eitaa logo
کانال مداح اهل بیت علیهم السلام حاج یوسف ارجونی
476 دنبال‌کننده
908 عکس
901 ویدیو
23 فایل
کانال مداح اهل بیت (ع) حاج یوسف ارجونی http://eitaa.com/yousofarjonei مولودی وعروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در کوله‌بار غربتم یک دل از روزهای واپسین مانده‌ست عباس‌های تشنه‌لب رفتند لب‌تشنه مَشکی بر زمین مانده‌ست من بودم و او بود و گمنامی نامش چه بود؟ انگار یادم نیست بر شانه‌های سنگی دیوار نام تو ای عاشق‌ترین، مانده‌ست مثل نسیم صبح نخلستان سرشار از زخم و سکوت و صبر رفتید، اما در دلِ هر چاه یک سینه آواز حزین مانده‌ست: «رفتیم اگر نامهربان بودیم» رفتند اما مهربان بودند «رفتیم اگر بار گران» آری بار گرانی بر زمین مانده‌ست بر شانهٔ خونین‌تان، یاران! یک بار دیگر بوسه خواهم زد برشانهٔ خونین‌تان عطرِ تابوت‌های یاسمین مانده‌ست زآنان برای ما چه می‌ماند؟ یک کوله‌بار از خاطرات سبز از من ولی یک چشمِ بارانی تنها همین، تنها همین مانده‌ست
ما دردها و داغ‌ها را می‌شناسیم غوغای باد و باغ‌ها را می‌شناسیم... نام علی را زینت سربند کردیم اروند و بهمن‌شیر را دربند کردیم... ما هفت دریا بی‌نشانیم و غریبیم ما پنج وادی آیۀ امّن یجیبیم... ما مرد دریا، مرد صحرا، مرد دشتیم ما یادگار حملۀ والفجر هشتیم هر کس که آن‌جا بود بی‌نام و نشان بود آن‌جا زمین دلبازتر از آسمان بود... ای چفیه‌های مانده در باران کجایید؟ سجّاده‌های روشن ایمان کجایید؟... در هر رواق سنگری عطر خدا بود تنها دعا بود و دعا بود و دعا بود آنان که در این امتحان پیروز بودند در کربلای پنج، دشمن سوز بودند... ما عیش دشمن را به کامش زهر کردیم کاری که ما در فتح خونین‌شهر کردیم ققنوس‌ها بودند و آتش می‌خریدند تن‌های عاشق زخم ترکش می‌خریدند خاکی، ولی آیینۀ افلاک بودند سنگرنشینان آبروی خاک بودند فریادهای خفته را خاموش بردیم یک کربلا آیینه را بر دوش بردیم... جز «همّت» و مردی و جانبازی ندیدیم ما عاشقی مانند «خرّازی» ندیدیم این‌جا پر از اسطوره‌های جاودانی‌ست این سرزمین خاکی‌ست، امّا آسمانی‌ست هان ای بلاجویان دشت کربلایی آه ای شهیدان، ای شهیدان خدایی من در شما دیدم جهانی بی‌کران را بعد از شما بستند راه آسمان را بعد از شما ماندیم ما و زندگانی شرمنده‌ایم ای روح‌های آسمانی رفتید تا ما چند روزی زنده باشیم می‌خواستید از عکستان شرمنده باشیم... شعر بلند عشق را با خون سرودید اصلا شما انگار این جایی نبودید...
378.7K
✅ زمينه امام حسن عسكرى عليه السلام 1️⃣ بند اول دوباره وقتِ عزا رسيده ، ببار اي آسمون عزيز زهرا ، سياه پوشيده ، ببار اي آسمون ببار ، يتيم شده امام زمان ببار ، غربت گرفته كون و مكان ببار اي آسمون مظلوم امام عسكري ، مسموم امام عسكري اقا ، فدا غصه هات ، مغموم امام عسكري مولا امام عسكري 2️⃣ بند دوم تنِ تو داره ، ميلرزه آقا ، فداي غربتت رو خاك افتادي ، شبيهه زهرا ، فداي غربتت چرا ، كسي نبود بالاي سرت چرا ، ميونِ غربتِ پسرت فداي غربتت سايت هميشه رو سرم ، آقا امام عسكري مثل امام مجتبي ، تنها امام عسكري مولا امام عسكري 3️⃣ بند سوم صداش ميلرزيد ، لبش خشكيدو، تنش شد نيمه جون نخورد آب اما ، به ياد جدش ، ببار اي آسمون ببار ، به ياد ظهر كرببلا ببار ، براي سيدالشهدا ببار اي اسمون گودال ، رسيده مادرش ، زخمي شده همه تنش حتي بميرمم كمه ، تنها براي پيرهنش واي از ، حسين بي كفن http://eitaa.com/yousofarjonei
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم آقا بیا و رحمی... به حال دلـهامون کن شب شهادت مارو... یه سامرا مـهمون کن خیلی وقته دلم کرده هوای سرداب آقا گـداتو دریاب تو رو به حقِّ ارباب خیلی وقته دلم... می خواد که با رفقا پیاده از سامـرا بِرم یه سر کربلا منم مسکین سامرا بده برات کربلا(3) مدد امام عسکری (4) پیش پسر افتادی از نفس اما آقا سربریده یِ تو نمی ره برنیزه ها عزادارت اگه... یه پسر خردساله مگـه بدن پاماله؟! بی سر توی گوداله؟! عزادارت اگه... می زنه روی سینه مگه با دشنه ...کینه؟ روپیکرت می شینه بخون امام سامرا برام روضه یِ کربلا (3) مدد امام عسکری(4)
338K
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شال عـزا رو شـونه یِ آقامه اشکای غصه هات توی چشامه ذکـر حسن حسن روی لـَبامه شال عـزا رو شونه یِ آقامه آجرک الله مهدیِ فاطمه۴ چندساله این حرم توی حصاره زائر صحنِت آرامـش نداره چشم تَرَم از غم تو می باره شال عزا روشونه یِ آقامه آجرک الله... الهی که پابه پای رفیقـا سینه بزنیم و بریم سامرا از سامرا بریم یه سر کربلا شال عزا روشونه یِ آقامه آجرک الله....
◾️امام حسن عسکری علیه‌السلام در لحظات آخر عمر مبارک خود، سر مبارک حضرت حجت ارواحنافداه را در آغوش گرفتند و اسرار امامت را به او سپردند ... در نقل‌ها آمده است: ساعات آخر عمر مبارک امام حسن عسکری علیه‌السلام بود که تشنگی بر آن حضرت فشار آورده بود؛ از شدت درد گاهی از هوش می‌رفت و گاهی به هوش می‌آمد؛ فرزند دلبندش حضرت حجت ارواحنافداه بالای سر آن حضرت حاضر شدند؛ امام علیه‌السلام تا چشمانشان را گشودند، مشاهده نمودند که حضرت حجت ارواحنافداه بالای سرشان نشسته است؛ فَضَمّهُ اِلیٰ صَدرِه الشّریفِ و جَعلَ یُقبّلُهُ و یُوَدّعَهُ و یَبکی ▪️آن حضرت او را به سینه مبارک خود چسپاندند و پیوسته او را می‌بوسیدند و گریه می‌کردند و اسرار امامت را به او منتقل می‌نمودند. 📚العبرة الساکتة ج۲ ص۵۶۴ ✍آه یا أبا الحُجة ... جدّ غریب‌تان هم بین گودال قتلگاه افتاده بود ... گاهی به هوش می‌آمد و گاهی از هوش می‌رفت ... ای کاش فرزندش بود تا در آن لحظات سرش را به دامن بگیرد ... اما نه تنها کسی سرش را در بر نگرفت؛ بلکه تا چشمش را گشود، ... ثُمّ إنّهُ رَكِبَ عَلىٰ صَدرهِ الشريف، و وَضعَ السيفَ فٖي نَحره، و هَمّ أنْ يَذبحَه، ▪️شمر ملعون بر سینه مبارک سیدالشهداء علیه‌السلام نشست و شمشیر را کشید و بر گلوی مطهر آن حضرت گذاشت و آمد تا سر مبارک را ذبح کند، فَفتَحَ عَينَيه في وَجهِه فَقالَ لَه الحُسين علیه‌السلام: يَا ويلك مَن أنتَ؟ فَقد إرتَقَيتَ مُرتَقَىٰ عَظيمًا؛ فَطالَ‌ما قَبَّلَهُ رسولُ الله ▪️که در این هنگام چشمان سیدالشهداء علیه‌السلام کمی باز شد و با صدای بی‌رمقی به آن ملعون فرمودند: وای بر تو! تو کیستی؟ بر جایگاه بلندی بالا آمده‌ای! آنجایی را که نشسته‌ای، دائماً رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌بوسید... 📚ینابیع المودّة، ج۳، ص۸۳ 📚ناسخ‌التواریخ،سیدالشهداء علیه‌السلام، ج۲ ص۳۸۶ آتش زهر تمام جگرت را سوزاند نا نداری و عطش چشم ترت را سوزاند کاسه ی آب ز دستت به زمین می افتد تشنگی شعله شد و بال و پرت را سوزاند بدنت بی رمق و هی به خودت می پیچی آه آهت همه ی دور وبرت را سوزاند میکشی پا به زمین و بدنت سرد شده سرفه هایت بدن مختصرت را سوزاند دیدن حال بد و جان‌ به لب آمده ات به خدا قلب یگانه پسرت را سوزاند سر تو بر روی دامان پسر... جان‌دادی! مطمئنم که خودت یاد حسین افتادی...
◾️امام زمان «ارواحنافداه» با همان سنّ خردسالگی آمدند و بر بدن مطهر پدر بزرگوارشان نماز خواندند ... راوی گوید: بعد از آنکه امام حسن عسکری علیه‌السلام به شهادت رسیدند، وارد خانه آن حضرت شدم، فَلَمَّا صِرْنَا فِی الدَّارِ إِذَا نَحْنُ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَلَی نَعْشِهِ مُکَفَّناً ▪️وقتی که وارد حیاط خانه آن حضرت شدم، دیدم جنازه مطهر آن حضرت را کفن کرده و بر روی تخته‌ای در بین حیاط گذارده‌اند. فَتَقَدَّمَ جَعْفَرُ بْنُ عَلِیٍّ لِیُصَلِّیَ عَلَی أَخِیهِ ▪️جعفر، برادر آن حضرت، پیش آمد تا بر بدن مطهر برادرش نماز بخواند فَلَمَّا هَمَّ بِالتَّکْبِیرِ خَرَجَ صَبِیٌّ بِوَجْهِهِ سُمْرَةٌ بِشَعْرِهِ قَطَطٌ بِأَسْنَانِهِ تَفْلِیجٌ ▪️همین که جعفر خواست تکبیر بگوید، پسر خردسال گندمگونی که موی سرش سیاه و زنگی و کوتاه، و میان دندان هایش باز بود، بیرون آمد. فَجَبَذَ رِدَاءَ جَعْفَرِ بْنِ عَلِیٍّ وَ قَالَ تَأَخَّرْ یَا عَمِّ فَأَنَا أَحَقُّ بِالصَّلَاةِ عَلَی أَبِی ▪️و ردای جعفر را از دوش او کشید و فرمود: «ای عمو! کنار برو که من در نماز گزاردن بر پدرم از تو سزاوارترم.» فَتَأَخَّرَ جَعْفَرٌ وَ قَدِ ارْبَدَّ وَجْهُهُ فَتَقَدَّمَ الصَّبِیُّ فَصَلَّی عَلَیْهِ ▪️جعفر عقب رفت و رنگش تغییر کرد. آن پسر خردسال هم جلو ایستاد و بر امام علیه‌السلام نمازگزارد. 📚کمال الدین، ص ۴۳۱ ✍ آه یا صاحب الزمان ... هر گونه بود پیش آمدید و بر بدن مطهر پدر بزرگوارتان نماز خواندید؛ اما سوال این جاست: چه کسی بود تا بر بدن مطهر جدّ غریب‌تان حسین علیه‌السلام نماز بخواند ؟! به گمانم بهترین جواب را، خودتان به این سوال داده‌اید... 🩸سید رضا موسوی هندی، نیت کرد تا هفتاد ‌و‌ دو بیت در رثای سیدالشهداء علیه‌السلام بسراید؛ به ذهنش رسید تا در یک‌ بیت بگوید چه کسی بر بدن نازنین سیدالشهداء علیه‌السلام نماز خواند ؟! مقاتل را زیر و رو کرد اما مطلبی نیافت؛ با همان حال خسته، در کنار کتاب‌ها خوابش برد... 🩸 آن شب در عالم رؤیا به محضر حجت بن الحسن علیهماالسلام شرفیاب شد و آن حضرت به او فرمودند: جواب این سؤالت را اینگونه از زبان من بگو: صَلَّت عَلی جِسمِ الحُسَینِ سُیوفُهُم فَغَدا لِساجِدَةِ الظُّبا مِحرابا ... ▪️این شمشیر هایشان بود که بر جسم شریف سیدالشهداء علیه‌السلام، نماز خواندند ؛ و جسم پاک‌او‌، چه خوب محرابی برای آن شمشیرهای سجده‌کننده شد... 📚دیوان السیّد رضا الهندی: ص ۴۱ 📚أعیان الشیعة: ج ۷ ص ۲۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا