💗 حاج احمد 💗
🐑 #گوسفندهای_غنیمتی 😅
🐏
🤗
«...بعد از گرفتن جاده "جات راوین" روی تپه ای سنگر زدیم. شب دیدیم که صدای زنگوله می آید. مطمئن بودم که همراه این گله، ضدانقلاب دارد نزدیک می شود و قصد حمله به مواضع ما را دارد. گذاشتم تا نزدیکتر شوند.🕒
نزدیک شدند و دیدند ما تیراندازی نکردیم. خواستند با شلیک یک آر.پی.جی آزمایش کنند. آر.پی.جی وسط مواضع ما خورد. چیزی نگفتیم. گفتم: "بگذارید باز هم نزدیک شوند تا آنها را ببینیم و با یک رگبار کلک آنها کنده شود."🔥
یکی از محافظانِ من، تفنگ مرا برداشت و شروع کرد به رگبار بستن. بدون اجازه هم این کار را کرد. همه ارتشی ها شروع کردند به رگبار بستن.🚀
ضدانقلاب جنازه ها را سریع برد؛ ولی خونها باقی مانده بود. در همین رگباری که شلیک شد و ادامه هم پیدا نکرد، آنها تعدادی کشته دادند. آنقدر نزدیک شده بودند که با این آتش، خیلی از آنها به درک واصل شدند. تعدادی هم مجروح شدند که آنها را برده بودند.
ساعت سه بعد از نیمه شب بود. گلوله به گوسفندها خورده بود و ناله گوسفندها بلند بود. به محافظم گفتم: "برای اینکه گوسفندان تلف نشوند، آنهایی را که زخمی هستند، سر ببرید."🙃
بچهها هشت روز بود که چیزی نخورده بودند. حدود هفتاد هشتاد تا گوسفند بود. سیزده تا زخمی شده بودند که سر بریدند و بقیه را آوردند و گفتند: "صاحب ندارند."🤭
مجبور بودم خودم تصمیم بگیرم که در آن وضعیت با این گوسفندها چه بکنیم. تشخیص دادم که گوسفندها عامل ضدانقلاب بودند و صاحب هم ندارند!😉
صبح، بلافاصله دموکراتها از توی بیسیم با ما صحبت کردند و گفتند: "شما گوسفندهای مستضعفان را گرفتهاید." و از این صحبتها. گفتم: "مستضعفانی که بخواهند با آر.پی.جی به ما حمله کنند، مستضعف نیستند. باید حساب آنها را برسیم."🤫
دستور دادم گوسفندها را بین ستون تقسیم کنند. تا دو سه روز بچهها کباب خوردند و جبران آن هشت روز نان خشک و کنسرو خوردن شد.🐑🤭🙏
.
.
📚 با تخلیص و اختصار ، برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #ناگفته_های_جنگ - خاطرات #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی ، صفحه ۱۰۵ و ۱۰۶ 🧤
.
.
.