرکت های خارجی ساخته شده
بعد از انقلاب اسلامی تعداد سدهای ساخته شده در ایران ۱۹۶ سد می باشد
۱۰ برابر شدن ساخت سدها که توسط متخصصان ایرانی ساخته شده است
ایران در سد سازی رتبه ۱۳ جهان است.
#روایت_پیشرفت
#ایران_قوی
🇮🇷@yousefi_ravi باماهمراه باشید 🇮🇷
🔻 هدیه تحقیرآمیز کِندی رئیس جمهور وقت آمریکا
🔸فرح دیبا (همسر شاه)میگوید: موقع مسافرت ما به آمریکا محمد رضا دستور داد جواهرات متعلق به همسر ریچارد شیردل را که یک میلیون دلار ارزش داشت از یک حراجی عتیقه معروف در لندن خریداری کنند تا ما به ژاکلین کندی هدیه بدهیم!
🔶ژاکلین وقتی چشمش به هدیه سخاوتمندانه محمدرضا افتاد که علاوه بر میلیونها دلار جواهر، میلیونها دلار ارزش تاریخی داشت، از فرط خوشحالی محمد رضا را بوسید!
🔸اما کندی در برابر این هدیه گران بها، یک قطعه کروات پوسیده و رنگ و رو رفته به محمدرضا داد و مدعی شد که این کروات متعلق به جورج واشنگتن اولین رئیس جمهور آمریکا بوده است!
🔸سالها بعد وقتی یک شب در نوشهر به اتفاق ملک حسین پادشاه اردن نشسته بودیم و از هر دری صحبت میکردیم، این داستان را برای ملک حسین گفتم، و او با تعجب گفت: یک کروات هم به او داده و مدعی شدهاند متعلق به جورج واشنگتن بوده است.
🔸محمد رضا با شنیدن این مطلب فحش رکیکی داد و گفت: این پدر سوختهها هر چه کروات و جوراب دسته دوم و کار کرده دارند را به پادشاهان و رؤسای کشورهای جهان سوم میدهند و میگویند عتیقه است و متعلق به جورج واشنگتن و آبراهام لینکلن بوده است!
📚منبع :اسرار دربار پهلوی - هزار و یک روز من، خاطرات فرح پهلوی- در کنار شاه،
#عبرت_ها
📡@yousefi_ravi باماهمراه باشید
💢 #دیگه_به_خونه_بر_نمیگردم
#بسیجی_شهید_عیسی_نیک_رو (#نکا)
#شهادت_کربلای_چهار_۴
#دی_۶۵
.
▫️مادر شهید : آخرین شبی که خونه بود در دل شب بیدار شد و شروع به نوشتن وصیت نامه اش کرد و آن را لای قرآن گذاشت . صبح هم هنگام حرکت به جبهه دور تا دور حیاط خونه قدم می زد و به جلو و عقب می رفت. ازش پرسیدم چیکار میکنی ؟ گفت:« خواب امام را دیده ام و بهم گفت دیگر بر نمی گردم» و من دعایم را بدرقه راهش کردم و او را به خدا سپردم خداحافظی کرد و رفت و دیگر بر نگشت تا ۱۳ سال بعد که استخون هاش برگشت.
1_14980343171.mp3
6.62M
👆فتنه تقابل با حضرت آقا
#استادراجی
🔍بسیار مهم
امید آفرینی کنید،
ناامید کردن مردم گناهست
📡@yousefi_ravi باماهمراه باشید
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
🌼بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌼 🌱 سرزمین زیبای من 👨🌾کوین پسر بومی استرالیا ق
🌼بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌼
🌱 سرزمین زیبای من
👨🌾کوین پسر بومی استرالیا
قسمت 0⃣2⃣ استعداد سیاه
😡 وکیل مقابل در حالی که از شدت خشم چشم هاش می لرزید و صورتش سرخ شده بود، دوباره فریاد زد ...
من اعتراض دارم آقای قاضی ... این حرف ها و شعارها جاش توی دادگاه نیست ...
قبل از اینکه قاضی واکنشی نشون بده ... منم صدام رو بلندتر کردم ...
باشه من رو از دادگاه اخراج کنید ... اصلا بندازید زندان ... و صدای اعتراض یه مظلوم رو در برابر عدالت خفه کنید ... آیا غیر از اینه که شما، آقای وکیل ... هیچ مدرکی در دفاع از موکل تون ندارید؟ ...
مکث کردم ... دیگه نفسم در نمی اومد ... برگشتم سمت میز خودم ...
- متاسفم ... اما نه برای خودم ... متاسفم برای انسان هایی که علی رغم پیشرفت تکنولوژی ... هنوز توی تعصبات کور خودشون گیر کردن ... انسان امروز، در آسمان سفر می کنه... اما با مغز خشکی که هنوز توی تفکرات عصر رنسانس گیر کرده ...
بدون توجه به فریادهای وکیل مقابل به حرفم ادامه می دادم ...
قاضی با عصبانیت، چکشش رو چند بار روی میز کوبید ...
سکوت کنید ... هر دوتون ساکت باشید ... و الا هر دوتون رو از دادگاه اخراج می کنم ...
سکوت عمیقی فضای دادگاه رو پر کرد ... اصلا حالم خوب نبود ولی معلوم بود حال وکیل مقابل از حال من بدتره ...
با چنان نفرتی بهم نگاه می کرد که اگر می تونست در جا من رو می کشت ... چشم هاش سرخ شده بود و داشت از حدقه بیرون می زد ...
