eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
286 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 عکسی از حاج قاسم سلیمانی، فرمانده ،لشکر۴۱ ثارالله (ع) در جمع همرزمانش. شهید علی عابدینی، فرمانده گردان چهارصدوده .شهید احمد امینی فرمانده گردان۴۱۰خاتم الانبیاء ▫️▫️▫️▫️▫️▫️⚪️⚪️⚪️ 💠 خاطره حاج از شهید علی ، فرمانده دلاور گردان ۴۱۰ – لشکر ۴۱ ثارالله (ع) : ─ شب عملیات، منتظر عبور گردان 410 بودم. تقریباً یک ساعت گذشت و از قایق‌ها خبری نشد. با سرعت خودم را به آنها رساندم. سازمان گردان به هم ریخته بود. بچه‌ها با قایق‌هایِ سنگین مشکل پیدا کرده بودند. به علی عابدینی رسیدم که با گروهان اول حرکت می‌کرد؛ ده تا دوازده نفری که داخل قایق نشسته بودند، با هم پارو می‌زدند، با وجود این، قایق فقط به اندازۀ یک متر جلو می‌رفت. به شدت نگران شدم. با این وضع نمی‌توانستند به موقع به خط دشمن برسند. عابدینی وقتی متوجه نگرانی من شد پرسید: چه ساعتی باید به خط دشمن برسیم؟ گفتم: ساعت دوزاده شب. از برنامۀ زمان‌بندی شده یک ساعت و نیم عقب بودند. با وجود این، با اطمینان گفت: به حول و قوه‌ی الهی، ساعت دوازده به خط دشمن می‌رسیم. با ناراحتی پرسیدم: چطوری؟ گفت: با توکل به خدا قایق را نزدیک قایق من کشید. سرش را جلو آورد و آهسته کنار گوشم گفت: الان کار دیگری می‌شود کرد؟ گفتم: نه... نمی‌شود! گفت: پس راهی غیر از توکل به خدا نیست. وقتی آرامش و اعتماد را در چهرۀ عابدینی دیدم، اطمینان پیدا کردم که به موقع می‌رسد @yousof_e_moghavemat
دو تا فرمانده دو تا قهرمان یکی در میدان های مین و یکی در عمق دشمن سرداران شهید 🔹 حاج سید محمد زینال حسینی و حاج غلام کیانپور(سمت راست) فرماندهان تخریب و اطلاعات عملیات لشگر10 سیدالشهداء(ع) @yousof_e_moghavemat
مرا گویـی که بیداری همه‌ شب ، دو چشمِ عاشقـان بیدار باید ... @yousof_e_moghavemat
🌷 شهید جواد فکوری، وزیر دفاع و شهید مجید حدادعادل، استاندار وقت باختران (کرمانشاه) - اوایل جنگ @yousof_e_moghavemat
🔥🔥 📷 لحظات شهادت داماد حاج بخشي شاید خیلی‌ها عکس لحظه شهادت شهید دهباشی، نادری و رسول‌زاده در خودروی آتش گرفته که حاجی‌بخشی هم با پتویی در حال خاموش کردن آتش است را دیده باشند؛ عکسی ماندگار از «احسان رجبی» در سه راهی شهادت؛ رجبی می‌گوید: «موشک کاتیوشا به ماشین خورد، دو جانباز صندلی عقب نشسته بودند و حاج بخشی و دهباشی هم جلو، به محض انفجار و آتش گرفتن ماشین، موج انفجار حاج بخشی را به بیرون پرتاب کرد و بقیه در آتش سوختند». شهيد نادر نادري بروجردي داماد حاج ذبيح الله بخشي كه در مورخ 24 دي ماه 1365 در عمليات كربلاي 5 - سه راه شهادت - شلمچه در اثر اصابت موشك كاتيوشا به ماشين تويوتا حاج بخشي و در مقابل چشمان اشكبار او در آتش سوخت و به شهادت رسيد.      رجبي مي گويد: به خاطر شدت حرارت شعله ها نزديك شدن به آن ممكن نبود و تلاش براي نجات آن ها به جايي نرسيد از من در آن لحظه جز عكس گرفتن كاري ساخته نبود. عكس و سند جنايت دشمن متجاوزي كه بايد در تاريخ مي ماند و نسل آينده بر مظلوميت و حقانيت ملت ما گواهي مي داد. دهباشي را مي ديدم كه در حال جان دادن ذكر مي گفت و حاج بخشي دو دستي بر سرش مي زد و يا حسين مي گفت. @yousof_e_moghavemat
