eitaa logo
کانون ذاکران امام حسین زرند
259 دنبال‌کننده
627 عکس
173 ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اشعار ناب آیینی: از خیابان می روی لبریز باران می شوم پا به پای چشم تو من نیز گریان می شوم از خیابان می روی من با نگاه بی رمق با تمام کاج ها محو خیابان می شوم یک نظر بر من نمودی یک نظر بر آسمان در نظر بازیِ تو هر بار حیران می شوم می روی با هر قدم داری خرابم می کنی باز ویران باز ویران باز ویران می شوم گاه گاهی روی برگردان تماشا کن مرا من تماشایی ترم وقتی پریشان می شوم می نشینم گوشه ای و با غمت سر می کنم مثل پاییز پریشان برگ ریزان می شوم بی تو پایان غزل هایم همیشه ابری است پا به پای هر غزل من نیز گریان می شوم 🔹 🔹 هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم پُرَم از حسِ دلگیری که نامش را نمی‌دانم تو اقیانوسِ سرشار از تلاطم‌های آرامی؛ و من دریاچه‌ی اشکی، که دائم رو به طغیانم بزن نِی، باز غوغا کن، بزن دَف، شور برپا کن به هر سوزی بگریانم، به هر سازی برقصانم ببین آیینه‌وار از حس تصویر تو لبریزم تو آرامی من آرامم، پریشانی پریشانم اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاهِ توست که این دیوانگی‌ها را من از چشم تو می‌خوانم 🔹 نشستم بر مزار کودکانم، آه، غمگینم مگر بر آتش این سینه گردد اشک، تسکینم منم باغ گلی که غنچه هایم را لگد کردند درون سینه‌‌ام دشتی پر از گل‌های خونینم منم آن مادری که پا به پای کودکش زخمی‌ست و هر شب موشکی تب دار می‌آید به بالینم بگو خمپاره ها دست از سر گهواره بردارند بگو آژیرها ساکت، که لالایی ست تلقینم زمین دور سرم چرخید، وقتی سینه‌ام میسوخت جهان! پا بر دلم نگذار، من میدانی از مینم چه سِیلی راه افتاده‌ست در چشمان بی تابم نمی دانم که با چشمان مات خود چه می‌بینم خداوندا خداوندا خداوندا خداوندا پر از اشک و مناجاتم، پر از لبیک و آمینم به صفحه صفحه‌‌ی تاریخ عالم نام من پیداست به صفحه صفحه‌‌ی تاریک عالم، برگ زرینم چه تقویمی‌ست که رخت عزا را در نیاوردم پر از لبخند تلخم، خالی از یک اشک شیرینم اگر اسحاق و ابراهیم را، یعقوب و یوسف را درون سینه دارم، لیک اسلام است آیینم منی که روزگاری قبله گاه مسلمین بودم مبادا دست برادرم، نخواه از پای بنشینم مسلمانان مسلمانان مسلمانان مسلمانان بپا خیزید فرزندان من، یاران دیرینم اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار تفسیر من است ای دوست که من دست خدا در آستینم، من فلسطینم 🔹 🔹 سفر می‌کردی و کار تو را دشوار می‌کردم که چون ابر بهاری گریۀ بسیار می‌کردم ‌ همان "آغاز" باید بر حذر می‌بودم از عشقت همان دیدار "اول" باید استغفار می‌کردم ‌ ملاقات نخستین کاش بارِ آخرینم بود تو را دیگر میانِ خواب‌ها دیدار می‌کردم ‌ «به روی نامه‌هایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟» تو می‌پرسیدی و با چشمِ خون انکار می‌کردم ‌ در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود به پای مرگ می‌افتادم و اصرار می‌کردم ‌ خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر غزل در گوش من می‌خواند و من تکرار می‌کردم... ‌ 🔹 🔹 کانون ذاکران امام حسین زرند