🌹🕊🌹🕊🌹
فرازی از #وصیت_نامه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
عزت دستِ خداست و بدانید اگـر گمنـٰامترین هم باشید ولی نیتِ شما یارۍ مردم باشد میبینید خدٰاوند؛ چقدر بـٰا عزت و عظمت شما را در آغوش میگیرد.
#سردار_دلها
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
عکس حجلهای سه نفره
دی ماه ۱۳۶۵ بود. گردان حمزه در خط مقدم ارتفاعات قلاویزان در مهران، آن روز دوربین را آوردم رفتم دم سنگرشان تا با هر کدام از بچه ها عکس بیندازم.
از هر سه نفرشان خواستم از سنگر بیرون بیایند. هر سه را کنار هم ایستاندم و درحالی که خواستم عکس بگیرم، گفتم: یه عکسی ازتون می گیرم که هر کی دید و فهمید، خنده اش بگیره.
امینی با تعجب پرسید: "بخنده؟ واسه چی؟ مگه ما چمونه؟" که گفتم: خنده دارتر از این می خوای که هر سه تایی تون متولد ۱۳۴۸ هستید؟ تو با این ریشت و محسن با این جثه کوچیک و احمد با این هیکل درشت!
ده روز بعد ما را به منطقه عملیاتی کربلای پنج در شلمچه بردند
دو سه روز بیشتر نگذشته بود که هر سه جوان ۱۷ ساله که در مهران ازشان عکس گرفته بودم، در شلمچه به شهادت رسیدند.
ستار امینی :شهادت: دوشنبه ۶ بهمن ۱۳۶۵ مزار: بهشت زهرا(س) قطعه ۲۹ ردیف ۲۳ شماره ۵
محسن کردستانی شهادت: سه شنبه ۷ بهمن ۱۳۶۵ مزار: بهشت زهرا(س) قطعه ۲۷ ردیف ۸۸ شماره ت
احمد بوجاریان :شهادت: چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۶۵ خاکسپاری: ۱۷ تیر ۱۳۷۵ مزار: بهشت زهرا(س) قطعه ۲۸ ردیف ۴۳ مکرر شماره ۲۰
#شهید_ستار_امینی نفر اول ایستاده از سمت چپ
#شهید_محسن_کردستانی نفر اول ایستاده از سمت راست
#شهید_احمد_بوجاریان نفر وسط تصویر
#گردان_حمزه
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
گر چشم گشایم، به جمال تو خوش است
ور دیده ببندم، به خیال تو خوش است
هیچ از تو به جز فراق تو ناخوش نیست
آن نیز به امّید وصال تو خوش است...
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#جاوید_الاثر_احمد_متوسليان
#جاوید_نشان_احمد_متوسليان
#اللهم_فک_کل_اسیر
@yousof_e_moghavemat
🥀🌷🥀
#در_محضر_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عباس_بابائی
نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد ، او بدون اهانت به نگهبان .
برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست .
به بنده حقیر - مسؤل وقت فرودگاه- اطلاع دادند دم درب مهمان داری .
رفتم و با کمال تعجب شهید عباس بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته .
پس از سلام عرض کردم جناب #بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی .؟
خیلی آرام و متواضع پاسخ داد .
این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی ، منهم منتظر ماندم ، مانع پرواز نشوم .
در صورتیکه #شهید_بابایی معاونت عملیات فرماندهی وقت نهاجا بودند ، نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او . بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم .
راوی یکی از هم زرم های شهید
#شهید_عباس_بابایی
@yousof_e_moghavemat
#نماز ی
که در معرکهی نبرد
و زیرِ آتش دشمن خوانده میشد
#رزمندگان
#شهدا
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
#والدین
🌺عن الامام الهادی علیه السلام:
《قالَ يَحَيَى بنُ عَبْدِالْحَميد: سَمِعْتُ ابَاالحَسَنِ عليه السلام يَقُولُ لِرَجلٍ ذَمَّ اِلَيهِ وَالِدا لَهُ فَقْالَ: اَلْعُقُوقُ ثَكَلُ مَنْ لَمْ يَثْكَلْ》
يحيى بن عبدالحميد گويد: از امام هادى عليه السلام شنيدم كه به مردى كه نزد ايشان از پدر خود بدگويى كرد فرمود: نافرمانى پدر و مادر داغى است بـراى كسى كـه داغ نـديده اسـت(يعنى مثل آن است كه پدر ومادرش از دنيا رفته باشند)🌺
بحارالانوار،۷۸ص۳۶۹
#حدیث_امام_هادی
#السلام_علیک_یا_حجت_ابن_الحسن_العسکری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#طرح_مهدوی
@yousof_e_moghavemat
تصویری از سردار شهید حاج #قاسم_سلیمانی بر سر مزار مادرشان
#سردار_دلها
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
✍️در واقع اولین نفری بودم که به این خانه رفته بودم
و پشت سر من
🌷شهید یوسف سجودی
🌷شهید ناصر باباجانیان
حاج علی فردوس
🌷شهیدجواد نژاداکبر
و دوستان دیگری بودند که وارد درگیری شدیم و خدا را شکر توانستیم نقطه کانون آنها را بزنیم.