🌸 🌺عن الامام الرضا عليه السلام: 《 يَحْيَى الصَّنْعَانِي‏ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام وَ هُوَ بِمَكَّةَ وَ هُوَ يُقَشِّرُ مَوْزاً وَ يُطْعِمُهُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا الْمَوْلُودُ الْمُبَارَكُ؟ قَالَ علیه السلام نَعَمْ، يَا يَحْيَى! هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِي لَمْ يُولَدْ فِي الْإِسْلَامِ مِثْلُهُ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَكَةً عَلَى شِيعَتِنَا مِنْهُ 》 يحيي صنعانى نقل میکند در مكه خدمت حضرت امام رضا عليه السّلام رسيدم که ایشان مشغول پوست كندن موز بودند و به امام جواد علیه السلام ميدادند. گفتم: فدايت شوم همين است آن مولود مبارك؟ امام علیه السلام فرمودند: آرى يحيى! اين همان مولودى است كه در اسلام با بركت‏ تر از او براى شيعيان ما متولد نشده است اصول کافی، ج ۶ ص ۳۶۰ @yousof_e_moghavemat
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 مهدی؛ احمد؛ بهشت... آخرین مکالمه بیسیم و شهید کاظمی ۱۹ دی، لحظاتی از با هنرمندی و کارگردانی هادی حجازی فر @yousof_e_moghavemat
▫️پیش از عملیات کربلای 5 بود. قرار شد با حاج اسکندر برای آوردن وسائل آبی و غواصی به تهران برویم. در بین راه حاج اسکندر گفت: اول بریم شیراز تا خانواده ام را ببینم! در بین راه گفت: بصیری من همه چیزهایم را آماده کرده ام، شما آماده نشدید! با تعجب گفتم: نه! برای چی آماده بشم! ادامه داد، من می روم شیراز که آماده آماده شوم. رفتیم شیراز و کوار. وقتی از شیراز به سمت تهران حرکت کردیم. گفت: من دیگر واقعاً آماده، شدم! من که منظورش را از آماده شدن نمی فهمیدم، ادامه داد: یک اورکت سپاه دست پدرم بود، رفتم بازار یک اورکت خریدم به او دادم و اورکت سپاه را خودم پوشیدم. وصیت کردم زمینی که دارم، کوره آجرپزی ام و مقدار پولی را که دارم بین فرزندانم تقسیم کنند. شما چه کار کردید، آماده نشدید! حرف هایش را نمی فهمیدم، اما دلم به شور افتاده بود، کلامش بوی رفتن می داد. تهران که بودیم هرچه پول برایش باقی مانده بود داد لباس برای بچه هایش. گفت: بصیری هرچه پول داشتم را خرج بچه هایم کردم، دیگر چیزی ندارم! در مسیر چشمم افتاد به یک اسلحه کلاش و تعدادی فشنگ که در ماشینش بود، گفتم حاج اسکندر اینها برای چیه؟ خندید و گفت: من که گفتم آماده شدم، آماده آماده! وقتی به اهواز و پادگان شهید دستغیب رسیدیم، با عجله از ما جدا شد و رفت کوله پشتی اش را بست. شب عملیات دیدم با همان اسلحه و با یک بی سیم چی از روی دژ جلو رفت... چند دقیقه بیشتر طول نکشید که به چیزی که برایش آماده شده بود رسید... 📚برشی از کتاب بابا اسکندر @yousof_e_moghavemat
🖼 ‏ ▫️شهید حاج قاسم سلیمانی: ✒️ان‌شاءالله خدا به همۀ ما توفیق بدهد که ما لیاقت و شایستگی سربازی آن حضرت را پیدا کنیم و از آن مهم‌تر خدا به ما این شناخت را بدهد که ما این افتخار را قدرش را بدانیم و بفهمیم که چه افتخاری است؛ که اگر بفهمیم خیلی از رفتارهای ما تغییر می‌کند. ⬅️ سخنرانی در مراسم چهلم شهدای والفجر۸؛ ۱۳۶۵ @yousof_e_moghavemat