eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
283 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب حمله، شب میثاق یاران که می بارد گلوله همچو باران... ا🇮🇷رزمنده و کارمند بسیجی صدا و سیما اعزامی از اسلامشهر عملیات کربلای ۱ لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) @yousof_e_moghavemat
8.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 علت ضعف دشمنان از زبان حاج قاسم سلیمانی... تاریخ سند صوتی: ۱۳۶۵/۰۴/۰۹ @yousof_e_moghavemat
به قول : اگر در جستجوی امام زمان هستی او را در میان سربازانش بجوی از نشانه‌های خاص آنان این‌ است که همچون نور ، دیگران را ظاهر می‌کنند خود را نمی‌بینند ... تیرماه ، ۱۳۶۵ ارتفاعات قلاویزان عکاس: سیدمسعود شجاعی @yousof_e_moghavemat
‏به قول : اگر در جستجوی امام زمان هستی او را در میان سربازانش بجوی از نشانه‌های خاص آنان این‌ است که همچون نور ، دیگران را ظاهر می‌کنند خود را نمی‌بینند ... تیرماه ، ۱۳۶۵ ارتفاعات قلاویزان @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
💦 🌷"کارتان بسیار زیبا و تکان دهنده است، این تصمیمی که شما گرفتید، اراده ای بسیار قوی و ایمانی محکم می خواهد، الحمدالله با این کارتان نشان می دهید که در تاریخ مبارزات، بی نظیر هستید، اما جنگ است و اسارت و محاصره و این چیزها را به دنبال دارد، ممکن است حتی چند روزی در مکانی قرار گیرید که از آب و غذا خبری نباشد." 🌷اما بچه ها به هیچ وجه نمی خواستند از تصمیم شان عقب نشینی کنند به همین جهت منتظر شروع عملیات بودند. یکی دو ساعت دیگر عملیات شروع می شد. نام عملیات هم کربلای یک در جبهه ی مهران بود. قبل از شروع عملیات بچه ها واقعاً به تزکیه روح مشغول بودند، هر کدام به گونه ای با خدا گفتگو راز نیاز می کردند.... 🌷....یکی با قرائت قرآن، دیگری با صلوات و دیگری با دعا و نيايش. و آن چه در آن لحظه زیبا و بهشتی به نظر می رسید، حضور یک جرقه ی نورانی در دل هایمان بود. اصلاً شک و تردیدی در اراده و تصمیم بچه ها وجود نداشت، انگار بیعتی دوباره و این بار از همیشه قوی تر و روشن تر با خدا و یارانش داشتند و بی تابی و انتظار بیش از حدشان نشان می داد که منتظر آن لحظه ی ناب و عرفانی هستند. لحظه ای که همه فکر می کردند با این کار تمام تاریکی کینه از دل شان بیرون می ریزد. 🌷همه سر جای خود مستقر بودند، آرام و در سکوت مطلق. سکوتی که بوی حضور می داد، حضور فضایی آکنده از معنویت. تمام کارهایی که باید صورت می گرفت قبلاً بچه ها خودشان با هم هماهنگ کرده بودند و حالا نشسته بودند که رمز عملیات اعلام شود.... 🌷اولین بار که رمز عملیات خوانده شد، دست بچه ها رفت روی قمقمه های آب. قمقمه را بیرون آورده و سر آن را باز کردند، بعد کم کم قمقمه را سرازیر کردند و تمام آب را از قمقمه، روی زمین ریختند این کار حتى یک دقیقه هم زمان نگرفت، حالا همه آماده بودند تا یک واقعیت بزرگ تاریخی را که در صدر اسلام به وقوع پیوسته بود، بار دیگر عینیت ببخشند. 🌷رمز عملیات بهانه ای بود برای اجرای این کار و این بار با تمام وجود منتظر بودند تا برای بار آخر رمز عملیات اعلام شود تا با تمام وجود به دشمنان نور و روشنی هجوم بیاورند و این هم به وقوع پیوست و رمز عملیات برای بار اخر اعلام شد ...... 🌷یا ابوالفضل العباس راوی: حاج مجید قانعی @yousof_e_moghavemat