- من بعد از بررسی مجدد شواهد و مدارک ... فردا صبح، ساعت 9 ، نتیجه نهایی رو اعلام می کنم ... وکیل هر دو طرف، فردا راس ساعت اعلام شده توی دفتر من باشن ... ختم دادرسی ... و سه بار چکشش رو روی میز کوبید ...
تا صبح خوابم نبرد ... چهره اونها ... چهره مایوس و ناامید موکل هام ... حرف ها و رفتارها... فشار و دردهای اون روز ... نابودن شدن تمام امیدها و آرزوهام ... تمام اون سالهای سخت ...
همین طور که به پشت دراز کشیده بودم ... دانه های اشک، بی اختیار از چشمم پایین می اومد ... از خودم و سرنوشتم متنفر بودم ... چرا با اون همه استعداد باید سیاه متولد می شدم؟ ... چرا؟ ... چرا؟ ...
فردا صبح، کلی قبل از ساعت 9 توی دادگاه حاضر بودم ... مثل آدمی که با پای خودش اومده بود و جلوی جوخه اعدام ایستاده بود ... منتظر بودم، هر لحظه قاضی ماشه رو بکشه ...
اما سرنوشت جور دیگه ای رقم خورد ...
قاضی رای پرونده رو به نفع ما صادر کرد ... فریادهای وکیل خوانده بی اثر بود ... ما پرونده رو برده بودیم ... و حالا فقط قرار بود روی مبالغ جریمه و مجازات خوانده بحث کنیم ...
جلسه تمام شد ... وکیل خوانده با عصبانیت تمام، اتاق رو ترک کرد ...
از جا بلند شدم ... قاضی با نگاه تحسین آمیزی بهم لبخند زد ... برای اولین بار توی عمرم، طعم پیروزی رو با همه وجود، حس می کردم ...
دستش رو سمت من دراز کرد ...
آقای ویزل ... کارتون خوب بود ...
باورم نمی شد ... تمام بدنم می لرزید ... از در که بیرون رفتم دستم رو گرفتم به دیوار ... نمی تونستم روی پاهام بایستم ... هنوز باورم نمی شد و توی شوک بودم ... موکل هابا حالت خاصی بهم نگاه می کردن ... گفتند:
- شکست خوردیم؟ ...
👈 ادامه دارد
🌳https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
گوشه هایی از نوشته هایی را که بیانگر روحیه بالا و شوخ طبعی رزمندگان سرافراز اسلام در آن شرایط سخت بود بیان میکنم
من خندانم قاه قاه قاه (این جمله با خط درشت پشت پیراهن شهید مهدی خندان جمعی گردان عمار لشکر 27 نوشته شده بود
من مرد جنگم (صدام میگه من خالی بندم)
مواظب باش ترکش کمپوت نخوری (تابلویی بود جلوی در تدارکات در منطقه)
نازش نده گازش بده توی جبهه
نامه رسان صدام (خمپاره نوشته شده قبل از شلیک)
نزدیک نشوید شخصی است وضو و نماز را باطل می کند. (دمپایی نوشته)
نمی تونی لطفا مزاحم نشو (لباس نوشته خطاب به گلوله)
نیش زدن انواع عقرب و رتیل ممنوع (چادر نوشته)
ورود شیطان ممنوع (تابلو نوشته ای با زغال)
وای به روزی که بسیج بسیج بشه
لطفا تک نزنید (روی کفش نوشته شده بود)
لطفا خالی نبندید (داخل چادر نوشته شده بود)
مسافرکش کربلا (لباس نوشته راننده مینی بوس در خط)
می خواهیم بریم کربلا...منم میام...جا نداریم... با تاکسی بیا میدان مین
وایسا که اومدم (سینه لباس نوشته ای که پشت آن نوشته بود: بدو که می رسی!)
هر که زجرش بیش، اجرش بیشتر.
لبخندهای شما را خریداریم.
لطفا پس از رفع حاجت آب بریزید تا کاخ صدام تمیز باشد.
لطفا وارد میدان مین نشوید.
مرگ بر هزاردام این که صدام است.
مزرعه نمونه سیب زمینی (تابلو ورودی میادین مین گذاری شده)
ورود ترکش های خمپاره به بدن اینجانب اکیدا ممنوع.
ورود گلوله های کوچکتر از آرپی چی به اینجا ممنوع (پشت کلاه کاسک نوشته بود).
ورود هر نوع ترکش خمی از 60،81،120 و کاتی به دست و پا و سر و گردن و شکم ممنوع می باشد.
مرگ بر صدام موجی.
شادی روح شهدا صلوات
🥀@yousefi_ravi👈
14.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 میلاد مسعود حضرت عیسی روح الله فرزند مریم عذراء و مبشّر آخرین نجاتبخش بشریت، بر وارث انبیا، امام عصر (عج) و بر عموم مسیحیان ظلم ستیز مبارک باد
🦋 پنجره متفاوتی به حضور رهبر انقلاب در منزل شهید مسیحی آرمن آودیسیان
🇮🇷@yousefi_ravi باماهمراه باشید
حضرت عيسيعليه السلام :
إنَّ الشَّجَرَةَ لاتَكمُلُ إلّابِثَمَرَةٍ طَيِّبَةٍ كَذلِكَ لايَكمُلُ الدِّينُ إلّا بِالتَّحَرُّجِ عَنِ المَحارِمِ
درخت كامل نميشود مگر با ميوهاي گوارا . همچنين دينداري كامل نميشود مگر با دوري از حرامها
تحف العقول ، ص ۵۱۱ .
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید