🌷شهید علی اکبر محمدحسینی🌷
تانک عراقی آتش گرفت و یک سرباز خودش را از تانک به بیرون پرت کرد.
گیج بود و به اطرافش نگاه میکرد؛
ناگهان سرجایش ایستاد و قمقمه اش را برداشت و شروع به آب خوردن کرد!
تا شروع کرد به آب خوردن یکی از بچه ها اورا نشانه گرفت!
علی اکبر زد زیر اسلحه اش و گفت:
چیکار میکنی؟ مگه نمیبینی داره آب میخوره؟!!
نگذاشت بزندش و گفت:شما باید مثل امام حسین(ع) باشید نه مثل دشمنان امام حسین(ع)❤️🍃
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🔰 #مکاشفه عجیب #شهید_برونسی با #حضرت_زهرا(س)
🔸به مناسبت شهادت #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها 🔸
👈سید کاظم حسینی میگه من معاون شهید برونسی بودم، اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن، یه دفه دیدم شهید برونسی بیسیم چی و پیک و همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده، رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه، میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد...
🌷بهش گفتم حالا وقت این حرفا نیس ، پاشو فرماندهی کن بچه های مردم دارن شهید میشن،
میگفت شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا" توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت.
گفت بعد از لحظاتی بلند شد و گفت: سید کاظم گفتم بله، گفت سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن، 25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ، بعد 40 قدم ببر جلو.
گفتم بچه ها اصلا" نمیتونن سرشونو بلند کنن عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟
گفت خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین.
گفت وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو،
بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی می زد، یه دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن، گفت آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی نمی بینم
گفت بگو یا زهرا و شلیک کن.
می گفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد.
تمام فضا اتیش گرفت و روشن شدفضا،
گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم.
چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود و می گفت یا زهرا مدد، نگا کردم دیدم جلومون میدون مین هست.
قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده
اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم
40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن.
شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام ، من سیدم، به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِرّ اون شب رو بهم بگی، تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟ 40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن ؟ قصه چیه؟
🔺گفت سید کاظم دست از سرم بردار
گفتم نه تا این سِرّ رو نگی رهات نمیکنم،
گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی
گفتم باشه
گفت تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم به من گفت چی شده؟
گفتم بی بی جان موندم؛ اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟😥
گفت آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن ان شاء ا... تانک منفجر میشه و شما ان شاء ا... پیروز میشی...
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#شهید_حضرت_زهرایی
#خاکهای_نرم_کوشک
@yousof_e_moghavemat
#طرح_مربع
👆خاکریز خاطرات ۹۲
🌸 طلبهای که لحظهی شهادت همهی آرزوهایش برآورده شد
#شهادت #معاد #امام_حسین #ذکر #بی_سر #طلبه_شهید #مصطفی_آقاجانی
@yousof_e_moghavemat
💠 خاطره ای از حاج احمد متوسلیان
🔹 هنگامی که حاج احمد در کردستان بود، در یکی از درگیری ها پایش مجروح شد. همان ایام در آستانه عملیات طریق القدس در خوزستان بود و حاج احمد که از فرماندهان ارشد بود، اطلاعاتی در آن زمینه داشت.
در اتاق عمل بیمارستان خواستند حاج احمد را بیهوش کنند تا پایش را عمل کنند که اجازه نداد.
با تعجب به او گفتند که برای انجام عمل جراحی بر روی پایش باید سریعا او را بیهوش کنند.
ولی حاج احمد به هیچ وجه اجازه نداد او را بیهوش کنند و به دکترها گفت که بدون هرگونه بیهوشی پای او را عمل کنند.
عمل جراحی حدود یک ساعت و 45 دقیقه روی پای مجروح حاج احمد انجام شد بدون این که ذره ای ماده بیهوشی به او تزریق شود و حاجی کاملا درد را تحمل کرد.
بعد از عمل، از او پرسیدم که چرا اجازه نداد به او داروی بیهوشی تزریق شود؟ حاجی گفت:
"آدم وقتی بیهوش می شود، هنگام به هوش آمدن، اراده اش دست خودش نیست و نمی داند چه حرف هایی از دهانش خارج می شود. امکان داشت هنگام به هو ش آمدن پس از عمل جراحی، برخی اطلاعات نظامی از دهانم خارج شود که باعث لو رفتن عملیات شود."!
#حاج_احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
ای خدا ، من باید از نظر علم از همه برتر باشم، تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند.
باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر میفروشند، ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد.
باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین مرد روی زمین باشم.
#شهید_چمران
@yousof_e_moghavemat
9.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓 9 بهمن 1361 سالگرد شهادت اسطوره #دفاع_مقدس ، شهیدحسن باقری
🎥 فیلم کمتر دیده شده از شهید باقری در جمع فرماندهان در اتاق جنگ
🔹مرحله دوم عملیات بیت المقدس- آزادسازی خرمشهر
#سالروز_شهادت
#شهید_حسن_باقری
@yousof_e_moghavemat
سه روز قبل از شهادت حضرت زهرا (س) ایشان پیراهنی را که خداوند در بهشت خلق کرده بود و دست به دست پیامبران از حضرت آدم تا حضرت محمد (ص) رسیده بود به حضرت زینب تحویل دادند. انبیا به هنگام مواجه شدن با مشکلات به وسیله این پیراهن به درگاه الهی متوسل میشدند.
ایشان توصیه کردند در ساعات آخر روز عاشورا این پیراهن را به برادرت حسین (ع) بده و فرمودند: «هنگامى که برادرت حسین (ع) این پیراهن را از تو خواست، بدان که ساعتى بیشتر مهمان تو نیست و سپس به بدترین حالات به دست اولاد زنا کشته میشود».
📚وقایع الشهور: ص ۹۵
@yousof_e_moghavemat
⚘ #فرماندهان_لشکر_۲۷ 🚩
✔
💠
سردار عاشورایی #لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
فرمانده دلاور و شجاع #گردان_مسلم
#شهید_حبیب_الله_مظاهری ⚘
(عکس: نفر وسط)
ولادت: ۱۳۴۰ - #مریانج ، #همدان
ادامه تحصیل تا مقطع #دیپلم
پیوستن به مبارزان علیه رژیم شاهنشاهی از سال ۱۳۵۶
حضور چشمگیر در کلیه تظاهرات و درگیری های دانش آموزی استان همدان
عضویت در سپاه در پی پیروزی انقلاب
فرمانده آموزش پادگان ابوذر سپاه همدان
عزیمت به غرب جهت جلوگیری از تشنج آفرینی عناصر ضدانقلاب
معاون عملیات جبهه میانی سرپل ذهاب از پاییز ۵۹ و شرکت در عملیات بازی دراز ۲ و ۳ با همین سمت
انتصاب به فرماندهی واحد عملیات سپاه همدان به دستور حاج محمود شهبازی در اواخر ۱۳۶۰
عزیمت به جنوب به همراه سایر نیروهای سپاه همدان جهت تشکیل #تیپ_۲۷_محمد_رسول_الله (ص)
انتصاب به فرماندهی #گردان_مسلم به دستور سردار "حاج احمد متوسلیان"
خلق حماسه فتح بلتای بزرگ در عملیات #فتح_المبین و نبرد عاشورایی در #دشت_عباس
تبدیل کردن منطقه نبرد به گورستان متجاوزین بعثی با تسخیر نخلستانهای حاشیه #نهر_خین در عملیات بیت المقدس ⚘ شهادت: ۲۸ تیر ۱۳۶۱ - مرحله دوم #عملیات_رمضان ، #کوشک ✔
✍ پیکر این سردار بزرگ سپاه اسلام در بیابان تفتیده #کوشک برجای ماند...🚩
#شهید_گمنام
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#دفاع_مقدس
🆔 @yousof_e_moghavemat
حاج قاسم، همیشه از دوربین فراری بود، دوست نداشت از او عکس و فیلم گرفته شود، در مواجهه با ما که کار ثبت عکس را انجام میدادیم، همیشه با ناراحتی میگفت: نگیر، نگیر! گاهی حتی کار به برخوردهای شدید و تند میرسید البته بعدش از ما دلجویی میکرد، یکبار بعد از این اتفاق، صورت مرا بوسید و گفت: بوسیدمت که بدانی دوستت دارم، مثل پسرم، اما من هم معذوریتهایی دارم.
معذوریتهای حاجقاسم اما فقط برای مناطق عملیاتی و ماموریتهای حساس بود، وقتی موقعیتهای خاصی مثل دیدار با خانواده شهدا پیش میآمد، رفتارش کاملاً تغییر میکرد، در این مواقع، خودش از عکس گرفتن استقبال میکرد، دست دور گردن فرزند شهید مدافع حرم میانداخت و میگفت: حالا بگیر.
یکی از مشهورترین عکسهایی که از حاج قاسم گرفتم، سه سال قبل در مراسم دانشآموختگی افسران در دانشگاه امام حسین (ع) بود، آن عکس، حاج قاسم را در موقعیتی نشان میدهد که ایشان در مقابل رهبر معظم انقلاب اسلامی، یک دستشان را بهنشانه احترام نظامی، کنار سر گرفته و دست دیگرشان را به نشانه ارادت و احترام قلبی ، روی سینه گذاشتهاند، شاید این خلاف عرف و ادب نظامی بود، اما نشاندهنده ادب و ارادت قلبی ویژه و تواضع خاص مالک اشتر نسبت به فرمانده کلقوا بود، آن عکس، خیلی دیده شد و دستبهدست چرخید و مشهور شد.
#شهید
#سرلشکر
#حاج_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat