شوخ طبعیاش باز گل کرده بود
همهی بچهها دنبالش میدویدند
و اصرار که به ما هم آجیل بده
اما او سریع دست تو دهانش میکرد
و میگفت : نمیدَم که نمیدَم
آخر یکی از بچهها پتویی آورد
و روی سرش انداخت ،
و بچهها شروع کردند به زدن!
حالا نزدن کی بزن آجیل میخوری؟
بگیر، تنها میخوری؟ بگیر ...
بالاخره در این گیر و دار یکی از بچهها
در آرزوی رسیدن به آجیل مخصوص ؛ دست کرد
تویِ جیبش ؛ اما
چیزی جز نانِ خشک ریز شده نبود !!
همگی سر کار بودیم ... :)
#شوخ_طبعی
#لبخندها_خاکی
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
#طنز شهدا 😁
⁉️ پای چپ یا راست !!
توی سنگر هر کس مسئول کاری بود .
یک بار خمپاره ای آمد و خورد کنار سنگر 😮
به خودمان که آمدیم ،
دیدیم رسول پای راستش را با چفیه بسته است.
نمی توانست درست راه برود . از آن به بعد کارهای رسول را هم بقیه بچه ها انجام دادند ..
کم کم بچه ها به رسول شک کردند ، 😕
یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند و بستند به پای چپش .😆
صبح بلند شد ، راه افتاد ، پای چپش لنگید !😨😲
سنگر از خنده بچه ها رفت روی هوا !!😄😃😂
تا می خورد زدنش و مجبورش کردن تا یه هفته کارای سنگر رو انجام بده!!
خیلی شوخ بود ، همیشه به بچه ها روحیه می داد ، اصلا بدون رسول خوش نمی گذشت ..
#شهید_رسول_خالقی_پور
😊 #مزاح و #شوخ_طبعی از سیره شهدا بود . . .
#طنز_جبهه
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat