مقدمش را دیده گفتم سر نمی آید به کار
در هجوم نازِ او سنگر نمی آید به کار
واعظی چون او تبر بر شانه را در بطنِ شرک
منبری جز دوش پیغمبر نمی آید به کار
کرده تمرینِ خدابینی نبی قبل از عروج
این سفر بی جلوه ی حیدر نمی آید به کار
حق بده که معترض باشند مژگانِ تو چون
با خمِ ابروت این لشکر نمی آید به کار
ضربهات خم کرد و زانوی تو صاف،این تیغ را
غیرِ بازوی تو آهنگر نمی آید به کار
در مصافت خصم جمله پا شود مانند باد
در فرار از شیر، دست و سر نمی آید به کار
غیر از اینکه یک نفس باشد نگینِ دستِ تو
قلعه ها را تا قیامت در نمی آید به کار
قلعه ها از خیبر و مرحب ز عمر، آموختند
در مصافِ تو در و پیکر نمی آید به کار
در ازای چند سر یک پیکر افتاده چرا
کشتههایت را فرار آخَر نمی آید به کار
کعبه! از این روسیاهی دست باید شست چون
قبله با خالِ لب ِ حیدر نمی آید به کار
پیش چشم ِ خلق که دیده قیام ات را به بدر
فاش میگوییم ما محشر نمی آید به کار
سینه ی من چیست؟ دشتِ عشق و خالت دانه ای
جز غمت از سینه ی من در نمی آید ، بکار
#شعر_مناجات_امیرالمومنین_ع
#محمدرضا_رضائی@yyahoosein🌟🌟🌟