💗 حاج احمد 💗
#از_امروز_از_پیش_من_جم_نمیخوری 😠
وقتی بچههای «سپاه مریوان»، «سپاه پاوه» و «سپاه همدان» جهت تشکیل #تیپ_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ به جنوب عزیمت کردند، «حاج محمود شهبازی» تصمیم میگیرد که با «حسین همدانی» به همراه رانندهاش، بازدیدی از جبههی چزابه داشته باشد. در راه بازگشت، شهبازی میخواهد گشتی هم در شهر #سوسنگرد بزند. دژبان آنها را به داخل شهر راه نمیدهد و برخورد بدی با اینها میکند. شهبازی هم وقتی میبیند اینها زبان خوش حالیشان نمیشود، سوار ماشین شده و به رانندهاش دستور میدهد که گاز بدهد و رد شود.
راننده هم این کار را میکند و از پشت اینها را به رگبار میبندند که یکی از گلولهها کمانه میکند و صورت یکی از آنها را زخمی میکند. خلاصه، اینها را بازداشت میکنند و میبرند سپاه سوسنگرد. بعد خبر به گوش فرمانده سپاه سوسنگرد میرسد که از قضا از دوستان حاجمحمود شهبازی بوده است. فرمانده هم از آنها عذرخواهی میکند و اینها را آزاد میکنند و اینها برمیگردند #دوکوهه
صبح روز بعد، حاجمحمود دستهگلی را که به آب داده بوده، به #حاج_احمد_متوسلیان تعریف میکند و #حاج_احمد خیلی متعجب به او خیره میشود و به او میگوید:
«اول از همه، خدا رو شکر که قضیه به خیر گذشت. منتها حاجآقا شهبازی، من از شما میخوام بدون هماهنگی قبلی، تو همچین مناطقی تردد نکنین. اگر خدا نکرده، بلایی سر شما یا یکی از برادرهای من اومده بود، چی باید میکردم؟ جواب پدر مادر چشم به راه خودت و اون برادرهارو، چه کسی باید میداد؟»
محمود شهبازی که میبیند، دیگ غضب معروف #متوسلیان یواشیواش دارد به جوش میآید، میگوید:
«حالا تو هم سخت نگیر احمد جان؛ اصلاً بادمجون بم، آفت نداره.»
ناگهان صدای #حاج_احمد بهشدت وحشتناکی بالا میرود:
«حرف همون بود که به شما گفته شد برادر جان! اصلاً از امروز بدون هماهنگی با من، نبینم از جلوی چشمم دور بشیاااا! واگرنه این دوکوهه رو روی سر جفتمون خراب میکنم؛ متوجهی یا نه؟!!!»
😅
🌤
#حاج_احمد_ابدا_با_هیچکس_شوخی_نداشت
#فرمانده_اسطورهای_سپاه_اسلام
سردار #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسليان
@yousof_e_moghavemat