eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
283 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
امام على عليه السلام: نجات و رستگارى در سه چيز است: پايبندى به حقّ، دورى از باطل و سوار شدن بر مَركب جدّيت ميزان الحكمه جلد12 صفحه 186 @yousof_e_moghavemat
12.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷سید آزادگان وشیر خستگی ناپذیر سید علی اکبر ابوترابی (زاده ۶ شهریور ۱۳۱۸ قزوین ‼️ 🌷سالهایی که نماینده مجلس بود، گاهی عبایش را کنار پیاده رو جلو ساختمان مجلس پهن می کرد و همان جا به درخواست مراجعین رسیدگی می کرد. یک روز یکی از مسئولین حراست مجلس به محافظانش گفت: به حاج آقا بگویید صورت خوبی ندارد کنار پیاده رو بنشیند. 🌷موضوع را به گوش حاج آقا رساندیم. گفت: اگر آنها نگران آمد و شد مردم هستند جایمان را عوض می کنیم، اما اگر نگرانند که مردم بد عادت شوند که در اشتباه اند. بگو مسئولان باید در کوچه و خیابان ها راه بیفتند و به وظایفشان عمل کنند... راوی:هم رزم شهید @yousof_e_moghavemat
📷 تصویر سمت چپ👆: 🌴 اقامه نماز جماعت به امامت یک ارتشی 🔹️ نماز یک نجوای عاشقانه با محبوب /// 🔹 مکان: ارتفاعات مرزی بین منطقه پاوه و مریوان / تابستان ۱۳۶۰ 🌼🌸🍀در صف نماز، جاویدالاثر حاج احمد ، شهید و نیز دیده می‌شوند ا🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱 💠 خاطره‌ای از شهید 🔸 در آسمان کردستان بودیم و سوار بر هلی‌کوپتر. ایشان مدام به ساعتشان نگاه می‌کرد. علت را پرسیدم، گفت: موقع اذان است. به خلبان اشاره کرد و گفت: همین جا فرود بیا تا نمازمان را اول وقت بخوانیم. 🔹 خلبان پاسخ داد: این منطقه امن نیست و اگر صلاح می‌دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم. 🌿 شهید صیاد گفت: اشکالی ندارد، ما باید همین جا نماز بخوانیم. 🌸🍀 خلبان اطاعت کرد و هلی‌کوپتر همانجا نشست. از آب قمقمه‌ای که داشت وضو گرفتیم و نماز خواندیم. (راوی: از همراهان شهید) @yousof_e_moghavemat
آنانکه می‌گفتند: یا زیارت یا شهادت هم شهید شدند ؛ هم زائرِ حسین علیه‌السلام @yousof_e_moghavemat
❣️ ...شهادت نصیب ِ یاران شد و حسرت به من رسید ... ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 📷 شهید خوشبین (فرد خندان که همرزمش را در آغوش کشیده) --- یکی از نبردها با ضدانقلاب در غرب کشور 📷 سردار گمنام سپاه اسلام، شهید ناصر کاظمی (سمت راست، پشت به دوربین) 🌷 ۶ شهریور ۱۳۶۱ - سالروز عروج شهید ناصر کاظمی ، فرمانده محبوب خطه کردستان که کُردهای بومی منطقه دلداده مرام و جوانمردیش بودند @yousof_e_moghavemat
تصویری کمتر دیده شده از شهید سردار سلیمانی در کنار شهید محمدعلی رجایی . رییس جمهور محبوب ایران. @yousof_e_moghavemat
🌸 🌺عن الامام الحسین علیه السلام: 《 أتاهُ رَجُلٌ فَسَألَهُ فَقالَ عليه السلام : إنَّ المَسألَةَ لاتَصلُحُ إلاّ في غُرمٍ فادِحٍ أو فَقرٍ مُدقِعٍ أو حمَالةٍ مُفظِعَةٍ فَقالَ الرَّجُلُ : ما جِئتُ إلاّ في إحدايهُنَّ فَأمَرَ لَهُ بِمِاَئةِ دينارٍ 》 مردى نزد حضرت آمد و از او مالى خواست . فرمود : «درخواست مال ، روا نيست ، مگر براى پرداخت هزينه اى بسيار يا فقرى به خاك نشاننده يا تأديه تعهّدى ناگزير [چون ديه و غرامت وكفالت]» . آن مرد گفت : من جز براى [پرداخت] يكى از اينها نيامده ام . پس فرمود كه صد دينار به وی دهند🌺 تحف‌العقول، ص ۳۹ @yousof_e_moghavemat
بچه های فرات🕊🌼 لیلا قربانی در یک داستان بلند، ماجرای چند نوجوان را بازگو می‌کند که نام حضرت حسین(ع) را شنیده و می‌دانند که به زودی کوفه میزبان ایشان خواهد بود؛ آوازه اباعبدالله قلب پاکشان را احاطه می‌کند و دلشان پرمیکشد که در میان یاران امام باشد، اما ناگهان اخبار تازه‌ای در شهر می‌پیچد، خبر از تهدید‌ها و طلاهایی که پای بزرگتر‌ها را سست کرده‌است، حالا تصمیم شخصیت‌های داستان ما چه خواهد شد؟ آیا هنوز میل دارند که پا به سرزمین بلا بگذارند یا دست از آرزوی سرنوشت سازشان می‌کشند؟🌱🌱 ✍🏻نویسنده:لیلا قربانی ▫️ناشر:جمکران ▫️قالب کتاب:داستان 📖تعداد صفحات:۱۳۷ 💳 قیمت۷۷ هزارتومان ثبت سفارش👇 @ketabkhon78 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @yousof_e_moghavemat
🌷سید آزادگان وشیر خستگی ناپذیر سید علی اکبر ابوترابی (زاده ۶ شهریور ۱۳۱۸ قزوین ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند: در اردوگاه شما را شکنجه تان میکنند یا نه؟ همه به سید نگاه کردند ولی آقا سید چیزی نگفت مأمور صلیب سرخ گفت: آقا شما را شکنجه میکنند یا نه؟ ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید. آقا سید باز هم حرفی نزد. پس شما را شکنجه نمی‌کنند؟ او با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمیگفت. نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست. افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود،آقای ابوترابی را بُرد تواتاق خودش گفت: تو بیشتر از همه کتک خوردی،چرا به اینها چیزی نگفتی؟ آقای ابوترابی برگشت فرمود: ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمیبَرند فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش میزد میگفت شما الحق هستید... @yousof_e_moghavemat