20.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رزمندگان گردان ابوذر
پخت حلیم با حضور امام جمعه
@yousof_e_moghavemat
#معرفی_کتاب
کتاب:یک محسن عزیز
روایتی مستند از زندگی
#شهید_محسن_وزوایی
نوشته:فائضه غفار حدادی
در این کتاب روایتی متفاوت از زندگی قهرمان نبرد های بازی دراز ارائه شده است دراین کتاب برای نخستین بار از نامه هایی استفاده شده که شهید وزوایی قهرمان داستان برای خواهری که در امریکا داشته ارسال میکرده است نامه هایی که بعد دیگری ار شخصیت شهید وزوایی را به نمایش میگذارد
این کتاب توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است
خلاصه ای از کتاب:کمی جلوتر موحد از داخل یکی از سنگر ها درآمد وبا دیدن محسن دلش گرم شد انگار که مادرش را بعد از کلی اتفاقات خطرناک دیده باشدبا حرارت بغلش کرد واز اینکه دید گلوی محسن تیر خورده ناراحت شد;تو با این وضعت چرا اومدی تا اینجا؟بیا برو پایین ببینم بچه پررو؟!محسن لبخند زد نمیتوانست حرف بزند اما احساس کرد اگر لب هایش را کمی باز کند ودهانش را زیاد تکان ندهد میتواند چیزهایی بگوید;بچه پررو خودتی!!این را نمیگفت خیلی سخت میگذشت بهش!!
#کتاب_خوب
#کتاب_شهدایی
#کتاب_بخوانیم
@yousof_e_moghavemat
خاطرات شهدا 📖
#مــا_در_حـال_جنگــیم 💢
صبحانہ ای ڪه بہ خلبانها میدادم ،
ڪره ، مربا و پنیر بود .
یك روز شهید ڪشوری مرا صدا زد و گفت :
فلانی ! گفتم : بله .
گفت : شما در یك منطقهی جنگی
در مهمانسرا ڪار میڪنید .
پس باید بدانید
مملڪت ما در حال جنگ است
و در تحریم اقتصادی بہ سر میبرد .
شما نباید ڪره ، مربا و پنیر را
با هم به ما بدهید
درست است ڪه ما باید
با توپ و تانكهای دشمن بجنگیم
ولی این دلیل نمیشود
ما این گونه غذا بخوریم .
شما باید یك روز به ما ڪره ،
روز دیگر پنیر و روز سوم بہ ما مربا بدهید .
در سہ روز باید از اینها استفاده ڪنیم
وگرنه این اسراف است .
من از شما خواهش میڪنم
ڪه این ڪار را نڪنید .
من گفتم : چشم .
🌹 مزار شهید : گلزار شهدای تهران ، قطعہ ۲۴ ، ردیف ۸۲ ، شماره ۵
#شهید_احمد_کشوری
#شهید_دفاع_مقدس
#خاطره
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🔖 #ته_ماجرا_همینجاست 🏷
✔
🍁
💠 رفتیم زیارت و نمازمان را خواندیم. یک ربع بعد تماس گرفت. از امامزاده که بیرون آمدم، حیاط امامزاده را تا ته رفتیم. از مزار #شهید "امید علی کیماسی" هم رد شدیم. خوب که دقت کردم، دیدم حمید سمت قبرستان امامزاده میرود. خیلی تعجب کرده بودم. اولین روز محرمیت ما، آن هم این موقع شب به جای جنگل و کوه و رستوران و کافی شاپ از اینجا سر در آورده بودیم.
قبرستان امامزاده حالت کوهستانی داشت. حمید جلوتر از من راه می رفت. قبرها پایین و بالا بودند. چند مرتبه نزدیک بود زمین بخورم. روی این را هم که بگویم، حمید دستم را بگیرد نداشتم. همه جا تاریک بود؛ ولی من اصلاً نمی ترسیدم.
کمی جلوتر که رفتیم، حمید برگشت رو به من و گفت: "فرزانه! روز اول خوشی زندگی اومدیم اینجا که یادمون باشه ته ماجرا همینجاست، ولی من مطمئنم این جا من نمیام."
با نگاهم پرسیدم: "یعنی چی؟"
به آسمان نگاهی کرد و گفت: "من مطمئنم میرم #گلزار_شهدا . امروز هم سر سفره عقد دعا کردم حتما #شهید بشم."
