🌎🌎🌎
💠 جهت اطلاع جوانان
✂️ حدود ٢١۱ سال پیش در زمان فتحعلی شاه قاجار به موجب قرارداد ننگین گلستان در سال ١١٩٢ شمسی (۱۸۱۳ میلادی) کشورهای فعلی: «قفقاز، ارمنستان، گرجستان، داغستان، چچن و اینگوش و سواحل ارزشمند دریای کاسپین» به مساحت حدود ٢٣٠ هزار کیلومتر مربع از ایران جدا شده و به روسیه تزاری تقدیم گردید.
2⃣ حدود ١٩۶ سال پیش و باز هم در زمان فتحعلیشاه قاجار به موجب قرارداد ننگین ترکمنچای درسال ١٢٠٧ شمسی (۱۸۲۸ میلادی)، منطقهی «ایروان، نخجوان و بخشهایی از تالش و آذربایجان» و در مجموع حدود ۳۰ هزار کیلومتر مربع دیگر از ایران جدا شد و باز هم به امپراتوری روسیه تقدیم شد!
3⃣ حدود ١۶۸ سال پیش در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب معاهده ننگین پاریس در سال ١٢٣۵ شمسی (۱۸۵۶ میلادی) مناطق: «هرات و افغانستان و بلوچستان و مکران» به مساحت ٩٧۵/۲۲۵ کیلومتر مربع با فشار انگلیس از ایران جدا شد!
4⃣ حدود ١۵۳ سال پیش و باز هم در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب قرارداد ننگین حکمیت «گلد اسمیت» در سال ١٢۵٠ شمسی (۱٨٧١ میلادی)، و باز هم تحت فشار انگلیس مناطقی از: «پاکستان و سیستان» به مساحت ٣۵٠/٠٠٠ کیلومتر مربع از ایران جدا شد!
5⃣ حدود ١۴۳ سال پیش باز هم در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب «پیمان آخال» در سال ١٢۶٠ شمسی (۱۸۸١ میلادی) کشورهای فعلی: «ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان» به مساحت ١/٢٢۶/۵٠٠ کیلومترمربع از ایران جدا شده و باز هم به امپراتوری روسیه تقدیم شد!
6⃣ حدود ١٠۵ سال پیش در سال ١٢٩٨ شمسی (١٩١٩ میلادی) در زمان احمد شاه قاجار و دولت وثوقالدوله براساس پیمان منطقهای مستشاران انگلیس، جزایر نفت خیز خلیج فارس از جمله کشورهای فعلی: «امارات، قطر، عمان و چند جزیره بسیار ارزشمند دیگر» به مساحت ۴٠۵/٢٨٧ کیلومتر مربع رسماً از ایران جدا شد!
7⃣ حدود ٨۷ سال پیش در سال ۱۳۱۶ شمسی (۱۹۳۷ میلادی) در زمان رضا شاه پهلوی با امضای پیمان ننگین سعدآباد با کشورهای همسایه (عراق، ترکیه و افغانستان) بخشهای عظیمی از ایران با دسیسه انگلیس جدا شد؛ از جمله: «ارتفاعات سوقالجیشی آرارات» به ترکیه؛ بخش عظیمی از «اروندرود» و اداره کامل آن را به عراق؛ و «دشت وسیع نااُمید» به مساحت ۳ هزار کیلومتر به افغانستان بخشیده شد!
8⃣ حدود ۷۰ سال پیش در سال ١٣٣٣ شمسی (١٩۵۴ میلادی) در زمان محمد رضا شاه پهلوی، بندر استراتژیک «فیروزه» در شرق دریای خزر از ایران جدا و به شوروی واگذار گردید!
9⃣ و باز هم در زمان محمدرضا شاه در سال ١٣۵٠ شمسی (١٩٧١ میلادی) با فشار انگلیس، مجمع الجزایر بحرین به مساحت بیش از ٧٠٠ کیلومتر مربع با انبوهی از مخازن نفت و گاز از ایران جدا شد!
