شهید مدافع حرم مرتضی عطايى (ابوعلى) در کلام ابوطاها ؛
🔰«فرمانده عاشق»
بار اولی نبود که میدیدمت، از قبل میشناختمت. ولی دیدنت توی حلب، قند توی دلم آب کرد. فقط مانده بود از خوشحالی بال دربیاورم. سخت تو را در آغوش گرفتم و چندبار صورتت را بوسیدم. کم چیزی نبود! تو، ابوعلی! فرماندهای که بچههای فاطمیون عاشقت بودند و نامت از سر زبانشان نمیافتاد، برگشته بودی منطقه و حالا قرار بود سایهات روی سر من و بچههای فاطمیون باشد.
من فرمانده گردان بودم و تو رئيس ستاد تيپ. سَرسَرى هم كه به چارت نگاه مىانداختيم مىشدى نفر سوم تيپ ولى خُلق و خوىات هيچ جوره شبيه فرماندهان نظامى رده بالا نبود. تواضعات، مهربانىات، علاقهات به بچهها، اخلاصت عجيب و غريب بود. شجاعت، دلاورى، فهم نظامى و طراحى عملياتت هم حرف نداشت. تو جنگ نديده بودى كه در كنار ابوحامد، حجت، سيد حكيم و ديگر فرماندهان شاخص فاطميون توانايىهاى بالقوهات به فعليت رسيده بود و حالا براى خودت يك رزمنده و فرمانده تمام عيار بودى. فرماندهى با يك شخصيت چند بعدى و خاص و هر بعد وجودت كافى بود تا نيروهايت پروانهوار دورت جمع شوند.
يادت مىآيد بيل به دست روى جاده منتهى به ساختمان فرماندهى تيپ مشغول كار بودى كه آمدم سراغت. تو حتى براى چاله و چولههاى جاده هم نگران بودى كه مبادا مردم سوريه كه مىآيند و مىروند اذيت شوند. يادت هست يكى از بچههاى شر و شلوغ انداخت به شوخى و گفت: «ابوعلى! اين كارها رو مىكنى، فكر مىكنى شهيد مىشى؟! نه! تو شهيد نمىشى.» و تو فقط لبخند زدى و بيل را محكمتر توى دل خاك فرو بردى. اصلاً ديوانه همين متانت و صبورىات بودم.
منبع: #ماهنامه_فکه، شماره ١٧٢، شهريور ١٣٩٦
#شهید_مرتضی_عطایی
(ابوعلی)
@yousof_e_moghavemat