من پیر شدم، دیر رسیدی، خبری نیست
مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست
بسیار برای تـو نـوشتم غم خود را
بسیار مرا نامه، ولی نامه بری نیست
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
حالا کـه مقدر شده آرام بگیرم
سیلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست
بگذار که درها همگی بسته بـمانـنـد
وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست
بگذار تبر بـر کمر شاخه بکوبد
وقتی که بهار آمد و او را ثمری نیست
تلخ است مرا بودن و تلـخ است مرا عمر
در شهر به جز مرگ متـاع دگری نیست
#ناصر_جامدی
#مادران_انتظار
#مادر_حاج_احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
دلم
برای
تو
تنگ
است...
و
این را نمیتوانم بگویم؛
مثل باد که از پشتِ پنجرهات میگذرد
و
یا درختها که خاموشاند...
سرنوشتِ عشق، گاهی سکوت است...
نمیدانم نهان از من،
چه نیکی کرده ای با "دل"....؟
که چون غافل شوم از او،
دوان سوی "تو" می آيد...
#مادران_انتظار
#به_یاد_مادر_حاج_احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat