eitaa logo
کانون ذاکران امام حسین زرند
259 دنبال‌کننده
627 عکس
173 ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در شهر خفتگان عقل ،جای اراده نیست خاموش بگیر اینجا کسی آزاده نیست در خود بریز تمام حرف های دلت هنوز جهان برای شنیدنت آماده نیست چه سود از های و هوی فریادهای ما وقتی که پشت دادمان کسی ایستاده نیست بر شاخه های غرور لانه کن که قیمتی اینجا برای مرده های افتاده نیست باخود به گور ببر تمام عاشقانه ات دل را بکش در جهانی که دلداده نیست این زندگیست که به سوی هیچ می رود از این قطار مرگ هیچ کسی پیاده نیست وقتی جوانی شاد کن روح و روان خود در وقت پیری فرصت ناز‌ و افاده نیست از دردی که بر شانه ات نشست لحظه ای نرنج دنیا به جز لبخند و خوشی های ساده نیست... ذاکران امام حسین
ملانصرالدین👳‍♂️: این زندگی و زنده ماندن بر چه قیمت است! وقتی که بر ما هر قدم راهش مصیبت است! دنیا فقط دارد سرم را شیره میمالد خوشا کسی که در پی کشف حقیقت است ... با چشم بسته می توان دید و شنید و گفت! شاید تمامِ مشکل دنیا بصیرت است! از کرده و نا کرده ی ما هم فراری نیست حتما که دادستان ما دست طبیعت است روزی اگر به سر خیال خوش گزیده ای یک روز دیگر نوبت فسخ عزیمت است بگیر تقاصت را از این دنیا به خنده ای "یک موی از خرس کندن هم غنیمت است" ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم کوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد است انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم سد باغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوهٔ یک باغ نچیدیم، نچیدیم سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم وحشی سبب دوری و این قسم سخن‌ها آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم. •| |•🌿🌙 عشق‌ در پشتِ‌ نگاهی‌ گُذرا ، گم‌ شده‌ بود مدتی در پسِ دیوارِ جفا ، گم‌ شده‌ بود رفت آرام محبت زِ دلِ هـر زن و مَرد پشتِ‌ یک‌ چهرهٔ‌ پُررنگ‌ و ریا گم‌ شده‌ بود همه، منظومهٔ‌ درد و غمِ‌ بی‌حدّ گشتند غزلِ ناب به شعرِ شعرا ، گم شده‌ بود لحظه‌ها رفت‌ زِ دست‌ و دلِ‌ مَردُم‌ افسوس آدمِ عاشقِ با مِهر و صفا ، گم‌ شده‌ بود دل ، گرفتار به زندانِ تعصب‌ها گشت بی‌جهتْ‌ بی‌گنه‌ و جُرم‌ و خطا گم‌ شده‌ بود شـادمـان باش ، بهــارِ دلِ حـامی آمد قاصدِ خوش‌خبر و بادِ صبا گم‌ شده‌ بود جام‌ها ، پُر زِ میِ عشقِ حقیقی گردند عشقِ نابی‌ که‌ زِ جان‌ و دلِ‌ ما گم‌ شده‌ بود ✍ به شوقت‌ مبتلا هستم ولی اندازه کم دارم برای گفتن شعرم کلام‌ تازه کم دارم خودت‌ گفتی نمیخواهی که خوابم را بلد باشی برای خواب تو گرمم چرا خمیازه کم دارم اگر‌ آن روی دریا را به گام ساحلش بینی ز مرجان و‌صدف هایت ، سازه کم دارم من آن فرهاد مجنون و بسی زندانیت بودم هنوزم سائلت هستم ولی آوازه کم دارم ز آن انگشتر زرین تو را بر خود نشان کردم برای فصل دیوانها ولی شیرازه کم دارم رسید آن کاروان عشق ازبند اسارت ها ولی در پیکر شهرم دگر دروازه کم دارم کانون و ذاکران امام حسین زرند