👈 و با کمال تأسف باید این حقیقت تلخ را بدانیم که این مقدار تجزیه و جدایی بیش از ٣ میلیون و ۵٠٠ هزار کیلومتر مربع از خاک ایران به واسطه سستی و سستی پادشاهان در کل تاریخ جهان بیسابقه است و ایران امروز با مساحت ١/۶۴٨/١٩۵ کیلومتر مربع کمتر از یک سوم مساحت ایران بزرگ دویست سال قبل را دارد!
👊 ، در دوران اخیر ایران پس از هشت سال دفاع مقدس، یک سانتیمتر از خاک کشور عزیزمان را هم از دست ندادیم ..
🇮🇷 پاینده ایران عزیز
🌷 زنده و جاودانه باد یاد شهیدان
📱 دکتر قدیری ابیانه
🥀به کانال نهر خَیِّن بپیوندید👇
📡@yousefi_ravi 👈
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
بِسمـ ِاللهِ الرَّحمن ِالرَّحیمِ خاطره: همسر طلبه شهید #بدونِ_تو_هرگز #قسمت_بیست_ویکم (یا ز
بِسمـ ِاللهِ الرَّحمن ِالرَّحیمِ
خاطره: همسر طلبه شهید
#بدونِ_تو_هرگز
#قسمت_بیست_ودوم
(علی زنده است)
بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم … شاه مجبور شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه …
منم جزء شون بودم …از زندان، مستقیم من رو بردن بیمارستان …
قدرت اینکه روی پاهام بایستم رو نداشتم … تمام هیکلم بوی ادرار ساواکی ها … و چرک و خون می داد …
بعد از 7 ماه، بچه هام رو دیدم …
پدر و مادر علی، به هزار زحمت اونها رو آوردن توی بخش … تا چشمم بهشون افتاد… اینها اولین جملات من بود …
علی زنده است … من، علی رو دیدم … علی زنده بود …بچه هام رو بغل کردم …
فقط گریه می کردم … همه مون گریه می کردیم …
شلوغی ها و تظاهرات به شدت به دانشگاه ها کشیده شده بود …
اونقدر اوضاع به هم ریخته بود که نفهمیدن یه زندانی سیاسی برگشته دانشگاه …
منم از فرصت استفاده کردم… با قدرت و تمام توان درس می خوندم …ترم آخرم و تموم شدن درسم …
با فرار شاه و آزادی تمام زندانی های سیاسی همزمان شد …
التهاب مبارزه اون روزها … شیرینی فرار شاه … با آزادی علی همراه شده بود …
صدای زنگ در بلند شد … در رو که باز کردم … علی بود …
علی 26 ساله من … مثل یه مرد چهل ساله شده بود … چهره شکسته … بدن پوست به استخوان چسبیده … با موهایی که می شد تارهای سفید رو بین شون دید … و پایی که می لنگید …
زینب یک سال و نیمه بود که علی رو ساواک برد … و مریم هرگز پدرش رو ندیده بود …
حالا زینبم داشت وارد هفت سال می شد و سن مدرسه رفتنش شده بود … و مریم به شدت با علی غریبی می کرد … می ترسید به پدرش نزدیک بشه و پشت زینب قایم شده بود …
من اصلا توی حال و هوای خودم نبودم … نمی فهمیدم باید چه کار کنم … به زحمت خودم رو کنترل می کردم …دست مریم و زینب رو گرفتم و آوردم جلو …
- بچه ها بیاید … یادتونه از بابا براتون تعریف می کردم … ببینید … بابا اومده … بابایی برگشته خونه …
علی با چشم های سرخ، تا یه ساعت پیش حتی نمی دونست بچه دوم مون دختره …
خیلی آروم دستش رو آورد سمت مریم … مریم خودش رو جمع کرد و دستش رو از توی دست علی کشید …
چرخیدم سمت مریم …
- مریم مامان … بابایی اومده …علی با سر بهم اشاره کرد ولش کنم … چشم ها و لب هاش می لرزید … دیگه نمی تونستم اون صحنه رو ببینم …
چشم هام آتش گرفته بود و قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم … صورتم رو چرخوندم و بلند شدم …
ادامه دارد
📡https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
سردارشهید محمد حسن اصغری نوین
فرمانده گروهان عاشوراي گردان غواصي
نام پدر: محمد حسین
تاریخ تولد: ۱۳۴۳
محل تولد: همدان
محل شهادت: شلمچه، بعد از کانال ماهی
تاریخ شهادت: ۸/۷/۱۳۶۶
وصيتنامه شهيد:
ای خدا ما را ببخش به خاطر شاکر نبودنمان و ما را ببخش به خاطر قدردانی نکردن از نعمت هایت و ببخش ما را به خاطر بی اعتنایی به احکام و دستوراتت و ببخش مارا به خاطر فراموش کردن خودمان که چه بودیم، چه هستیم و چه خواهیم شد.
