فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دو کلیپ را ببینید
در کلیپ اول، نمایندهٔ مجلس، به راحتی دربارهٔ یک لایحه اظهار نظر میکند و آن را تلویحا یهودی سازی کشور عنوان میکند و این قانون را مغایر با روایات فضیلت پنجشنبه میداند
در حالی که روایات موجود در خصوص فضیلت روز پنجشنبه فضیلت برخی از اعمال در آن است و منافاتی با روز کاری بودنش ندارد
ضمن اینکه مگر همین حالا پنجشنبهها برای همه تعطیل است که شما برای روز کاری شدنش یقه چاک میکنید؟
کدام بخش خصوصی پنجشنبه را تعطیل کرده است؟
برای اطلاع کامل از مصالح و مفاسد این قانون، به یادداشت آقای پیرهادی در لینک ذیل مراجعه بفرمایید
http://www.yjc.ir/00ZWQ8
در کلیپ دوم، نمایندهٔ دیگری بر وزیر پیشنهادی میتازد و انواع تهمتهایی که در فضای مجازی خوانده است را از تریبون رسمی نظام بازگو میکند، بدون اینکه مسئولیتی متوجه او شود و کسی خِر او را بگیرد که اگر این شبهات را داری، چرا در فرصت بررسی برنامهها، از خود وزیر پیشنهادی یا اطرافیانش نپرسیدی و چرا بر شایعات فضای مجازی مهر تایید میزنی؟
الغرض اینکه در این چند ماه منتهی به انتخابات مجلس، مواظب انتشار مطالب نمایندگانی که همسو با شایعات فضای مجازی، قلم و زبانشان مشغول کار میشود باشیم و با انتشار صحبتهای آنها، به دیده شدنشان کمک نکنیم
برخی از این آقایان، برای دیده شدن بیشتر، بر این شایعاتی که به گوش مردم آشناست، سوارکاری میکنند تا به وقت انتخابات، حضور پر رنگ یک سال اخرِ آنها در بزرگنمایی این شایعات، بر غیبت سه ساله آنها از مسمع و منظر مردم غلبه پیدا کرده و مردم مجددا به آنها رای دهند
@yousofnaseri
خاطرات کوپهای(بخش اول)
سال ۸۳ با یکی از دوستان طلبه برای رفتن به حوزه فیضیه بابل از اهواز سوار قطار شدیم که از قضای روزگار، با یک خانوادهٔ به شدت محترم تهرانی همکوپه شدیم
یک آقا با مادر و دخترش
مادر چادری
پدر معلم و فرهنگی
دختر وضع حجابش حتی برای قبل از شهریور ۰۰ هم قفل بود چه برسه برای اون زمان
زود پیگیر شدیم که جامون رو عوض کنیم اما تا چک بلیطها و ... مجبور بودیم یک ساعتی رو در کوپه همنشین این خانواده باشیم
با آقا وارد صحبت شدیم و مقداری آشنایی دادیم و گرفتیم و بحث سیاسی مختصری کردیم که با هماهنگی از اونجا جا به جا شدیم به این بهانه که «حاج خانم معذب هستن و اگر خانواده با شما باشن راحتترید»
رفتیم دو سه کوپه اونطرفتر
اما علقهٔ بین بنده و اون آقا برقرار موند و در فرصتی ایشون رو در راهرو خفت کردم و درباره حجاب دخترش صحبت کردم
سفرهٔ دلش رو باز کرد و از روشهایی که باهاش رفته گفت و ....
حین صحبت در راهرو دختر خانم هم که برای خرید از بوفهٔ قطار از کنار ما رد شد، پدر اشارهای بهش کرد و با لحن تندی به دخترش گفت«ببین فهیمه این آقا چی میگه درباره حجابت
فکر میکنن من بی غیرتم که میذارم دخترم اینطوری بگرده»
لحن تندش باعث شد که فهیمه خانم نگاه تندی به من بکنه و دیدم همه کاسه کوزهها داره سر من میشکنه و الانهاست که سر فحش رو به من بکشه پس من پیشدستی کردم و رو به پدر کردم و گفتم: این چه حرفیه حاجی
بی غیرت چیه
خانم خودشون بزرگ شدن و با عقل و شعور خودشون تصمیم میگیرن
مگه میشه توی این دور و زمونه کسی رو به اینکه چی بپوشه مجبور کرد
این حرفها آب سردی روی آتش خشم این دختر شد و گفت: من خودم تصمیم گرفتم اینطوری لباس بپوشم و پدرم راضی به این وضعم نیست اما کسی که باید تصمیم بگیره چی بپوشم خودم هستم نه کسی دیگه
دیدم محترمانه صحبت میکنه فرصت رو مغتنم شمردم و گفتم: مطمئنید خودتون تصمیم گرفتید؟
- بله این تصمیم خودمه
- اما من فکر میکنم شما مجبور به این پوشش هستید
- نه....اگه اجبار جواب میداد که پدرم مجبورم میکرد چادر بزارم
