eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
271 دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗
!؟؟ 👤 به حاجی خبر داده بودن که آقای سالکی؛ فرمانده‌ی پیش‌مرگه‌های مسلمان کُرد، تو حوالی سروآباد کمین خورده و باید بریم کمکش. حاجی به من و تقی گفت که بپرید تو ماشین بریم! تقی دور از چشم حاجی یه اسلحه برداشت و گذاشت پشت ماشین. حاجی فهمید و رفت اسلحه رو بیرون آورد، کُلت خودش رو هم باز کرد گذاشت رو میز اتاق و رفتیم! جاده تارییییییک...!!! هر لحظه احتمال داشت از پشت صخره‌ای درختی چیزی بهمون حمله بشه. تقی پشت فرمون بود و من و حاج‌احمد هم چهارچشمی مواظب جاده!!! وقتی رسیدیم، دیدیم ماشین سالکی آش‌و‌لاش شده. سالکی رو برده بودن. حاجی با یه ابهتی از ماشین پیاده شد. عصبانی هم بود و هی می‌زد پشت دستش، من و تقی هم نگاه ازش برنمی‌داشتیم، بس که این مرد، شجاعت و دل و جرئت داشت...!!! تو همین حین، یه کم دورتر، یهو یه مرد سبیل‌کلفتی مسلح و با تجهیزات کامل اومد رو جاده. حاجی که اینو دید، رو کرد به من و تقی گفت: «برید این بابا رو دستگیر کنید بیاریدش اینجا.» من و تقی هاج و واج نگاه کردیم بهم. اسلحه هم که نداریم..!! بدون سر و صدا و دولا‌دولا رفتیم و رسیدیم پشت سرش. با یه حرکت سریع، گرفتیمش و آوردیمش پیش . حاجی یه نگاه بهش کرد و پرسید: - کجا می‌رفتی؟ طرف با قلدری جواب داد: - به تو ربطی نداره! حاجی هرچی پرسید، این بابا جواب سربالا داد. حاجی دید زبون خوش حالیش نمیشه، با لحنی غضبناک پرسید: - ؟ طرف باز هم با قلدری جواب داد: هرکی میخوای باش! خیلی محکم گفت: - من، احمدم! بعد یک کشیده‌ی سنگین گذاشت تو گوش طرف و این بابا چندمتر اون‌طرف‌تر نقش زمین شد. چند لحظه‌ای طول نکشید اومد سمت حاجی و خودشو انداخت رو پای ایشونو همه چیو لو داد که منو جلوتر فرستادن که اگه جاده امنه، بیست نفر دیگه‌مون رد شن. طرف از شدت ترس از اسم خودشو خیس کرده بود...!!! ☆ به روایت سردار سرتیپ پاسدار حاج ؛ فرمانده‌ی ، برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی با اختصار و تخلیص. @yousof_e_moghavemat