خاطره برادر جواد پولکی.
روزی اولی که من همراه برادرانم به جبهه اعزام شدیم و گروه بندی شدیم تا آموزش غواصی ببینیم، دلهره عجیبی داشتم. شهید اصغری فرمانده ما بود. بعدازظهر برای آموزش کنار رودخانه رفتیم ایشان خود را در آب انداخت و طوری دست و پا می زد که من پیش خودم احساس کردم که الان غرق می شود. پیش خود گفتم این چه طوری می خواد به ما آموزش بده. بعد وقتی ایشان شروع به آموزش کردند حسابی تعجب کردم، ایشان آنقدر مهارت داشتن که یکی از بهترین غواص ها شناخته شده بودن. ولی به خاطر تواضعی که داشتند خود را هم سطح ما می دیند. و این یکی از خصلت های پیامبرگونه ی ایشان بود که همیشه مورد تحسین اطرافیان بود.
یادش گرامی
راهش پر رهرو باد
🥀به کانال نهر خَیِّن بپیوندید👇
🥀https://eitaa.com/yousefi_ravi
🌸ذکر سرکاری
شب سیزده رجب بود. حدود 2000 بسیجی لشگر ثارالله در نمازخانه لشگر جمع شده بودند.
بعد از نماز محمد حسین پشت تریبون رفت و گفت امشب شب بسیار عزیزی است و ذکری دارد که ثواب بسیار دارد و در حالت سجده باید گفته شود. تعجب کردم! همچین ذکری یادم نمی آمد! خلاصه تمام جمعیت به سجده رفتند که محمد حسین این ذکر را بگوید و بقیه تکرار کند. هر چه صبر کردیم خبری نشد. کم کم بعضی از افراد سرشان را بلند کردند و در کمال ناباوری دیدند که پشت تریبون خالی است و او یک جمعیت 2000نفری را سر کار گذاشته است.
بچه ها منفجر شدند از خنده و مسئولان به خاطر شاد کردن بچه ها به محمد حسین یک رادیو هدیه کردند!
#طنزجبهه
😁@yousefi_ravi باماهمراه باشید
10.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️اگه شهید شدم، نصف نصف...
🎙روایت همسر شهید مدافعحرم #جبار_عراقی از روزی که همسرش قصد عزیمت به سوریه کرد!
بهش گفتم:
«اگه شهید شدی،
من باید چی کار کنم؟»
گفت:«خب بهت میگن همسر شهید»
گفتم: «این دنیا رو نمیگم!
منظورم آخِرته!
رضایت میدم بِری به شرطی که ...!»
#سالروز_شهادت 🕊
🥀به کانال نهر خَیِّن بپیوندید👇
📡@yousefi_ravi 👈
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
بِسمـ ِاللهِ الرَّحمن ِالرَّحیمِ خاطره: همسر طلبه شهید #بدونِ_تو_هرگز #قسمت_بیست_ودوم (علی
بِسمـ ِاللهِ الرَّحمن ِالرَّحیمِ
خاطره: همسر طلبه شهید
#بدونِ_تو_هرگز
#قسمت_بیست_وسوم
(علی آقا آزاد شد، روزهای التهاب)
- میرم برات شربت بیارم علی جان …
چند قدم دور نشده بودم … که یهو بغض زینبم شکست و خودش رو پرت کرد توی بغل علی …
بغض علی هم شکست … محکم زینب رو بغل کرده بود و بی امان گریه می کرد …
من پای در آشپزخونه … زینب توی بغل علی … و مریم غریبی کنان … شادترین لحظات اون سال هام … به سخت ترین شکل می گذشت …بدترین لحظه، زمانی بود که صدای در دوباره بلند شد …
پدر و مادر علی، سریع خودشون رو رسونده بودن …
مادرش با اشتیاق و شتاب … علی گویان … دوید داخل … تا چشمش به علی افتاد از هوش رفت … علی من، پیر شده بود …
روزهای التهاب بود … ارتش از هم پاشیده بود … قرار بود امام برگرده ایران … هنوز دولت جایگزین شاه، سر کار بود …
خواهرم با اجبار و زور شوهرش از ایران رفتن … اون یه افسر شاه دوست بود … و مملکت بدون شاه برای اون معنایی نداشت … حتی نتونستم برای آخرین بار خواهرم رو ببینم …
علی با اون حالش … بیشتر اوقات توی خیابون بود … تازه اون موقع بود که فهمیدم کار با سلاح رو عالی بلده …
توی مسجد به جوان ها، کار با سلاح و گشت زنی رو یاد می داد…
پیش یه چریک لبنانی … توی کوه های اطراف تهران آموزش دیده بود …
اسلحه می گرفت دستش و ساعت ها با اون وضعش توی خیابون ها گشت می زد …
هر چند وقت یه بار … خبر درگیری عوامل شاه و گارد با مردم پخش می شد …
اون روزها امنیت شهر، دست مردم عادی مثل علی بود …
و امام آمد … ما هم مثل بقیه ریختیم توی خیابون … مسیر آمدن امام و شهر رو تمییز می کردیم …
اون روزها اصلا علی رو ندیدم … رفته بود برای حفظ امنیت مسیر حرکت امام …
همه چیزش امام بود … نفسش بود و امام بود … نفس مون بود و امام بود …
ادامه دارد
📡https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
Part03_تنها میان داعش.mp3
12.07M
خاطرات صوتی کتاب
تنها میان داعش
اثر #فاطمه_ولی_نژاد
"فروردین لغایت اردیبهشت ۱۳۹۹"
گوینده #زهرا_امیری
#قسمت_سوم
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
💫 حدیث روز
💜 قال علی علیه السلام:
📝و ما أعمالُ البِرِّ کُلِّها والجِهادُفی سَبیلِ اللّه عِندَ الأمرِ بِالمَعروفِ و النَّهیِ عَنِ المُنکَرِ، إلاّ کَنَفثَةٍ فی بَحرٍ لُجِّیٍّ.
🖊همه کارهای خوب و جهاد در راه خدا، در مقایسه با امر به معروف و نهی از منکر چیزی نیست،
✌️مگر همچون قطره ای که در دریائی ژرف و عمیق انداخته شود.
📚«نهج البلاعه، حکمت ۳۷۴»
🥀به کانال نهر خَیِّن بپیوندید👇
📡@yousefi_ravi 👈
⭕️ حمله ارتش اسرائیل ساعت ٢:١٢ دقیقه رخ داد و حدودا ۵ انفجار با فاصله ٧ ثانیه در مناطق غربی تهران شنیده شد. اهداف حمله چند پادگان نظامی سپاه بود و ظاهرا خسارتی وارد نشده است./صابرین نیوز
✌️@yousefi_ravi باماهمراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ شناسایی اخبار جعلی در شرایط جنگ!
✌️@yousefi_ravi باماهمراه باشید