- شما مجبورید برای اینکه در نگاه مردم زیبا، امروزی و نواندیش دیده بشین اینطوری لباس بپوشین
- نه اصلا اینطوری نیست من با این لباسها راحتم
احساس کردم راهرو ظرفیت ادامه بحث رو نداره علی الخصوص که چند نفر هم صدای ما رو شنیده بودن و از کوپهها اومده بودن بیرون
گفتم: سالن مکان مناسبی برای ادامه گفتگو نیست شما هم داشتید جایی میرفتید و ما مانعتون شدیم
فقط بی زحمت به عرض بنده بیشتر فکر کنید
شاید هم اشتباه از من باشه
دختر از ما دور شد و رفت طرف بوفهٔ قطار
به پدرش گفتم: حاجی جان شما خودت معلمی
به نظرت اینطوری صحبت کردن با یک دختر جوون ۱۷ ساله جواب میده؟
من کی به شما گفتم بی غیرت؟
- خواستم بهش بگم حداقل بخاطر اینکه بابات رو به بی غیرتی متهم نکنن وضعت رو درست کن چون فهیمه منو خیلی دوست داره و قبول نمیکنه کسی چیزی به من بگه
- دخترتون بزرگ شده و احتمالا شما با این ایده بارها به کارهایی وادارش کردید و دیگه جواب نمیده
- آره وقتی بچه بود این کارها جواب میداد اما بعدش دیگه جواب نگرفتم
بحثمون ادامه داشت تا اینکه فهمه خانم با چندتا چیپس و پفک اومد سمتمون و یه چیپس و یه پفک رو داد به باباش که یعنی به بنده بده
تعارف کردن و من هم قبول کردم و از حفتشون تشکر کردم
چون نزدیک کوپهٔ جدیدمون بودم در کوپه رو باز کردم و دادم به رفیق همراهم که توی کوپه با بقیه بخورن
اونها هم قبل از اینکه برسم تهش رو در آوردن و به من چیزی نرسید
بحث ما در این خصوص دیگه با پدره زیاد طول نکشید
بعد از شام همدیگه رو توی راهرو دیدیم
دختره نه ها
پدره رو میگم
مقداری با هم صحبت کردیم که دختر خانم هم به جمع ما اضافه شد
کمی که صحبت کردیم دیدم مردم میخوان بخوابن و صدای معلمی پدره هم بلنده خواستم ختم مذاکرات رو اعلام کنم که پدره پیشنهاد داد بریم توی رستوران صحبت کنیم
رفتیم و اونجا هم ادامه صحبتها رو داشتیم
اونجا دختره گفت: من واقعا چون با این لباسها راحتم اینطور لباس میپوشم و کاری به مردم ندارم
- خب اگه قرار باشه هر کسی با هر لباسی راحته بیاد بیرون سنگ روی سنگ بند نمیشه
یک خانمی هم بدون روسری بیاد
یکی مانتو رو هم در بیاره
یکی شلوار رو هم در بیاره
یکی هم کلا لخت بیاد بیرون
از اونطرف مردها هم با لباسهایی که راحتن بیان بیرون
به نظر شما این درسته؟
- نه دیگه تا این حد رو
@yousofnaseri
خاطرات کوپهای(بخش دوم)
- حدّش رو میدونید چی مشخص میکنه؟
خدایی که انسانها رو خلق کرده و میدونه چی برای این مخلوقش خوبه و چی بده
نگاهی به پدره کردم و گفتم: حاجی شما با پسرها توی مدرسه سر و کار دارید
من هم توی مسجد گروه دبیرستانی دارم
نوجوون رو جذب کردیم دیدم توی کیف پولش عکس زنی که روی صابون لوکس هست رو گذاشته و هی کیف رو باز میکنه و میبوسه و میبنده
وقتی باهاش صحبت کردم فهمیدم این حتی داره با این عکس میخوابه و صحبت میکنه
سری طرف دختره چرخوندم و نگاهم رو به میز انداختم و ادامه دادم: این رو بگیم روانیه
اما کسانی که به با دیدن شما و امثال شما که زیباییهای خودتون رو اظهار میکنید به گناه بیفتن هم روانی هستن؟
نوجوونهایی که ابتدای بلوغشون هست و توی اوج غریزه جنسی هستن و با کوچکترین چیزی تحریک میشن
راحتی خودتون رو شما به چه قیمتی دارید به دست میارید؟
خدا این ضعف رو در مردها دیده که گفته خانمها حجاب بگیرن و صداشون رو نازک نکنن و جلوی نامحرم آرایش نکنن
- چرا ما باید راحتی خودمون رو بخاطر هوس مردها از دست بدیم
خب اونها نگاه نکنن
- خداوند دستور نگاه نکردن هم به مردها داده اما همین حالا ببینید نگاه نکردن من چه بلایی سر گردن من آورده
چشم برای دیدن جلوی پای آدم هست
آدم باید نگاه کنه تا راهش رو ببینه تا به چیزی نخوره
بعضی وقتها نگاه دست انسان نیست و ناخودآگاه چشمش به شما میخوره و گرفتاریه شروع میشه
