eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
یاد حـرف افتـادم که میگفت: باید به این برسیم که نباید دیده شویم آنکس که باید ببیند می‌بیند @yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۸۶ 🌸 کتابی که اشک شهید را در آورد... یه روز اومدم خونه و دیدم چشماش سرخ شده ، کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب (ره) هم توی دستش بود. بهش گفتم:گریه کردی؟ یه نگاه بهم کرد وگفت: راستی اگه خدا اینطوری که توی این کتاب نوشته با ما معامله کنه ، عاقبتِ ما چی میشه؟ یک مدت بعـد برای گروه خودشون صندوقی درست کرده ، و به دوستانش گفته بود: هرکسی غیبت کنه، باید ۵۰ تومان بندازه توی این صندوق؛ باید جریمه بدیم تا گناه تکرار نشه... 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمدحسن فایده 📚منبع: کتاب افلاکیان ، صفحه ۲۶۲ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 ✔ 💠 مغز متفکر اطلاعات نظامی و عملیاتی کابوس فرماندهان ارتش بعث اولین فرمانده لشکر ۵ نصر سپاه معاون نیروی زمینی سپاه سردار عزیز و بزرگوار سپاه اسلام یا 🚩 ولادت: ۲۵ اسفند ۱۳۳۴ مطابق با سوم شعبان ، تهران تشرف به کربلای معلی در ۲ سالگی پایان تحصیلات متوسطه در مدرسه هروی پذیرفته شدن در در رشته اخراج از دانشگاه به دلیل فعالیت علیه رژیم منحط پهلوی اعزام به خدمت مقدس سربازی سال ۵۶ و فعالیت روشنگرانه در پادگان فرار از پادگان به دستور حضرت امام (ره) نقش موثر در سقوط کلانتری ۱۴ و پادگان عشرت آباد تهران ، روز ۲۱ بهمن ۵۷ سفر به لبنان و اردن و تهیه خبر و گزارش از وضع نابه سامان مسلمانان آنجا پس از پیروزی انقلاب عضویت در سپاه در بهار ۱۳۵۹ به پیشنهاد آیت الله سیدعلی خامنه ای و مشغول به کار در قسمت اطلاعات عملیات ستاد کل سپاه برگزیدن نام مستعار به وی با دستور سردار محسن رضایی عزیمت به جنوب در مهر ۵۹ و راه اندازی واحد اطلاعات رزمی از معاونان ستاد عملیات جنوب سپاه فرمانده محور دارخُوِین در عملیات ثامن الائمه راه اندازی قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش در عملیات طریق القدس موسوم به برای اولین بار فرماندهی سپاهی قرارگاه عملیاتی نصر و لشکر پنجم نصر در عملیات های ، بیت المقدس و که ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) زیرمجموعه این لشکر بود. انتصاب به فرماندهی قرارگاه و جانشین فرماندهی کل سپاه بعد از عملیات رمضان جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه با تشکیل سازمان رزم سپاه تشرف به حج در سال ۱۳۶۱ 🌹 شهادت: ۹ بهمن ۱۳۶۱ ، در هنگام شناسایی در منطقه عملیاتی "والفجر مقدماتی" با اصابت ترکش های خمپاره 💠 بارها شخصاً جهت دستیابی به اطلاعات از وضعیت دشمن به مواضع یگانهای سپاه سوم ارتش بعث نفوذ کرد و اطلاعات ذی قیمتی از دشمن به دست آورد.✔ 🆔 @yousof_e_moghavemat
زيارة فاطمة الزهراء عليها السلام : اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبيبِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَليلِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَمينِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَفْضَلِ اَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِّيَةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سِيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمينَ مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْخِرينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللهِ وَخَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةُ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ ، اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْفاضِلـَةُ الزَّكِيـَّةُ ، اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْحَوْراءُ الاِْنْسِيَّة @yousof_e_moghavemat
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 فیلم| عزاداری رزمندگان اسلام در محضر امام خمینی (ره) 🏴 به مناسبت ایام فاطمیه 💦 🌴 دوران @yousof_e_moghavemat
