#اول_نیروها_و_زیردستها
یک بار که #همت و فرماندهان گردان ها دور تا دور سفره، نشسته بودند، #شهیدهمت بشقابی را برداشت که برای خود غذا بکشد🍽. ناگهان رو به بی سیم📞 چی کرد و گفت: «برادر! بی سیم بزن ببین به بچه ها در خط غذا داده اند یا نه؟»😕
او با این سؤال، دیگران را نیز منتظر گذاشت. وقتی جواب مثبت شنید، مشغول صرف غذا شد.🙂🍃
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
@yousof_e_moghavemat
🍃🌹🕊
#لالههای_آسمونی
‼️روز قبل از عملیات بازگشایی جاده سر دشت – بانه، انبار تنباکو توقف کرده بودیم قرار شد فردا ساعت دوازده عملیات داشته باشیم.
‼️وقتی صبح داخل حیاط شدم، با تعجب دیدم سیدرضا یخ های حوض را شکسته و در حال غسل کردن است. گفتم: «تو این سرما چیکار میکنی؟»لبخندی زد و گفت: «غسل شهادت.»
‼️وسوسه شدم. من هم غسل کردم. دندونهام از سرما به هم می خورد. عازم عملیات شدیم. او شهید شد و من سالم برگشتم.
✍️ به روایت سیدمهدی هراتیان
#شهید_سیدرضا_ترابی 🌷
#سالروز_شهادت
@yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسر فاطمه، نور هدی✨💖
سبزترین باغ بهار خدا💖
با تو دل از غصه رها می شود🌸
پاکتر از آینه ها می شود🌸
ای گل گلزار خدا، یا حسن عسکرى (ع)💖🌸
آینه ی قبله نما یا حسن عسکرى (ع)💖🌸
فرخنده میلاد باسعادت
حضرت امام حسن عسکری علیه السلام✨💖
مبارک باد🌸🎊🌸
@yousof_e_moghavemat
#طنز 😂✋🏻
فرمانده گردانمون #شهیدحاج_علی_باقری نیم ساعت در مورد سکوت در شب حرف زد :
برادرا هیچ صدائی نباید از شما شنیده بشه !
سکوت ،سکوت،سکوت
کوچکترین صدا می تونه #سرنوشت یک عملیات رو عوض کنه.باید سکوت رو تمرین کنیم.
گردان در یک ستون به حرکت در آمد و ما همه مواظب بودیم صدای پاهایمان هم شنیده نشود
که در سکوت و تاریکی مرگبار شب ناگهان فریادی از عمق وجود همه ما را میخکوب کرد
آقای #اسحاقیان بود مرد ساده دلی که خیلی دوست داشتنی بود:
در تاریکی قبر #علی بفریادت برسه بلند #صلوات بفرست🤭
همه بچه مانده بودند صلوات بفرستند ؟
بخندند؟
بعضی ها اجابت کرده و بلند صلوات فرستادند
و بعضی ها هم آرام
اما حاج علی عصبانی فریاد کشید بابا سکوت سکوت سکوت😡
و باز سکوت بود که بر ستون حاکم شد و در تاریکی به پیش می رفت که،
این بار با صدائی به مراتب بلندتر فریاد کشید:
لال از دنیا نری بلند #صلوات بفرست .😂
وباز ما مانده بودیم چه کنیم ...
حاج علی باقری دو باره عصبانی تر ...
هنوز حرفهای حاج علی تمام نشده بود که فریاد #اسحاقیان بلند شد:
سلامتی #فرماندهان اسلام سوم صلوات رو بلندتر ...😂😂
خود حاج علی هم از خنده نتونست دیگه حرف بزنه.😂😂😂
@yousof_e_moghavemat
در این آشوبِ شهـر ...
دلتنگے برای شهادت
یڪ عنایـت است ...
باید شاڪر باشم خدا را
ڪہ هنوز دلتنگم مے ڪند
براے شمـا ...
📎شھدای والفجر8
#قایقی_بسوی_بھشت
🌹
@yousof_e_moghavemat
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
yamen:
🌫💦🍃🌹〰⭐️🕊
💦🍃🌹
🍃🌹
🌹
#پنجشنبه_می_آید...
که یادمان بیاورد..
کسی بود
که فکرش را نمیکردیم یک روز نباشد...