قائله تا قبل از ظهر تقریبا پایان گرفت و تا پایان روز شهر پاکسازی شد.
🔹اینکه چرا این درگیری ها در این نقطه روی داد این بود که جنگل منطقه ای بکر و نقطه امنی بود که به راحتی در جنگل پناه می گرفتند. از طرفی دیگر کشور در ۲ نقطه و در ۲ جبهه در گیر با دشمن بود و از غرب و کردستان و در جنوب کشور با صدام.
جبهه سومی را خواستند شکل دهند که این مکان را انتخاب کردند. اما مازندران سرزمین علویان است.
🔹در این سرزمین نه مغول توانست عبور کند و نه عرب، سرزمین علویان به همین دلیل مردم شجاع و دلاوری دارد که تنها تفکری فقط شیعه در آن رشد نموده است و به این دلیل مردم آمل جلوی آنها ایستادند و درسی تاریخی به آنها دادند.
(به_روایت سردارعلی اکبرنژاد)
#سالروز_حماسه_مردم_آمل
#ششم_بهمن_1360
@yousof_e_moghavemat
🔴 ارشدترین فرد نظامی جنوب شرق کشور بود، نزدیک ۲ساعت یک سرباز وظیفه مقابل یکی از مقرهای سپاه در منطقه دلگان سیستان و بلوچستان نگهش داشت به این جهت که حکم ماموریت همراهش نبود و سرباز نمیشناختش، بعد همان سرباز را ۱۰روز مرخصی تشویقی داد.
#نماز
#شهید_نور_علی_شوشتری نفر نشسته از سمت چپ
@yousof_e_moghavemat
#خاطرات_شهید
🔸ميگفت : سعي ميكنم وقتي به خانه ميروم، نمازهايم را تقريبا جمع و جور و بدون مستحبات بخوانم. زيرا ميخواهم فقط سه چهار روز با خانواده باشم و بعد دوباره وارد كار شوم. واجبات را در كنار زن و فرزندانش انجام ميداد ولي به مستحبات در جبهه عمل ميكرد و مستحبات را در جبهه انجام ميداد. اين براي ما مهم بود. معلم زبانی نبود، معلم عملی بود.
🔹عباس به افراد بزرگتر از خودش خیلی احترام میگذاشت. سه پیرمرد در گروهان ما حضور داشتند. خب به دلیل جهش یکباره من در کارها، دید خاصی به آن سه نفر داشتم. یعنی آنها را ضعیف تر از خودم میدانستم. یک روز به عباس گفتم: این سه پیرمرد را از گروهان بیرون کن، چون دست و پا گیر هستند و یک مرتبه میبینی اسیر دشمن میشوند.
🔸عباس گفت: برادر شیبانی اجازه بدهید در گروهان ما چند حبیب بن مظاهر داشته باشیم تا خداوند به احترام آنها ما را در این عملیات موفق کند.
🔹یکی دیگر از خصلتهاي عباس این بود که او بسيار متواضع بود و متکبر نبود. به دنبال مادیات نبود چون اگر بود بالاخره او در یک ارگانی کار میکرد و همه امکاناتی در اختیار داشت ولی مستضعف زندگی میکرد. خیلی هم به ياد مستضعفين بود . یعنی میخواهم بگوییم عباس معنی شام داشتن یا نداشتن و لباس داشتن یا نداشتن مستضعفین را مي فهميد.
(به روایت سردارباقرشیبانی)
رییس ستاد #لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ (ص)
#شهید_عباس_ورامینی🌷
#سالروز_ولادت
#شهدای_لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
●ولادت : ۱۳۳۳/۱۱/۵ تهران
●شهادت : ۱۳۶۲/۸/۲۸ پنجوین ، عملیات والفجر۴
@yousof_e_moghavemat
🌹حسن یک قاچاقچی بود و البته مسلط به منطقه. حسین تصمیمش را گرفته بود می خواست به هر قیمتی شده جذبش کند.
شب رفتیم در خانه اش. هم ترسیده بود و هم تعجب کرده بود.
حسین گفت: میخواهیم کمکی به ما کنید. کمک به لشکر اسلام.
حسن گفت: من یک قاچاقچی هستم؛ دشمن شما!
حسین گفت به خودت دروغ نبند و اسلحه کلاش خود را از دوشش برداشت و به حسن داد و گفت فردا بیا مقرر سپاه.
گفت من خودم اسلحه دارم.
حسین گفت: می دانم این هدیهای باشد از طرف من.
فردا عصر که شد و و حسن را کلاش به دوش در سپاه هویزه دیدم. از تعجب خشکم زد.
به حسین گفت: دام بدی برای من پهن کردی کردی. تسلیم! من اسیرت شدم.
🌹حسین گفت: تو اسیر نیستی آزاده ای. من اگر آزادگی را از نگاهت نخوانده بودم، هرگز سراغت نمی آمدم.
حسین معجزه کرده بود. حسن طوری دلبسته حسین شده بود که حتی یک روز هم نمیتوانست نبیندش.
🌹بعد از شهادت حسین، یک سال نشده، در عملیات آزاد سازی بستان به حسین پیوست.
✍کتاب سه روایت از یک مرد
#شهید_سید_حسین_علم_الهدی
@yousof_e_moghavemat