💗 حاج احمد 💗
اول فروردین ماه 96 ساعت 3عصر زنگ خانه بصدا درآمد مادرم آیفون را برداشت وگفت کیه شخصی گفت من قاسم هستم درب را باز کنید مادر فکر کرده بود یکی از اقوامش که اسمش قاسم است برای عید دیدنی آمده
در را بازکرده وسردار که تنها بودند خودشان تا دم درسالن که مادرم ایستاده جلو می آیند مادر که بدلیل نابینایی ایشان رانشناختند میپرسند کدام قاسم هستید؟ سردارخیلی عادی میگویند قاسم سلیمانی هستم تازه مادرم متوجه شده بود که سردار قاسم سلیمانی به دیدارش آمده است. مادر که ازخوشحالی بی اختیارشروع به گریه کردن میکند،میگوید باورنمیکنم شما اینجا چه میکنید؟ چراتنهایی؟ شما دشمن زیاد دارید؟ سردار که خودش هم اشک در چشمانش حلقه زده بود خیلی صمیمی و متواضعانه میگوید آرزو داشتم یکبار دیگر مادر شهید طالبی را ببینم ...
مادر بعد از آن دیدار کلی روحیه گرفت،خوشحال بود که سردار با آن همه کار و مشغله هنوز همرزمانش را فراموش نکرده است،خداوند همواره ایشان راحفظ کند.
راوی:خواهر شهید #حسین_طالبی
منبع:پیج شهدای تیکدر
Eitta.com/yousof_e_moghavemat