🕊شادی ارواح طیبه شهدا و همه اموات
#فاتحه_و_صلوات🕊
ا🌹
ا🍃🌹
ا💦🍃
✨ ✨
ا🌫💦🍃🌹〰⭐️🕊
ارسالی از طرف یکی از اعضای محترم کانال
اجرشان با امام وشهدا ان شاء الله
@yousof_e_moghavemat
🌸حدیث روزپنجشنبه🌸
#زیارت_اربعین
🌺قالَ الإمامُِ الْعَسْکَری علیه السلام:
عَلامَهُ الاْیمانِ خَمْسٌ: التَّخَتُّمُ بِالْیَمینِ، وَ صَلاهُ الإحْدی وَ خَمْسینَ، وَالْجَهْرُ بِبِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، وَ تَعْفیرُ الْجَبین، وَ زِیارَهُ الاْرْبَعینَ؛
علامت و نشانه ایمان پنج چیز است: انگشتر به دست راست داشتن، خواندن پنجاه و یک رکعت نماز (واجب و مستحبّ)، بلند خواندن «بسم الله الرّحمن الرّحیم» (حتی در نماز ظهر و عصر)، پیشانی را در حال سجده روی خاک نهادن، زیارت اربعین امام حسین – علیه السلام – انجام دادن🌺
حدیقة الشيعه ج٢ ص١٩٤
❤️میلاد اقا حضرت امام حسن عسگری علیه السلام را شاد باش عرض میکنیم❤️
@yousof_e_moghavemat
#شهیدی_که_مادرش
#صدایش_را_ازمزارش_میشنود
روزی سید مهدی از جبهه آمد و گفت - #مادرجان! بازهم جدّم به دادم رسید. در حال انجام عملیات بودیم؛ در محوری که ما بودیم تمامی نیروها شهید شدند و من در آنجا تنها ماندم، راه را گم کرده بودم و نمی دانستم به کدام سمت باید بروم. آنقدر #جدم #حسین(ع) و اربابم ابالفضل را صدا زدم که به طور #تصادفی و غیر ممکن نیروهای خودی مرا پیدا کردند.
هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم #سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد.
هر هفته پنج شنبه ها بر سر #مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل #قبر سید مهدی مرا #صدا می زند و چند بار می گوید: - #مامان!
سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم.
سید احمد غزالی (برادرشهید)
آخرین باری که می خواست #اعزام شود. با همه #خداحافظی کرد و من آخرین نفر بودم که باید با سیدمهدی خداحافظی می کردم، با هم روبوسی کردیم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. سیدمهدی گفت: - داداش! این آخرین باری ست که می بینیمت و در آغوشت هستم. من دیگر برنمی گردم؛ حلالم کن.
خیلی ناراحت شدم و گریه کردم. هیچ وقت سیدمهدی را اینقدر نورانی ندیده بودم.
شب بعد، خواب دیدم که سید مهدی شهید شده است. دقیقاً یک هفته بعد خبر شهادت سیدمهدی را هم شنیدم.
#شهیدسیدمهدی_غزالی
🆔 @yousof_e_moghavemat
♥️(شهیدابراهیم هادی)♥️
🌸به کوچکترین چیزهایی که ما توجه نداشتیم دقت می کرد.😊🌱 اسراف در زندگیش راه نداشت.😍✨ تا می توانست، در هر شرایطی به مخلوقات خدا کمک می کرد. ✋🏻😌از هر لحظه ی عمر خودش بهترین استفاده را می کرد.🕊
یادم هست پشت باشگاه صدری، دور هم نشسته بودیم. کنار ابراهیم، یک تکه نان خشک شده افتاده بود.🍞 نان را برداشت و گفت: ببین نعمت خدا رو چطور بی احترامی کردند؟! 😐☹️نان خیلی سفت بود. بعد یک تکه سنگ برداشت.
و همینطور که دور هم نشسته بودیم، شروع به خُرد کردن نان نمود.😳🙊 حسابی که ریز شد، در محوطه باز انتهای کوچه پخش کرد! 😱😶چند دقیقه بعد کبوتر ها آنجا جمع شدند. 🤗🙃پرنده ها مشغول خوردن غذایی شدند که ابراهیم برایشان مهیا نموده بود.
😄🌟✋🏻
📚 سلام بر ابراهیم۲/ص۱۴۷
@yousof_e_moghavemat