اما شما که ناخودآگاه این لباسها رو نمیپوشید و قبل از خارج شدن از خونه همه چیز رو آماده میکنید
ضمن اینکه شما فقط بخاطر گناهکار نشدن مردها نیست که حجاب رو رعایت میکنید
شما بخاطر اینکه خطری از جانب بعضی از مردها که ممکنه بواسطه پوششتون شما رو بد قضاوت کنن و مورد آزار قرار بدن، حجاب میگیرید
در کشورهای اروپایی خیلی از خانمها بواسطه پوشش بدی که دارن مورد تعرض قرار میگیرن اما در کشور ما این آمار خیلی پایینه چون اکثر خانمها با حجاب اسلامی توی جامعه تردد میکنن(سال۸۳)
- اونجا اتفاقا چشم و دلشون سیره و کاری به این چیزها ندارن
- شما دختر با سوادی هستید و قطعا در منزل کامپیوتر و اینترنت دارید
خوبه به آمارهای بین المللی تعرض و آزار جنسی در اینترنت مراجعه کنید
چشم و دل سیری وجود نداره
انسانها بواسطهٔ تنوع طلبی اگر از چیزی سیر شدن وارد فازهای خطرناک دیگه میشن
در غرب چیزی که مُد شده رابطه جنسی همراه با آزار و اذیت شریک جنسی هست
پدره با گفتن«بله چند وقت پیش یه خبری در اینباره خوندم» حرفم رو تایید کرد
مقداری از نسکافهٔ خودم رو که پدره سفارش داده بود خوردم و گفتم: البته من طبق فرض شما بحث کردم
یعنی قبول کردم که فرمودید من بخاطر راحتی خودم این پوشش رو دارم اما واقعا هنوز معتقدم شما به اجبار نگاه مردم هست که این پوشش رو انتخاب کردید
اگر ملاک شما راحتی بود قطعا نیم ساعت قبل از بیرون زدن از خونه، مشغول رسیدن به خودتون نمیشدید و رنگ لباسی که شاید در دو ساعت بیرون بودن، حتی یکبار هم به چشم شما نمیخوره رو نمیپوشیدید
قصد جسارت ندارم
همه ما یک مقداری اینطوری هستیم و بیش از اندازهٔ لازم قضاوت مردم درباره خودمون رو مهم میدونیم
حین صحبتهای ما، تعدادی از مسافرای قطار سکوت کردن و به ما گوش میدادن اما به بحث ما ورود نکردن
فقط ساعت نزدیک ۱۱ شب بود که یکباره پسر جوونی درباره موسیقی وارد بحث شد که سعی کردم نیم ساعته جمعش کنم و برم بخوابم
صبح روز بعد نرسیده به تهران پدره به من گیر داد که بیاید بریم منزل صحبت رو ادامه بدیم
فهیمه خیلی از صحبتهای شما خوشش اومده و تصمیم گرفته برسه خونه، لباس مناسبتری بپوشه و حجابش رو رعایت کنه
خدا رو شکر حالا زندگی خوبی دارم و چهارتا بچه هم دارم
البته اشتباه نکنید
زندگی خوب من ربطی به اون دختر خانم نداره و من دو سال بعدش با یک دختر خانم محجبه ازدواج کردم
اون روز دم به تله ندادم و از دستشون فرار کردم و زود رفتم بابل و دیگه هم این خانواده و دخترشون رو ندیدم
جریان واقعی با کمی دخل و تصرف بخاطر فراموشی بعضی از گفتگوها
@yousofnaseri
تبلیغ اتوبوسی(بخش اول)
سال ۹۷ برای یک کاری باید به قم میرفتم
بلیط قطار گیرم نیومد
وسعم هم به هواپیما نمیرسید
تنها وسیلهای که میتونستم باهاش برم تا قم، فقط اتوبوس بود
رفقا وقتی فهمیدن با اتوبوس میرم، بهم گفتن ملبس نرو؛ اذیت میشی
اما من که بلد نبودم حتی تا سر کوچه بدون عمامه برم، حرفشون رو نشنیده گرفتم
ملبس ساعت ۱۹ رفتم ترمینال و یه وی آی پی برای ساعت ۲۱ گرفتم
نمازم رو ترمینال خوندم و تقریبا نیم ساعت بعدش سوار اتوبوس شدم
توی اتوبوس چندتا خونواده بودن و چندتا دختر جوون و دوتا سرباز ارتش و یه آخوند که خودم باشم و دوتا جای خالی آخر اتوبوس
غیر از یک پیرزن بالای هفتاد سال، هیچکدوم از خانمها چادری نبودن
وضع سهتا از خانومها خیلی فجیع بود
سه تا خانمی که اتفاقا با شوهر و بچه هم بودن
یکی نگه خوب همه رو دید زدی که اینطور داری آمار میدی
این وضعیت رو من که صندلی یکی مونده به آخر بودم، تقریبا توی نیم ساعت اولی که هنوز اتوبوس حرکت نکرده بود و توی یکی دو ساعت اول حرکت، بر حسب اتفاقات، جمع آوری کردم و سرم برای تذکر و این چیزها درد نمیکرد
توی این شرایط، تصمیم گرفتم که اول از خدا و اهل بیت علیهم السلام و بعد هم از تجربهٔ تبلیغی و مشاورهٔ خودم کمک بگیرم و اوضاع رو سر و سامون بدم
تجربه به من ثابت کرده که شوهر خانمهایی که حجاب ندارن غالبا یا بی غیرتن که دوست دارن خانمهاشون اینطوری بگردن یا بی بخارن و زورشون به خانمهاشون نمیرسه
برای همین نمیشد انتظار داشت که با تذکر به شوهره، خانمه حجابش رو رعایت کنه
اما یک گیر دیگهای که این مردها معمولا دارن اینه که هی خانمهاشون رو با خانمهای دیگه مقایسه میکنن و اگه خانمهای دیگه رو ببینن، سر تا پاشون رو ورانداز میکنن و هر روز یه چیز جدیدی که توی خانمهای دیگه دیدن رو از خانمهاشون میخوان
جالب اینکه وقتی به سهتا شوهرها نگاه کردم، دیدم سهتاشون هی دارن خانمهای دیگه، علی الخصوص اون دوتا خانم بیحجاب دیگه رو دید میزنن
این مورد به کار من میاومد
اما نیاز بود ریسک بزرگی انجام بدم که برای موفقیت متوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها شدم
دفترچهٔ کوچیکی از کیفم در آوردم و روی سهتا کاغذ اینطور نوشتم
«خواهرم سلام
من روحانی ته اتوبوس هستم
چون زندگی خانوادگی شما برای بنده مهمه خواستم یک نکتهای به شما عرض کنم
فقط لطفا زود عکس العمل نشون ندید و اول خودتون خوب دقت کنید به اطرافتون
از اول مسیر تا حالا که دقت کردم، دیدم شوهر شما هی داره خانمهای دیگه رو دید میزنه
من به عنوان کسی که سالها مشاور خانواده بودم این روحیهٔ شوهر شما رو برای آینده زندگیتون خطرناک میبینم
دیگه خود دانید»
برای رسوندن این برگهها به یک کمک نیاز داشتم
قبل از حرکت با شاگرد شوفر ارتباط زده بودم و با دوتا شوخی با هم صمیمی شدیم
بنده خدا که اسمش رسول بود، دو ساعت از حرکت نگذشته، دوبار بهم سر زد و کم و کسریم رو جویا شده بود
بچهٔ ظاهر اصلاحی بود
احتمال دادم بتونم روش حساب باز کنم
تقریبا ساعت ۱۱ بود که اتوبوس سر فلکهٔ اول اندیمشک توقف کرد
عبا رو بالا پیش کیفم گذاشته بودم اما عمامه روی سرم بود
بعضی وقتها هم روی صندلی جفتیم که از لطف رسول خالی شده بود میذاشتم
زود عمامه رو روی سرم گذاشتم و پایین پریدم و یک کیلو شکلات نعنایی خریدم و قبل از سوار شدن به رسول گفتم یه سری بهم بزنه
بنده خدا تا حرکت کردیم اومد سمتم و گفت: بله حاج آقا امر بفرمایید
نشوندمش جفت خودم و خلاصهٔ نقشم رو بهش گفتم
رسول رو برای رسوندن نوشتهها و روشنایی اتوبوس لازم داشتم
رسول باید حین توزیع شکلاتها، با ظرافت خاصی اون نوشتهها رو به دست اون سهتا خانم میداد بدون اینکه شوهرها متوجه بشن
رسول قبول کرد که بعد از گرفتن موافقت راننده، این دوتا کار رو انجام بده
با تعریفی که از به قول خودش دین و ایمون راننده میداد، احتمال قبول کردن راننده بالا بود
من باید از رسول مواظبت میکردم چون ممکن بود شوهره ببینه که رسول داره چیزی دست خانمش میده و قبل از اینکه برسم توضیحی بدم، کار به زد و خورد برسه و من حاضر نبودم رسول بخاطر اجرای این نقشه، حتی یک سیلی بخوره
پس من باید نزدیک اون سهتا خونواده قرار میگرفتم که قبل از هر زد و خوردی اوضاع رو کنترل کنم
استراتژیکترین جا پیش یخچال اتوبوس بود
به سه خونواده هم نزدیک بود
چراغهای راهرو ساعت ۱۱ و نیم روشن شدن و رسول به توزیع شکلات مشغول شد
طبق نقشه از آخر اتوبوس شروع کرد
من منتظر شدم که رسول به اون خانمها برسه
نزدیکشون که رسید، به بهونهٔ آب خوردن پیش یخچال مستقر شدم
بخاطر احتمال درگیری، عمامه رو هم روی صندلی گذاشتم
خدا رو شکر سهتا کاغذ تحویل خانمها شد و شوهرها که چراغها رو روشن دیدن از بس نگاهشون به خانمهای دیگه بود، متوجه رد و بدل شدن کاغذها نشدن
نفس راحتی کشیدم و سر صندلی خودم برگشتم و منتظر انفجار بمبی که کار گذاشته بودم شدم
ادامه دارد....
@yousofnaseri
تبلیغ اتوبوسی(بخش دوم)
انتظارم زیاد طول نکشید
اولین همهمه و جر و بحث، پنج دقیقه بعد شروع شد
کمتر از دو دقیقه بعد از یکی دیگه از خانمها صدا بلند شد و ده دقیقه نشده، دیدم که سومی هم کیف دستیش رو زد توی سر شوهرش و از جا بلند شد و به یکی از خانمهای دیگه اشاره کرد و گفت: هی لاغر مردنی توی نی قلیون چی داری که شوهر هَوَل من چشم ازت بر نمیداره؟
اون خانمه که خودش داغدیده بود شکه شده بود چون فکر میکرد شوهرش داره به خانمهای دیگه نگاه میکنه و نمی دونست که خودش هم صید یه صیاد دیگه بوده
فرصت رو مغتنم شمردم و بلند شدم و رفتم وسط اتوبوس و گفتم: خانمها و آقایون بنده رو ببخشید لازمه چندتا نکته رو عرض کنم خدمتتون
همه سکوت کردن
اون خانم اولیه هم سر جای خودش نشست
گفتم: اولا عذرخواهی میکنم بابت این اتفاقی که افتاد
بنده قصد نداشتم بین خونوادهها درگیری اتفاق بیفته اما شاید به عنوان تلنگر این اتفاق لازم بود
خانمی که شاکی شدید که چرا همسرتون داره به خانم دیگهای نگاه میکنه؛ میدونستید که شوهر خانم دیگهای هم داره شما رو دید میزنه؟
شما خودتون رو به این شیوه آرایش میکنید و بی حجاب میگردید و دل شوهر خانمهای دیگه رو میبرید، اما از اینکه خانمهای دیگهای هم هستن که با جلوهگری دارن دل شوهر خودتون رو میبرن غافل هستید
ما مردها هم باید بدونیم وقتی به ناموس مردی نگاه کنیم، یک مرد دیگهای، به ناموس ما نگاه میکنه
خانمها من قصد به هم زدن آرامش زندگی شما رو ندارم
اما این اتفاقیه که برای بسیاری از خانوادهها داره میفته
فقط بخاطر اینکه شما و امثال شما، زیباییهای خودتون رو به جای اینکه فقط برای شوهرتون بزارید، برای شوهرهای خانمهای دیگه نشون دادید
اگه راضی نیستید آرامش زندگیتون به این شکلی که دیدید به هم بخوره، پس راضی نباشید آرامش زندگی خانمهای دیگه هم به هم بخوره
شما هر چقدر هم که زیبا باشید، زیباتر از شما هم پیدا میشه
زیباتر هم پیدا نشه، ماهرتر از شما در آرایش کردن یا در طنازی کردن یا در حرف زدن یا در رقصیدن یا خوندن قطعا پیدا میشه
این تازه اوضاع مردهای متأهل هست که دیدید
این بندگان خدا سربازها که توی پادگانشون چند ماه به چند ماه زن نمیبینن چی بگن
سپس رو به سربازها کردم و گفتم: چی بگن؟
یکی از سربازها گفت: حاجی ما که داغونیم
دیگه چشمی هم برای دیدن نداریم
اتوبوس از خنده ترکید
من هم حرفش رو کامل کردم و گفتم: مشخص میشه حجاب خانمها حتی به امنیت کشور هم ارتباط داره
یه مشت کور دارن سر مرزهای ما پست میدن
خدا به داد ما برسه
دوباره همه خندیدن
هنوز خندشون تموم نشده بود که گفتم: البته بی حجابی برای خودتون هم دردسر درست میکنه
بعضیها با بی حجابی شما کور میشن و بعضیها هم ممکنه به جنون برسن و کار دست خودشون و خودتون بدن
خندهٔ دوم قطع نشده بود که صدای سرنشینان اتوبوس به خندهٔ سوم بلند شد
وقتی خندهها تموم شد گفتم: ما آخوندها معمولا از تاثیر اعمال در آخرت میگیم
فلان عمل میبرتت جهنم
فلان عمل میبرتت بهشت
اما این حرفهایی که من زدم ربطی به دین و اخرت نداشت
بهشت و جهنم بدحجابی و بیحجابی توی همین دنیا هم وجود داره
این رو دین لازم نیست بگه
این رو هر انسانی که انسانیت داره متوجه میشه
به هر دینی که معتقد باشه
دوباره از خانمهای محترم بخاطر این شوخی عذرخواهی میکنم و ازشون درخواست دارم بخاطر خودشون هم که شده، سرو سامونی به رخت و لباسشون بدن
اگه همه موافقن یه صلوات بفرستن
صلوات بلندی توی اتوبوس پیچید
اوج بلندی صدای صلوات از دوتا سرباز و رسول بود
جلوی خودم اون سهتا خانم، شالهاشون رو روی سرشون کشیدن و وضعشون رو مرتب کردن
از همه بابت گرفتن وقت خوابشون عذرخواهی کردم و سر جای خودم برگشتم
نتیجه رضایتبخش بود و به شهادت رسول، همهٔ خانمهای اتوبوس خودشون رو جمع و جور کردن
اما من تا صبح درگیر بودم
خانم و آقا هی میاومدن و سوال شرعی و اعتقادی و تفسیر خواب و درد دل میکردن
خدا رو بابت این توفیقی که بهم داد شکر میکنم
بابت به بهترین وجه اجرا شدن برنامهای که ممکن بود با یک اشتباه به جای خطرناکی کشیده بشه
بابت کلماتی که بعضاً فی البداهه به زبانم جاری شد و کمک بزرگی به هدفم کرد
خدایا شکرت
خاطرهٔ یکی از روحانیون مبلغ خوزستانی که بلاغت کلام و یبوست قلم رو با هم دارن
لذا امر کردند که بنده، ثواب نوشتن خاطرهٔ ایشون رو ببرم
@yousofnaseri
May 11
May 11
روحانیه مجبور میشه با اتوبوس از اهواز بره قم
اون هم با عمامه
اما چندتا خانم توی اتوبوس کشف حجاب میکنن
چکار باید بکنه؟
تذکر بده؟
سکوت کنه؟
از اتوبوس پیاده بشه؟
نه
اون یه نقشهٔ درست و حسابی براشون داره
برای خوندن این ماجرا و سایر مطالب حجتالاسلام ناصری به کانال
@yousofnaseri
بپیوندید
مطلب بالا توی کانال سنجاق شده
دوستانی که مطالب کانال رو مفید میدونن و دوست دارن در انتشار این مطالب کمک کنن میتونن پیام بالا رو توی گروهها و کانالهایی که دسترسی دارن منتشر کنن تا دیگران هم در این کانال عضو بشن
یا علی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینکه حضرت آقا فرمودند «به دست مجاهدان اسلامی خواهد افتاد» در اینکه این مجاهدان اسلامی کیا هستن دو احتمال هست:
۱. منظور معارضان ال سعود در داخل و خارج از جمله انصارالله یمن هست
* این یعنی اینکه موقتا دشمن میتونه به پیشبینیهای حضرت آقا بتازه و درشون تشکیک ایجاد کنه،چون بعد از ۳سال، نه تنها عربستان با انصار الله به سازش رسید بلکه حتی با جمهوری اسلامی هم منافع مشترک پیدا کرده و حالا حالا ها قرار نیست این اتفاق در عربستان بیفته
ضمن اینکه به السعود هم این رو یادآوری میکنه که شما با یک دشمن ایئولوژیک طرف هستید که آرزوی نابودی شما رو در سر داره و فعلا بخاطر مسائل استراتژیک با شما سازش کرده
این نکته باعث میشه عربستان در اتخاذ مواضع خودش، حواسش به این باشه که پلهای پشت سرش رو خراب نکنه و هوای آمریکا و غرب رو هم داشته باشه
۲. منظور اینه که خود حاکمان عربستان به مجاهدان اسلامی در مقابل آمریکا و غرب بدل میشن و در راستای اهداف تعیین شدهٔ ایران در منطقه عمل میکنن
* یعنی اینکه حضرت آقا اینچنین روزی رو پیشبینی کردن و برای ما جای خوشحالی داره و نسبت به تحقق سایر پیشبینیهای حضرت آقا هم امیدوار میشیم اما باید بدونیم این کلیپ داره به حاکمیت عربستان هم این سیگنال منفی رو مخابره میکنه که جمهوری اسلامی سر مواضع خودش مونده و شمایید که عوض شدید و دارید توی پازل و نقشهٔ ایران حرکت میکنید
همین سیگنال باعث انفعال و مقاومت السعود در مقابل تغییرات میشه و حداقل تغییرات رو با کندی مواجه میکنه
پس هر جور این نوع کلیپها رو تحلیل کنیم، به ضرر حرکت دستگاه دیپلماسی نظامه
#امان_از_دوست_نادان
@yousofnaseri
بنده به شیخ فرهاد خیلی ارادت دارم و قدردان همه زحماتش هستم اما متأسفانه این نوع توییت زدن هم مثل همون کلیپی که توی پست قبلی عرض کردم نه تنها کمکی به جبهه انقلاب و دستگاه دیپلماسی نمیکنه بلکه بالعکس، وقتی از زبان یک روحانی فعال در فضای مجازی مطرح میشه، باعث میشه عربستان در حرکتهای بعدی خودش دست به عصاتر حرکت کنه
یعنی ما همیشه داریم درگیریهای گذشتهٔ دو کشور رو جلوی چشم عربستان میاریم و بهش یادآوری میکنیم
مثل دو نفری که با هم درگیر بودن و حالا با وساطت کسانی، آشتی کردن اما ما هی بیایم فحشهایی که در زمان درگیریشون به هم گفته بودن رو براشون پخش کنیم و مانع فراموش شدن این اختلافات بشیم و نزاریم یه دوستی طبیعی داشته باشن که این قطعا خواستهٔ آمریکا و غرب هست و ما داریم در زمین اونها بازی میکنیم و ناخواسته در خدمت اونها قلم میزنیم
اینکه برخی دوستان میگن اینها مصرف داخلی داره و برای تقویت اعتماد به نفس ملی مردم خودمون هست هم به نظرم در این فضای رسانهای کاملا اشتباهه
هیچوقت این مطالب نمیتونه به مصرف داخلی منحصر بشه
قطعا کشورهای دیگهای که دربارشون به هر زبانی مطلبی میزنیم، این مطالب رو ترجمه و پیگیری میکنن
@yousofnaseri
45.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این مناظره رو ببینید
به حرفهای طرف آمریکایی دقت کنید
دقیقا همون حرفهایی رو میزنه که توی کلیپ و توییت دو مطلب قبلی بهشون اشاره شده
اما فرق این کلیپ با کلیپ و توییت بالا اینه که طرف عربستانی میدونه یارو دشمنه و میخواد با این حرفها اختلاف ایجاد کنه و برای همین ازش تأثیر نمیپذیره
اما وقتی کلیپ و توییتی از داخل نظام، با همین منطق منتشر میشه، به عنوان تحقیر عربستان در این رابطهٔ جدید حساب میشه
مواظب باشیم با نقشهٔ دشمنان همراهی نکنیم
@yousofnaseri
🔴 از اوضاع فرهنگی جامعه گله بسیار داریم
حجاب و موسیقی و فیلم و سریال و صدا و سیما و مدارس و دانشگاه و بازار و پاساژ و ....
اما دوستان بزرگوار
خودمون رو نبازیم
یادمون باشه که همین تقید و تشرع مردم که در مراسمات مذهبی و ملی و زیارتها و تشییع جنازهٔ شهدا خودش رو نشون میده، حاصل فعالیتهای فرهنگی همین نظام و حوزه و دانشگاه و روحانیون و علما و صدا و سیما و ... و صد البته لطف خدا و اهل بیت علیهم السلام به این نظام بوده وگرنه با انواع و اقسام بمب های هستهای و هیدروژنی و شیمیایی و میکروبی که در جنگ تمام عیار و نابرابر فرهنگی دارن روی سر مردم ما میریزن که نظیرش در هیچ کشور دیگهای وجود نداره، باید وضعمون خیلی بدتر از وضعیت کشورهای دیگه دنیا میبود
اتفاقا فعالیت فرهنگی ما فقط به دفاع از فرهنگ دینی در داخل ختم نمیشه
ما به فرهنگ اونها هم داریم حمله میبریم و فرهنگ خودمون رو بین اونها نهادینه میکنیم
اونها دارن از ما یارگیری میکنن
ما هم ازشون یارگیری میکنیم
اونها اعتقادات جوونهای ما رو خراب میکنن
ما اعتقادات جوونهای اونها رو درست میکنیم
اونها حجاب دختران ما رو از سرشون بر میدارن
ما سر دختران اونها حجاب میزاریم
اونها در داخل کشور دارن برای خودشون سرباز تربیت میکنن
ما هم داریم این کار رو در کشورهای خودشون انجام میدیم
وضع مطلوبه؟
نه قطعا
با تمام توان داریم کار میکنیم؟
نه قطعا
از همه امکانات داریم استفاده میکنیم؟
نه قطعا
پس تکلیف مشخصه
باید برای بسیج نیرو و امکانات، تا رسیدن به وضع مطلوب تلاش کنیم و ناامید نشیم
@yousofnaseri
45.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایشون که حرفشون برای تخریب سه قوه نظام اسلامی مورد استناد برخی از کانالهای به ظاهر انقلابی قرار گرفته، جناب آقای عنابستانی هستن که یک زمانی بخاطر سیلی زدن به گوش سرباز راهور از همین کانالها فحش و ناسزا شنید
البته ایشون هر جا قراره سه قوه رو مورد تاخت و تاز و تخریب قرار بده خوبه و حرفش قابل استناده
جالب اینه که این کانالها، حتی اسمش رو هم نمیارن و نمیگن این نمایندهٔ مجلس، اسمش چیه
چون میترسن اسمش رو بیارن و بخاطر ذهنیت منفی مخاطب نسبت به ایشون، تخریب سه قوه بی اثر بشه
فقط ریز پایین خبر میگن نمایندههایی از جمله فلانی و فلانی و عنابستانی با تحصن کنندگان دیدار کردن
ضمن اینکه ایشون با نظری که درباره لایحه حجاب و عفاف میده مشخص میکنه که اصلا لایحه رو نخونده
و فقط طبق شنیدههایی که از فضای مجازی به دست آورده و برای تحریک احساسات جمعیت میگه «اگه یکی لخت بره جلوی حرم امام رضا ع دفعه اول فقط بهش تذکر میدن تازه اگر دوربین بگیره و بار دوم ۱۶۰ تومن جریمه میشه»
توی لایحه اومده که برهنگی بخشی از بدن یا پوشیدن لباسهای بدننما و چسبون، بار اول جریمش ۲ میلیون تومنه
بار دوم هم ۲۴ میلیون و ۵ سال محرومیت از خدمات اجتماعی
تازه اگه سازماندهی شده باشه، علاوه بر جرایم بالا، ۵ سال زندان و ... هم داره
این حرف بنده به معنای موافقت با لایحه حجاب و عفاف نیست
فقط میخوام بگم مواظب باشیم توی دام افرادی که این روزها قصد دارن با همسو شدن، دلمون رو به دست بیارن تا توی انتخابات آینده، ازمون سواری بگیرن نیفتیم
@yousofnaseri
تبلیغ در پارکشهر(بخش اول)
با خراب شدن وضعیت حجاب در پارکهای شهر، با چند نفر از رفقا تصمیم گرفتیم آتش به اختیار با خونواده بریم توی یکی از همین پارکها و یک کار فرهنگی نو انجام بدیم
تقریبا ۱۵ نفر از دوستان روحانی قبول کردن که با زن و بچه ما رو همراهی کنن
سن هیچکدوم از دوستان از ۴۰ تجاوز نمیکرد
جلسه اتاق فکر گذاشتیم
با همهٔ دوستان روحانی، توی مسجد محل اقامه نماز یکی از رفقا جمع شدیم
نماز مغرب و عشا رو خوندیم و جلسه در اتاق پایگاه برگزار شد
اتفاقا فرمانده پایگاه هم لطف کرد و با نفری یک فلافل، شام جلسه رو هم تقبل کرد
در جلسه، بعضی از دوستان پیشنهاد دادن که مومنین رو توی پارکهای شهر جمع کنن تا بیحجابها جرأت عرض اندام و کشف حجاب نداشته باشن
