eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
286 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 شامگاه ۲۳ مرداد ۱۳۶۲ / چادر فرماندهی ۲۷ در https://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
📣 وقتی ارزش یک شیء به درد نخور ۲۵۰۰ ساله از جان ۴ اسیر ۳۶ سال دربند گرفتار ، بالاتر می رود ...😊 @yousof_e_moghavemat
آن ها که ایمان آوردند، و هجرت کردند،و با اموال و جان هایشان در راه خدا #جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آنها پیروز و رستگارند. (آیه ۲۰ سوره توبه) جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان @yousof_e_moghavemat
📢 اطلاعیه: 🔹به اطلاع کاربران گرامی می‌رساند به دلیل اعمال برخی تغییرات فنی در بخشی از زیرساخت اینترنت کشور، از ساعت 1 بامداد روز یکشنبه هشتم مهرماه به مدت حداکثر 7 ساعت، دسترسی کاربران به پیام‌رسان ایتا قطع خواهد شد 🔸این اختلال ارتباطی به واحد فنی ایتا ندارد ولی با پیگیری‌های این شرکت، مسئولان زیرساخت قول داده اند تا مدت زمان قطع ارتباط کاربران بیش از دو الی سه ساعت به طول نیانجامد 🔹پیشاپیش بابت این اختلال که خارج از اراده این شرکت می‌باشد از تمام کاربران عزیز عذرخواهی می نمائیم 🔸استدعا دارد در زمان باقیمانده، این پیام را در گروه ها و کانال‌های پرمخاطب بازنشر نمایید •┈••✾••┈• 🔰کانال رسمی اطلاع‌رسانی ایتا: https://eitaa.com/eitaa
سردار رشید اسلام، شهید حاج محمد ابراهیم همت در زمان بازگشت از سفر حج پاییز سال ۱۳۶۰ و استقبال مردم پاوه در این سفر سردار جاوید الاثر متوسلیان و شهید شهبازی نیز همراه ایشان بودند @yousof_e_moghavemat
📸 تصاویری از حضور در تشییع جنازه دوست و یار باوفایش ، ۱۱ مهر ۱۳۵۹ @yousof_e_moghavemat
. . 🚛 بعدازظهرِ روزی که واحد آزمایشگاه و یا کارگاه با داشتم٬ به همراه هم از از طریقِ خیابان شرکت اتوبوسرانی نارمک به میدان رسالت رفتیم تا با اتوبوسِ نظام اباد به فوزیه برویم. در خیابان، کامیونی آجر برای ساختمان آورده بود که متأسفانه، کارگرانِ ساختمانی تعطیل کرده بودند و رفته بودند. راننده کامیون از ما سؤال کرد: اهل این محله هستید؟ گفتیم: تقریباً. گفت: «من برای این ساختمان آجر آورده ام و کارفرما و پیمانکار آن خیلی عجله داشت. من دیر رسیدم وکارگر هم پیدا نکردم، ساختمان نگهبان هم ندارد و اگر آجر را خالی کنم راه بسته می شود. آجر هم باید طبقه اول برود.» راننده بسیار مستأصل بود. باهم مشورت کردیم. به راننده گفتیم: باشه ما این کار را انجام می دهیم. راننده گفت: من پول ندارم دستمزد شما را بدهم. گفتیم: مانعی ندارد! فردا می آییم از صاحبکار می گیریم. راننده گفت: به تیپ شما کارگری نمی خورد. چه کاره هستید؟!!! گفتیم: دانشجوی همین دانشگاه علم وصنعت هستیم. راننده به حرف ما اعتماد کرد و آجر را خالی کرد. با توجه به اینکه آن زمان، تمرین می کردیم٬ کلیۀ آجرها را کمتر از ۲ ساعت به طبقه اول پرتاب و دسته بندی کردیم. راننده تقریبا یک ربع با ما همکاری کرد. وقتی خیالش راحت شد از ما اجازه گرفت ورفت... ظهرِ فردا به صاحبکار مراجعه کردیم. ضمن احترام فراوان به دانشجو بودن ما، دو تا سه برابر دستمزد روزانه کارگر به ما حق الزحمه داد که برایمان بسیار شیرین و کارساز بود. در آن سال ها مردم به خیلی حرمت قائل بودند و دانشجویان هم اغلب خودشان کار می کردند تا فشاری برای پدرومادر ها نباشد. بالاخص بنده که شهرستانی بودم و حالا آقا تهرانی بود و هزینه کمتری داشت. ❇ راوی: «علی اکبر کسائی» دوست و همرزم @yousof_e_moghavemat