🌷نهم تیرماه ۶۵ - 🌴مداح دلسوخته، ذاکر اهل بیت و کادر اطلاعات و عملیات لشگر ۱۰ حضرت سیدالشهدا {ع} 💠مزار: گلزار شهدای بهشت زهرا {س} ق ۵۳/ ر ۱۶۴/ ش ۷ بخشی از شهید: ✍️مسئولیتمان بسیار سنگین است مسئولیتی که در قبال اسلام و قرآن داریم مسئولیتی که در قبال خانواده شهدا، شهدای عزیز شهدایی که از جان و مالشان گذشتند تا اسلام بماند واللّه این دنیا مزرعه آخرت است واللّه در آن دنیا از شما سؤال می کنند آن موقع که اسلام به خون نیاز داشت چرا رفتی توی خانه ات نشستی ؟ اگر نماز خوانی، نمازت ارزش ندارد اگر بتوانی جبهه بروی و نروی... @yousof_e_moghavemat
📷👆عکسی که چند لحظه قبل از شهادت از او گرفته شد! 📆ا تیر ماه ‎ 🔹 🌸 آزادسازی ا🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴 📸 یک عکس هم از ما بگیر!😊 🌸 تیرماه برای گرفتن عکس از که منجر به آزادسازی مهران شد، عازم ارتفاعات قلاویزان شدیم. 🌻 در آن منطقه صدایی نظرم را جلب کرد. برگشتم، رزمنده‌ای با خنده گفت: برادر، یک عکس هم از ما بگیر. 🌱 گفتم: شرمنده، تعداد کمی فیلم برایم مانده، دنبال سوژه‌ام. 🌾 گفت: حتماً باید شهید یا زخمی بشیم تا سوژه پیدا کنی؟ 🌿 با شرمندگی صورتش را بوسیدم و گفتم: نه برادر، این چه حرفیست؛ من در خدمتم. 🌼 نشست، چفیه‌اش را به سر بست و با زدن عطر «تی رز» به خودش، صدای خنده بچه‌ها بلند شد. 🌱 عکس را که گرفتم کلّی تشکر کرد. 🌷 هنوز چند قدم از او جدا نشده بودم که خمپاره‌ای کنارمان به زمین خورد. با عجله برگشتم که او را ببینم، دیدم شهید شده... ─ (راوی: عکاس جنگ) @yousof_e_moghavemat
📷👆عکسی که چند لحظه قبل از شهادت از او گرفته شد! 📆ا تیر ماه ‎ 🔹 🌸 آزادسازی ا🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴 📸 یک عکس هم از ما بگیر!😊 🌸 تیرماه برای گرفتن عکس از که منجر به آزادسازی مهران شد، عازم ارتفاعات قلاویزان شدیم. 🌻 در آن منطقه صدایی نظرم را جلب کرد. برگشتم، رزمنده‌ای با خنده گفت: برادر، یک عکس هم از ما بگیر. 🌱 گفتم: شرمنده، تعداد کمی فیلم برایم مانده، دنبال سوژه‌ام. 🌾 گفت: حتماً باید شهید یا زخمی بشیم تا سوژه پیدا کنی؟ 🌿 با شرمندگی صورتش را بوسیدم و گفتم: نه برادر، این چه حرفیست؛ من در خدمتم. 🌼 نشست، چفیه‌اش را به سر بست و با زدن عطر «تی رز» به خودش، صدای خنده بچه‌ها بلند شد. 🌱 عکس را که گرفتم کلّی تشکر کرد. 🌷 هنوز چند قدم از او جدا نشده بودم که خمپاره‌ای کنارمان به زمین خورد. با عجله برگشتم که او را ببینم، دیدم شهید شده... ─ (راوی: عکاس جنگ) @yousof_e_moghavemat