هدایت شده از حبیبانه
2.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضرت امام صادق علیه السلام از وجود مبارک جدشان پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نقل کردند که فرمودند :
طُوبی لِعَبدِِ نُوَمَهِِ عَرَفَه اللهُ و لَم یَعرِفهُ الناس .... اُولئِکَ مصابیحُ الهُدی.... یَنجَلی عَنهُم کُلُّ فِتنَهِِ مُظلِمَهِِ
خوشا به سعادت بنده #گمنامی که خداوند او را میشناسد ولی مردم او را نمیشناسند! ..... آنها چراغ های پر فروغ هدایت مردم هستند! .... به وسیله آنها هر فتنه تیره و تاری برطرف میگردد....
تصاویری کمتر دیده شده از شهید زاهدی در کنار شهیدان #سلیمانی ، #مغنیه و #بدرالدین
#افسوس
افسوس که دشمن ناجوانمرد ، با ایجاد مخاطرات امنیتی ، سالهای سال ما را از درک درک دلاوری ها و مجاهدت های این گمنامان مشهور آسمان دور ساخته ......
اگر کسی فیلم های شهید مغنیه را دنبال کرده بود
این تصاویر برایش آشنا بوده البته به تنهایی و بدون تصاویر شهید زاهدی.....
#یاردرخانهوماگردجهانمیگردیم
#شهید_القدس_سرلشکر_زاهدی
#بهامیدنگاهی
@habibaaneh
🔹 روایت داماد رهبر انقلاب از حضور شهید زاهدی در مراسم نماز بر پیکر شهید سید رضی
برای او که بهشت، تنها بهایش بود؛ در آستانه سالروز شهادتش...
دکتر مصباح باقری داماد حضرت آیتالله خامنهای:
قرار شد نماز سیدرضی را آقا بخوانند. بامدادِ پنج شنبه هفتم دی ماه ۱۴۰۲، در یک روزِ سردِ زمستانی، خانواده شهید به همراه عدهای از فرماندهان و سرداران منتظر بودند. «او» هم گوشهای ایستاده بود. ساکت و آرام. آقا که تشریف آوردند، چند قدمی هم عقبتر از آن جا که ایستاده بود، رفت. آقا بعد از تفقد و تسلیت به خانواده شهید سید رضی، مشغول صحبت با برخی فرماندهان شدند. «او» باز هم عقبتر رفت و دور شد. سرمای زمستان تهران، بهانه خوبی به دستش داده بود تا خودش را خوب و زیاد بپوشاند. کلاهی بر سر تا روی چشمها گذاشته و دکمههای اورکت را هم تا بالا بسته بود.
در بین صحبت آقا با فرماندهان، رهبر از زبان یکی از سرداران، متوجه حضور «او» شدند. با تأکید جویا شدند: مگر «او» اینجاست؟ گفتند: بله و زود «او» را صدا زدند تا جلو بیاید. با آرامش و سکوت و تواضع جلو آمد. سلام و دستبوسی کرد و احوالپرسی مختصری. بعد خیلی تند و سریع عقب رفت؛ عقبتر از قبل. انگار نمیخواست حتی به اندازه ذرهای دیده شود. نمیخواست زحمتی درست کند. نمیخواست به قدر پر کاهی هم بار باشد.
نماز را هم صف آخر خواند. دور و مخفیانه... انگار عادت کرده که حتی سر و صدای کوچک و ریزی هم نداشته باشد. نماز تمام شد و «او» باز هم دور و غریب و تنها. حالا تابوت را بلند کردند برای تشییع تا بیرون بیت رهبری. «او» با چشمهایش یار و همرزم دیرینهاش را بدرقه...
میکرد، گویا با همان چشمها داشت با او حرف میزد و قرار و مدار میگذاشت، شاید هم قرار و مدارهای قبلی را یادآوری میکرد.
در همین بین ، اهل دلی که در جمع بود به چند جوان و نوجوان اطرافش توصیه کرد: "بروید و خوب و سیر تماشایش کنید؛ شاید دیگر «او» را نبینید".
به آن بندهی خدا عرض ادب کردم و گفتم: "از «او» چه دیدید که چنین توصیهای داشتید؟"
گفت: "او مجسمه اخلاص است. به اندازه ذرهای اجازه بروز و ظهور نفس نمیدهد. کامل رامش کرده. با این همه کتوم و بی ادعاست!" بعد ادامه داد: "اما طولی نمی کشد... این اخلاص اجرش فقط یک چیز است".
سه ماه بعد، دوشنبه بیست و یک رمضان، سیزده فروردین ۱۴۰۳ بود که خبر بهشتیشدن «او» آمد. باز مسجل شد که بهشت را به بها بدهند؛ نه به بهانه!
«او»، شهید محمدرضا زاهدی، فرمانده و سردار بزرگ و بلند بالا اما بیادعای سپاه سرافراز اسلام و ایران بود.
#شهید_زاهدی
#گمنامی