تا این حرف را زد، دلم هُری ریخت. این حرف ها برای من غریبه نبود و از بچگی با این چیزها آشنا بودم؛ ولی فعلاً نمی خواستم به مرگ و نبودن و ندیدن فکر کنم. حداقل حالا خیلی زود بود. تازه اول راه بودیم و من برای فردای زندگیمان تا کجاها رویا و آرزو داشتم. حتی حرف یک جورهایی اذیتم می کرد. دوست داشتم سالهای سال از وجود حمید و این عشق قشنگ لبریز باشم.
💌
✔
📚 برگرفته از عاشقانه ترین کتاب در مورد #شهدا - کتاب #یادت_باشد ، به روایت همسر #شهید_مدافع_حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهدای_مدافعان_حرم
#شهیدانه
🆔 @yousof_e_moghavemat
میگفت: «بچه مسلمان باید محکم باشد.»
ایشان دستور داده بودند که وقت ظهر هرکجا بودند باید اذان بگویند.
یک روز رو به من کرد و گفت: «شما اذان میگویید؟»
گفتم: «نه آقا، خجالت میکشم.»
ایشان گفت: «یک سوال از تو دارم؛ شما چه مے فروشید؟»
گفتم: «خیار، بادمجان، کدو و...»
آقا پرسید: «آیا داد هم مے زنے؟» گفتم: «بله آقا»
گفت: «میشود یکے از آن فریادها را هم اینجا بزنے؟»
گفتم: «نه آقا، خجالت میکشم؛ آخر آقا من که جنس ندارم.»
حالا اگر سر کار بودم و مثلا خیار داشتم میگفتم خیار یه قرون؛ اما اینجا که چیزی ندارم.
گفت: «آهان بگو من دین ندارم!
یک جوان با این هیبت و توانایے و قدرت،
خجالت مے کشد فریاد بزند الله اکبر، اشهد ان لا اله الا الله،
من شهادت میدهم که خدا از همه بالاتر است! خجالت میکشی این ها را بگویی؟!
آن وقت خجالت نمیکشے با این همه عظمت، داد بزنے: خیار یه قرون؟
#شهید_سیدمجتبے_نواب_صفوے
در تصویر از سمت چپ نفر اول جلو ایستاده اند
@yousof_e_moghavemat
11.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺قرائت فرازی از ✨دعای شریف کمیل باصدای گرم #شهیدمحراب آیت الله دستغیب
#دعای_کمیل
@yousof_e_moghavemat
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
#حافظ
یادی میکنیم از چهار دیپلمات ایرانی
#حاج_احمد_متوسلیان
#سید_محسن_موسوی
#تقی_رستگار_مقدم
#کاظم_اخوان
🌷🌹
#free4diplomats
#اللهم_فک_کل_اسیر
@yousof_e_moghavemat
#کاروان_عشق
🔹این تصویر در تاریخ 5 آبان سال 1360 در حالیکه نیروهای رزمنده آماده برای اعزام به منطقه غرب کشور می شدند گرفته شده است.
🔸تعدادی از نیروهای سپاهی و بسیجی در قالب یک گردان به نام گردان میثم به فرماندهی #جاویدالاثرشهیدیوسف_سجودی در تاریخ فوق به منطقه اعزام شدند که در دفاع از میهن و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شوند تا بعد از عملیات ثامن الائمه در جنوب عملیاتی موثر در غرب کشور داشته باشند .
🔹 شب جمعه مورخ بیستم آذر 1360 در چنین شبی با آغاز عملیات مطلع الفجر در منطقه عمومی گیلانغرب این عزیزان بابلی به همراه دیگر رزمندگان کشور حماسه ای جانانه در دفاع از این مرز و بوم آفریدند که آغاز و طلوع عملیات والفجر های دیگر باشد تا دشمن خصم به یادش بماند که تا این جوانان غیرتمند هستن خدشه ای نمی توانند به ملک و دین و اعتقادات شان وارد کند.
درود می فرستیم به روح همه شهدا و امام شهدا و یاد و خاطره شهدا و رزمندگان عملیات مطلع الفجر را گرامی می داریم.
اتوبوس های آماده حرکت به گیلانغرب
@yousof_e_moghavemat
25.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📬 #پست_ویژه 📮
📣
📺
💠 #سرباز_کوچک_امام در زندان های #صدام
👈 چرا حجابتون رو حفظ نکردید پس؟؟!!! 👉
#مهدی_طحانیان
#دفاع_مقدس
#حجاب
#حفظ_حجاب
#حفظ_حجاب_قدمی_برای_ظهور
#حفظ_حجاب_حفظ_خون_شهدا
🆔 @yousof_e_moghavemat