🌷شهید علی اکبر محمدحسینی🌷 تانک عراقی آتش گرفت و یک سرباز خودش را از تانک به بیرون پرت کرد. گیج بود و به اطرافش نگاه میکرد؛ ناگهان سرجایش ایستاد و قمقمه اش را برداشت و شروع به آب خوردن کرد! تا شروع کرد به آب خوردن یکی از بچه ها اورا نشانه گرفت! علی اکبر زد زیر اسلحه اش و گفت: چیکار میکنی؟ مگه نمیبینی داره آب میخوره؟!! نگذاشت بزندش و گفت:شما باید مثل امام حسین(ع) باشید نه مثل دشمنان امام حسین(ع)❤️🍃 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🔰 عجیب با (س) 🔸به مناسبت شهادت 🔸 👈سید کاظم حسینی میگه من معاون شهید برونسی بودم، اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن، یه دفه دیدم شهید برونسی بیسیم چی و پیک و همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده، رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه، میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد... 🌷بهش گفتم حالا وقت این حرفا نیس ، پاشو فرماندهی کن بچه های مردم دارن شهید میشن، میگفت شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا" توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت. گفت بعد از لحظاتی بلند شد و گفت: سید کاظم گفتم بله، گفت سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن، 25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ، بعد 40 قدم ببر جلو. گفتم بچه ها اصلا" نمیتونن سرشونو بلند کنن عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟ گفت خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین. گفت وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو، بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی می زد، یه دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن، گفت آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی نمی بینم گفت بگو یا زهرا و شلیک کن. می گفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد. تمام فضا اتیش گرفت و روشن شدفضا، گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم. چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود و می گفت یا زهرا مدد، نگا کردم دیدم جلومون میدون مین هست. قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم 40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن. شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام ، من سیدم، به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِرّ اون شب رو بهم بگی، تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟ 40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن ؟ قصه چیه؟ 🔺گفت سید کاظم دست از سرم بردار گفتم نه تا این سِرّ رو نگی رهات نمیکنم، گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی گفتم باشه گفت تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم به من گفت چی شده؟ گفتم بی بی جان موندم؛ اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟😥 گفت آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن ان شاء ا... تانک منفجر میشه و شما ان شاء ا... پیروز میشی... @yousof_e_moghavemat
👆خاکریز خاطرات ۹۲ 🌸 طلبه‌ای که لحظه‌ی شهادت همه‌ی آرزوهایش برآورده شد @yousof_e_moghavemat
💠 خاطره ای از حاج احمد متوسلیان 🔹 هنگامی که حاج احمد در کردستان بود، در یکی از درگیری ها پایش مجروح شد. همان ایام در آستانه عملیات طریق القدس در خوزستان بود و حاج احمد که از فرماندهان ارشد بود، اطلاعاتی در آن زمینه داشت. در اتاق عمل بیمارستان خواستند حاج احمد را بیهوش کنند تا پایش را عمل کنند که اجازه نداد. با تعجب به او گفتند که برای انجام عمل جراحی بر روی پایش باید سریعا او را بیهوش کنند. ولی حاج احمد به هیچ وجه اجازه نداد او را بیهوش کنند و به دکترها گفت که بدون هرگونه بیهوشی پای او را عمل کنند. عمل جراحی حدود یک ساعت و 45 دقیقه روی پای مجروح حاج احمد انجام شد بدون این که ذره ای ماده بیهوشی به او تزریق شود و حاجی کاملا درد را تحمل کرد. بعد از عمل، از او پرسیدم که چرا اجازه نداد به او داروی بیهوشی تزریق شود؟ حاجی گفت: "آدم وقتی بیهوش می شود، هنگام به هوش آمدن، اراده اش دست خودش نیست و نمی داند چه حرف هایی از دهانش خارج می شود. امکان داشت هنگام به هو ش آمدن پس از عمل جراحی، برخی اطلاعات نظامی از دهانم خارج شود که باعث لو رفتن عملیات شود."! @yousof_e_moghavemat