#خاطرات_شهدا
🔹جزو نیروهای عملیاتی قدس 2 بودم. فرمانده گردان ما علی اصغر خنکدار بود.
🔸وقتی همراه بچه ها به گشت می رفتیم و برمی گشتیم ،می دیدیم که ظرف های غذایمان شسته است. از هر کسی که می پرسیدیم پاسخی نمی یافتیم.
🔹یک روز که زودتر به محل استقرار برگشتیم با کمال تعجب متوجه شدیم که باز ظرف ها شسته وکنار سنگر فرماندهی گردان چیده شده است . از آقای خنکدار سوال کردیم که این ظرف ها را چه کسی شسته؟ ایشان چیزی نگفت .
🔸از سکوتش متوجه شدیم که خودش ظرف های غذای ما را می شوید.
🔹قبل از عملیات والفجر هشت من و شهید علی اصغر خنکدار داشتیم در رابطه با مسایل روز صحبت می کردیم .
🔸 شهید خنکدار به من گفت : « می خواهم برای موضوعی پیش سردارمرتضی قربانی بروم ولی خجالت می کشم . » به او گفتم : « در چه رابطه ای است ؟ » کمی مکث کرد و گفت : «ما ۱۰۰% شهید خواهیم شد .
🔹بعد از ما خانواده مان بی سرپرست خواهند شد ؛ می خواهم بروم به او بگویم به من وامی دهد تا سرپناهی برای همسر و فرزندانم بسازم.»
🔸من حرف هایش را تصدیق کردم. با هم به سوی ساختمان فرماندهی رفتیم . وقتی به چند قدمی اتاق فرماندهی رسیدیم،ایستاد.
🔹گفتم : «چی شد؟» با حالت خاصی که بیشتر به چهره آدم های پشیمان می خورد، گفت: «شیطان را ببین! داشت چه کار می کرد ؟! یادم رفت که خدا کفیل زن و بچه ام خواهد بود.» گفت برگردیم . در بین راه هی استغفار می کرد .
📎فرماندهٔ گردان امام محمدباقر(؏)لشکر۲۵ کربلا
#سردارشهید_علیاصغر_خنکدار🌷
#لشکر_25_کربلا
ولادت : ۱۳۴۱/۱/۱۹ قائمشھر
شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۱ فاو ، عملیات والفجر ۸
@yousof_e_moghavemat