اما بعضی از دوستان دیگه نظرشون روی کار فرهنگی و گفتگو بود
میگفتن ما باید بریم با این افراد به صورت غیر مستقیم گفتگو کنیم و اونها رو نسبت به فلسفه حجاب و عاقبت بیحجابی توجیه کنیم
بعضی دیگه از دوستان که در زمینهٔ مشاوره و روانشناسی اسلامی تخصص داشتن نظر دقیقتری دادن
اونها گفتن که باید مردم به با یک سری ترفندهای تبلیغاتی به طرف خودمون بکشونیم و غیر مستقیم این مسائل رو بهشون بگیم و نه به صورت مستقیم و استدلالی خشک
و جالب این بود که اکثر دوستان با این پیشنهاد موافقت کردن اما نتیجهٔ جلسه، تجمیع دو نظر آخر بود هر چند که پیشنهاد دوستان مشاور در اولویت کاری ما قرار داشت
طبق همین پیشنهاد، شروع کردیم برنامه ریختن که چه کارهایی در این قالب میشه انجام داد
این جلسات ما یک هفته ادامه پیدا کرد و هر شب نزدیک سه ساعت گفتگو کردیم و همه جوانب کار رو سنجیدیم
دو نفر از روحانیون شهر که تخصص بیشتری در زمینهٔ مشاوره داشتند رو آوردیم تا خروجی کارمون پختهتر باشه
جلسه آخر، رئیس سازمان تبلیغات شهرستان رو دعوت کردیم تا از برنامهٔ ما مطلع بشن و با ما همکاری کنن
اتفاقا خیلی هم استقبال کردن و قرار شد سازمان تبلیغات هدیهای به دوستان ما بدن و امکانات مورد نیازمون رو هم فراهم کنن
بعد از این جلسات و برنامهریزی های دقیق، وارد فاز اجرایی شدیم
یکی از پارکهای شلوغ شهر رو انتخاب کردیم و با خانواده و تجهیزاتی که از قبل آماده کرده بودیم به اونجا رفتیم
با شهرداری هم هماهنگیهای لازم انجام شد و یک سری امکانات هم ازشون گرفتیم
تعدادی از خانمها و تعدادی از دوستان طلبه که تخصص کار با کودک دارن رو با خودمون همراه کردیم تا بچهها رو سرگرم کنند و به اصطلاح روی نسلهای آینده هم کار کرده باشیم
با سرگرم شدن بچهها، خانوادهها فرصت بیشتری پیدا میکردن که به سراغ غرفههای ما بیان
چندتا غرفه توی پارک دائر کردیم
و کنار هر غرفه، یک استند گذاشتیم و اسم غرفه رو روی اون نوشتیم
اسمهای جذابی هم برای غرفهها انتخاب کردیم
تست عشق- چقدر من رو میشناسی- ده سال دیگه کجاییم- بیا فالت بگیروم
حالا میگم غرفه، ذهنتون نره سراغ غرفههای آنچنانی
هر غرفه رو یک روحانی با تجربه در امر مشاوره با کمک خانمش میگردوند و از دوتا میز با فاصله ۱۵ متری و چندتا صندلی تشکیل میشد
بعضی از بچههای بسیج با لباس شخصی برای کنترل اوضاع در مواقع بحرانی هم اومده بودن
نماز مغرب و عشا رو به امامت یکی از دوستان روحانی وسط همون پارک و روی چمنها خوندیم
از بین مردمی که برای تفریح اومده بودن هم تعدادی با ما نماز خوندن اما بیشترشون با تعجب به ما نگاه میکردن
بعد از نماز، استندها رو نصب کردیم و دوستان غرفهدار سر جای خودشون نشستن
بریم سراغ کار غرفهها
درسته که اسم غرفهها متفاوت بود، اما در واقع یک کار مشترک انجام میدادن
توی این غرفهها، پسر و دخترهای جوون که ادعا میکردن زن و شوهر یا نامزد هستن(راست و دروغش رو تجسس نمیکردیم) میاومدن و به صورت جداگونه یک فرمی رو با سوال و جواب غرفه دار پر میکردن
توی این فرم، افراد میاومدن و انتظارات خودشون از همسر و زندگی آینده و چیزهایی که باعث رنجشِشون میشد رو میگفتن
توی بعضی از سوالات به صورت نامحسوس، انتظارات افراد نسبت به نوع پوشش و برخورد همسرشون در مقابل جنس مخالف رو پرسیده بودیم
بعد از تکمیل فرم، دوتاشون پیش روحانی مسئول غرفه میرفتن و شروع میکردن تک تک جوابها رو با هم چک میکردن
مسئول غرفه در اینجا سعی میکرد اونها رو برای به تفاهم رسیدن کمک کنه و با داوری، اونها رو به یک نقطهٔ مشترک صحیح میرسوند
در این بین، سوالات اصلی رو خیلی پررنگتر اما نامحسوس کار میکرد
مثلا خانم دوست نداشت شوهرش همکار خانم داشته باشه اما شوهر، معتقد بود اگر مردی تعهد خانوادگی داشته باشه، بین زنهای لخت هم بزاریدش به زنش خیانت نمیکنه
ادامه دارد...
@yousofnaseri