ختم وترحیم خوانی:
#امام_زمان_عج_مناجات
#حاجیان_بیت_الله_الحرام
بـه کعبـه روی نهـادم کـه دور یـار بگردم
کجـای خانـه بـه دنبـال آن نگـار بگـردم
میان این همه حاجی کجاست حاجی زهرا
کـه هـر نـفس بـه فدایش هزار بار بگردم
مقام و زمزم و رکن و حطیم را همه گشتم
کنـار حجـر روم، یـا بـه مستجـار بگردم؟
میـان خلـق دویـدم که در کنار تو باشم
بگـو چقـدر بـه هر گوشه و کنار بگردم
دلم گرفته بگـو ای عزیـز فاطمـه تا کی...
تو را نبینم و بر گِرد ایـن جـدار بگردم؟
به شوق این که فقط زیر سایۀ تو بمیرم
چو آفتاب به هر کوه و کوهسار بگردم
اگر چـه گِـرد رهم با نسیم در به درم کن
که در هوات به هر شهر و هر دیار بگردم
خدا گـواست که نـومید نیستم ز وصالت
اگر چـه دور تو تـا دور روزگار بگردم
بـه انتظار قسـم بـا خـود این قرار نهادم
که در هـوای تـو تـا وقت انتظار بگردم
عنـایتی کـه همـه عمـر «میثم» تو بمانم
بسـان میثـمِ تـو دور چـوبِ دار بگردم
#غلامرضا_سازگار
#صلوات
#امام_زمان_عجل_الله 🌺
#جمعه_های_انتظار 🍃
چه میشود که بیایی کنم تماشایت
فدای بغض گلوگیر و اشک شبهایت
شبی گذر کن از این کوچه های دلتنگی
که دل هوای تو کرده فدای غمهایت
غم تو غصه ی عالم شده نمیفهمد
کسیکه دل به همه داده جز تولایت
صدای شیهه ی اسبت ز دور میآید
بیا که عالم و آدم فتاده بر پایت
بهمره تو بیاید نسیم شوق وصال
معطر است جهانی ز باغ گلهایت
گل شقایق و یاس و عقاقی و سوسن
الا تو نرگس زهرا به چشمانم جایت
انا ابن حیدریت لرزه بر جهان انداخت
تمام عالم از این بانگ گشته شیدایت
#مرتضی_محمودپور
#صلوات 👉
کانون ذاکران امام حسین زرند
#امامباقر_عزاداری
#سنگین #تک_ضرب
▪️نوحه شهادت امام محمد باقر علیه السلام
دلم در مدینه زائر شد
عزای حضرت باقر شد
نوای غم رسد از دلها
واویلا واویلا واویلا...
سوز ماتم رسد از سینه
گرفته رنگ غم مدینه
عزا بگرفته اند آل الله
واویلا واویلا واویلا...
شده صاحب عزایش مهدی
کند گریه برایش مهدی
سر به قبرش نهد در شبها
واویلا واویلا واویلا...
تربت پاک مولا باقر
ندارد در دل شب زائر
به غیر از مادر او زهرا
واویلا واویلا واویلا...
دیده گلدسته ی پرپر را
حلق چاک علی اصغر را
شد پریشان ز داغش بابا
واویلا واویلا واویلا...
دیده خونِ لب طفلان را
آیه آیه شده قرآن را
شد جدا دست پاک سقا
واویلا واویلا واویلا...
دیده در گوشه ی ویرانه
دفن یک دختر دردانه
دختر سیدُ الشهدا
واویلا واویلا واویلا...
✍امیر رضا فرجوند
#شعر_و_سبک_مداحی_سنتی👇
کانون ذاکران امام حسین زرند
ختم وترحیم خوانی:
#شهادت_حضرت_امام_محمدباقر_علیهالسلام
#غزل_مرثیه
چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند
که دلِ سوخته را ناله مداوا نکند
چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد
کاش میشُد خودش اینقدر تقلا نکند
زهر اینبار چه دارد متورم شده است
زهر با این تنِ بیمار مدارا نکند
این جوانی که کنار پدر اُفتاده زمین
چه کند گریه اگر بر سرِ بابا نکند
اینهمه جایِ جراحات برای شام است
زهر هرچند که سخت است چنین تا نکند
نَفَس آخر و با روضهی ویرانه گریست
نشُد او یاد غمِ عمهی خود را نکند
یادش اُفتاد که هم بازیِ او میاُفتاد
سنگ رحمی به سرِ دخترِ نوپا نکند
گفت دستم... سرِ زنجیر به دستش بستند
پس از آن شِکوهای از آبلهی پا نکند
کاش میشُد که سرِ بام کسی ننشیند
یا اگر رفت فقط شعله مُهیا نکند
یاکه رَقّاصهشان موقعِ هُل دادنمان
خنده بر گریهی ذُریّهی زهرا نکند
چادر عمه پناهش شد و نالید : سرم...
چه کنم تاکه مرا زجر تماشا نکند
- - -
زنِ غساله چه فهمید که میگفت به خود
بهتر این است که این مقنعه را وا نکند
#حسن_لطفی
#صلوات 👉
#شهادت_حضرت_امام_محمدباقر_علیهالسلام
یا سیدی یا محمدابنعلی الباقر سلامالله
گرچه با این دردِ جانکاهش تبسم کرده بود
فاطمه با دیدن او دست و پا گُم کرده بود
زهرها با هم تفاوت داشتند اما بگو...
این چه زهری بود که جمسمش تورم کرده بود
آنقدر پیچید در خود سوخت از آهش زمین
گوئیا در سینهاش آتش طلاطم کرده بود
زهر از یکسو و داغ کربلا از یک طرف
آب با آتش به قتلِ او تفاهم کرده بود
عمهاش را دید و خواند از خیمههای سوخته
مادرش را دید ه یادِ داغ هیزم کرده بود
دید گرد محرمانش حلقهی نامحرمان
دید طفلی را که راهِ خیمه را گُم کرده بود
سرخ شد چشمش گمانم آهِ آخر را کشید
دختران شعلهور را که تجسم کرده بود
یادِ زنجیر و طناب و خارِ راه و سنگِ بام
یادِ شام و نان خشک و لطف مردم کرده بود
وقت غسلش دید فرزندش جراحات تنش
خیزران از بس که بر پشتش ترحم کرده بود....
#حسن_لطفی
#صلوات 👉
کانونی ذاکران امام حسین زرند
خادمه اهل بیت 🌺:
عشق یعنی بی کرانی که کرانش زینب است
عشق خورشید است اما آسمانش زینب است
عشق یعنی آن ظهوری که شکوهش از علیست
عشق یعنی آن نمازی که اذانش زینب است
دین بجز حُب نیست یعنی که ستونش فاطمه است
فاطمه آن بی نشانی که نشانش زینب است
قبله ای دارد جهان با نام ایوان جف
در نجف دیدم که نقش آستانش زینب است
حا و سین و یا و نون عین و شین و قاف اوست
کاف و ها و یا عین صاد جانش زینب است
کعبه است آن محملی که پرده دارش اکبر است
کعبه است آن خیمه ای که در میانش زینب است
کربلا رود است و اقیانوس آرامش حسین
کربلا منظومه است و کهکشانش زینب است
روی زانوی علمدار است نقش پای او
حضرت عباس میداند توانش زینب است
آنکه آهش شد حسین و آنکه دادش شد حسن
خوش به حالش که همیشه خانمانش زینب است
هفت دفعه میدهد حق را به نام او قسم
حضرت صاحب زمان هم بر زبانش زینب است
زینبیون سرفرازانِ قیامت می شوند
سربلند است آنکه در محشر امانش زینب است
◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
زندگی را با عشق نوش جان باید کرد
عشق در راه حسین فَوَران خواهد کرد
تا بود چنین بوده تا باد چنان بادا
بی همگان به سر شود غمی نیست
بی تو به سر نمی شود حسین جان
ماه سر نیزه ی من شب من
بی تو سحر نمی شود حسین جان
به کسی ندارم الفت یارا
ز جهانیان مگر تو جانا
لک لبیک حسین یا مولا
◾️◾️◾️
اولین درسی که به بنی آدم داد
اشک بر داغ تو بود که خدا یادم داد
فرمود حسین عشق است
تا بود چنین بوده تا باد حسین بادا
داغ تو را خدا نهاده بر دل
داغی که از دلم برون نیفتد
هرکه دلش هوای کربلا کرد
نمیشود به موج خون نیفتد
تو به موج خون بیفکن ما را
نبود شکایتی دلدارا
لک لبیک حسین یا مولا
◾️◾️◾️
زندگی بی عشقت که بجز خسران نیست
عشق بی نام حسین جز تنی بی جان نیست
ای عشق بی همتا ای حضرت دریا
بی تو هوای عاشقی ندارم
عشق بدون تو بجز هوس نیست
با تو رها شوم ز دام دنیا
بی تو جهان من بجز قفس نیست
به سرای تو سپردم سر را
که فدای شاه بی سر بادا
لک لبیک حسین یا مولا
◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
برای کشتنش وضو میگیرید
برای ذبح بسم الله میگید
برای هر ضربه که میزنید چرا
بهم دیگه تقبل الله میگید
نامسلمونا آخه این چه اسلامیه
تشنه سر میبُرید این چه احکامیه
پا گذاشتید روی سینه ی امام
مُلِئَت بُطونُکُم مِنَ الحَرام
داره غارت میشه توی ازدحام
مُلِئَت بُطونُکُم مِنَ الحَرام
هلهله شده جواب گریه هام
مُلِئَت بُطونُکُم مِنَ الحَرام
حسین ای وای ای وای
****
دارم میبینم که به قصد قربت
شمر اومده نشسته روی سینه
بابا اصاً من به کنار من هیچی
مادرم اومده داره میبینه
تشنه ی زخمیُ کمتر اذیت کنید
با چه جرأتی میخواید هَتک حُرمَت کنید
چجوری تو این شلوغیا بیام
مُلِئَت بُطونُکُم مِنَ الحَرام
تو سر و صدا نمیرسه صدام
مُلِئَت بُطونُکُم مِنَ الحَرام
زن و بچه هاشو میبرید به شام
مُلِئَت بُطونُکُم مِنَ الحَرام
حسین ای وای ای وای
کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعار ناب آیینی:
#مناجات_با_خدا
میشود هر روز جرم و اشتباهم بیشتر
هست اما بخشش تو از گناهم بیشتر
بسکه تن دادم به عصیان و خطا این روزها
دور شد از خانهات اینگونه راهم بیشتر
احتیاجی نیست در آتش بسوزانی مرا
میکِشَد آتش مرا این سوز و آهم بیشتر
معصیت میآورم، آب و غذایم میدهی
میچکد خجلت از این طرزِ نگاهم بیشتر
کوله بارم از گناهم پر شد، اما آمدم
باز هم این بار از تو عذرخواهم بیشتر
دارم از زهرا ز دست خود خجالت میکشم
شرمسار از روی تو رویِ سیاهم بیشتر
چند وقتی میشود آواره بودم، باز هم
چادری خاکی مرا داده پناهم بیشتر
زیر بار معصیت بالم به هم پیچیده بود
یک نگاه مادرم شد تکیه گاهم بیشتر
#کربلایی_رضا_باقریان
امام زمان(عج) - مناجات
دوبار تیر فــــراقت مرا نــــــشانه گرفت
درون قلب شکـــــسته غـم تو خـانه گرفت
تمام درد و غم هــــجر تو نهـــــفته به دل
چو آتــــشی بروی قلـــب من زبانه گرفت
خوشا بحـــال کسی که در این زمانه پست
میـان کــوچه ی عشــق تو اشــیانه گرفت
ز بعد فصل زمـــــستان رسد بگـوش همه
گل بـــهار ظهـــور شما جــــوانه گرفت
نظر نـــما به دلـی که میان خلـــــوت شب
فقط برای شـــما حـــال عاشـــقانه گرفت
#حمید_رحیمی
#امام_زمان
وقتی که یادت نیستم، بی اعتبارم
وقتی به تو ایمان ندارم، بی قرارم
الحق و الانصاف کم فکر تو هستم
از بس که بر این نفس وامانده دچارم
شاید که از چشم تو افتادم که این طور
دیگر زمان معصیت بی اختیارم
یابن الحسن، با غفلتم سرمایه ام سوخت
رحمی نما، آتش گرفته کوله بارم
باشد بزن اما دگر رو برمگردان
شرمنده ام من از گناه بی شمارم
دیدی پشیمانم، به آغوشم کشیدی
دیدم غریق رحمت پروردگارم
گرچه برایت نوکر خوبی نبودم
با این همه جد شما را دوست دارم
من که نشد یک بار پیش تو نشینم
شاید زمان روضه بنشینی کنارم
رو به برادر، خواهری با گریه می گفت:
با رفتنت آتش زدی بر روزگارم
ای کاش می شد بوسه از رویت بگیرم
قاری قرآنم، عزیزم، نی سوارم
کانون ذاکران امام حسین زرند
خادمه اهل بیت 🌺:
غریب گودالی یارالی تشنه و بی حالی یارالی
زیر سُم اسبا یارالی زخمی و پامالی یارالی
چیزی نموند از بدنت با همه چی میزدنت
تنهایی تو یک گُله جا غریب گیر آوردنت
◾️◾️◾️
صدات چه آرومه یارالی تیغ رو حلقومه یارالی
مادرمون میگه یارالی بچم مظلومه یارالی
رگات چه نامرتبه شمر چقدر بی ادبه
به من میگه تنِ حسین به زیر نعل مرکبه
◾️◾️◾️
تنها نذار مارو یارالی خیمه ی زنها رو یارالی
میسپاری دست کی یارالی زینب کبری رو یارالی
غصه مگه امون میده بی تو رقیه جون میده
خولی داره به لشکرش خیمه ها رو نشون میده
◾️◾️◾️◾️◾️
اگر کشتن چرا آبت ندادند
چرا زآن دُر نایابت ندادند
اگر کشتن چرا خاکت نکردند
کفن بر جسم صدچاکت نکردند
مسلمانان حسین مادر ندارد
بمیرم من کسی بر سر ندارد
ز جور ساربان بی مروت
دگر انگشت و انگشتر ندارد
حسین جانم حسین
◾️◾️◾️◾️◾️
کانون ذاکران امام حسین زرند
ختم وترحیم خوانی:
#شهادت_امام_باقر_علیه_السلام
ز خاطرات و مرورش هنوز بیزارم
به یُمن گریهی شب تا به صبح بیدارم
به آب مینگرم روضه میشود تکرار
به یاد العطش روزهای دشوارم
هنوز لحظهی گودال خاطرم مانده
هنوز فکر حسینم، هنوز میبارم
هنوز قابل لمس است جای دست سنان
به تازیانهی خود داده بسکه آزارم
تمام کودکیام با رقیه یکجا سوخت
هنوز هم که هنوز است من عزادارم
نرفته از نظرم عمهام زمین میخورد
نرفته از نظرم گریههای بسیارم
هجوم و غارت و پای برهنه و صحرا
من این سیاههی غم را چگونه بشمارم
تنم میانهی بازار بردهها لرزید
بلا کشیدهی شام سیاه بازارم
#علیرضا_وفایی_خیال
#صلوات 👉
#امام_باقر_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
روضهدارِ منا توئی آقا
شاهدِ کربلا توئی آقا
پیش تو مادرت زمین خورده
نوهی مجتبی توئی آقا
همره عمه آمدی گودال
راویِ ماجرا توئی آقا
آنکه دیده گروهگروه زدند
سنگ و چوب و عصا توئی آقا
آنکه دیده به زیرِ چکمهی شمر
شاه، زد دست و پا توئی آقا
آنکه دیده تمام قرآن شد
با لگد جا به جا توئی آقا
آنکه دیده ضریح مویِ حسین
دستِ یک بیحیا توئی آقا
آنکه دیده سرِ عزیزِ خدا
رفت بر نیزهها توئی آقا
بعد از آن شاهدِ هجومِ سپاه
سویِ آل عبا توئی آقا
آنکه همراه قافله رفته
سویِ شامِ بلا توئی آقا
سخت بر تو گذشت آن ساعات
بد شکستند حرمت سادات
اوج بی غیرتی نشان دادند
سنگ در دست این وآن دادند
اول شهر عنان مرکب را
دست یک مشت بد دهان دادند
جای عرضِ سلام، پیرو جوان
ناسزاها به کاروان دادند
رأسِ جدت به زیرِ پا افتاد
بسکه سر نیزه را تکان دادند
دستِ سادات بر سرِ بازار
صدقه تکههای نان دادند
بوسهگاهِ رسول خاتم را
به دمِ چوبِ خیزران دادند
#قاسم_نعمتی
#شهادت_امام_باقر_علیه_السلام
#یا_باقرالعلوم
دیده در کودکی اش داغ کبوترها را
تبر و سوختن جان صنوبرها را
راوی مقتل سرخی ست که می سوزاند
شرح آن صفحه به صفحه همه دفترها را
تیغ بی مهر عطش بود و لب کودک ها
دیده او چهره ی شرمنده ی مادر ها را
عمه را دیده که در بی کسی عصر حرم
گره بر روی گره می زده معجر ها را
آنکه خود درد کشیده ست فقط می فهمد
پای پر آبله و گریه ی دختر ها را
مقتل از جانب او گفت که عمه جانش
دیده بر زیر گلو کندی خنجر ها را
ناگهان در وسط هلهله ها می چیدند
روی سرنیزه ی بی رحمی خود سرها
#حسن_کردی
#صلوات
کانون ذاکران امام حسین
چیزی گم است در من ، از آرزو فراتر
مانند جان شیرین ، زان نیز پر بهاتر
ای عشق در دل من ، از تو اثر نمانده
تنها در این میانه ، جان گشته آشناتر
در تنگنای زندان ، درحسرت نگاهت
بااشک و آه محزون ، غم هست تنگناتر
در زیر آسمانم ، جز سنگ و غم نمانده
جز استخوان ز خارا ، دیگر مرا قضا تر
بیدوستگر من و تو ، بودیم در زمانه
در لابلای گلشن ، بویی ز بیوفاتر
تا روز واپسینم ، همچون عطش زباران
وز عشق اولینم ، گشت این دلم بلاتر
گر بوده ام به جایت ، در کنج انزوا من
تو با وفا قرینی ، من با جفا رهاتر
هرچه به من بگویی ، از بخت واژگونم
باور مکن که گویم از تو چنین جداتر
#داود_شمسی
کانون ذاکران امام حسین زرند
به یاد سید شهیدان اهل قلم
✅ فتح نهایی
دارم تحمل می کنم درد جدایی را
در ندبه ها سر می دهم مولا کجایی را
در گوشه ی زندان هجران...با خیال وصل
هرشب تصور می کنم صبح رهایی را
دنیای رنگارنگ ما غیر از سیاهی نیست
من با تو معنا می کنم عصرطلایی را
مولا تو باقیمانده ی فیض خداوندی
درسینه ها تثبیت کن عشق خدایی را
از پشت سنگرهای خاکی تا خدا بردی
جمله بلاجویان دشت کربلایی را
از راه می آیی و آوینی ؛ کنار تو
روزی روایت می کند فتح نهایی را
دیگر ندارم تاب دوری بیش از این...برگرد
با بیرق سرخ یل ام البنین برگرد
🌿 #اسماعیل_شبرنگ
کانون ذاکران امام حسین زرند
🏴🏴السلام علیک یا محمد ابن علی ایها الباقر یابن رسول الله 🏴🏴
کیستم من پنجمین نور هُدایم
باقرم من یادگار کربلایم
کیستم من پور زین العابدینم
میوه ی قلب امام العارفینم
کیستم من مظهر لطف خدایم
آیت حق وجه ذات کبریایم
کیستم من رهنمای راه دینم
برخلایق من امام راستینم
من امام آسمانها و زمینم
پیشوا و رهبرِ اهل یقینم
من ابا جعفر امام باقرم
من ولیِ حق زسویِ داورم
من مصیبت دیدم و رنج وبلا
من شنیدم وا عطش در کربلا
روزگاری من به دشت نینوا
دیده ام دست عمویم را جدا
دیدهام خنجر کشیدند از جفا
راس جدم را بریدند از قفا
دیده ام آتش زدند بر خیمه ها
شد سر یاران به روی نیزه ها
همسفر با عمه ام در راه شام
سنگِ دشمن دیدم از بالایِ بام
راس جدم را به خون دیدم خضاب
دست و پای باب خود را در طناب
چشم من در مجلس شوم یزید
آن جسارتها که شد آنجا بدید
دیدهام من طشت و چوب خیزران
هتک حرمت، ضربه های بی امان
عاقبت گشتم در این ماه حرام
کُشته از زهر جگر سوزِ هشام
من فروزان گوهر پاک بقیع
من شهیدم خفته در خاک بقیع
((حجت اله رجب زاده جرجافکی ))
اشعار ناب آیینی:
#امام_باقر_ع_شهادت
خواهم کنم روایت، با صوتِ آشکارا
یک گوشه از تمامِ، غوغای کربلا را
وقتی که مرکب آمد بی راکبش ز گودال
حالِ حرم بهم ریخت، عصمت شد آشکارا
از پردههای خیمه بیرون شدند زنها
لطمهزنان به صورت، خَستند قلب ما را
من بودم و امامم، یعنی امام سجاد
مَحرم نمانده بود از اَقوام، خیمهها را
دیدم که بانوان تا، گودال میدویدند
سعیِ صفا و مروه اینجاست نینوا را
بر سر زنان تمامِ اهل حرم به گودال
کردند جمله بر پا اهلِ سما عزا را
کعبه حسین بود و اهلِ حرم به گِردش
با چشمِ خویش دیدیم خونبارشِ مِنا را
من همرهِ رقیه ملحق شدم به عمه
غلطان بهخاک دیدم فرزند مصطفا را
با گوشه چشمِ جدم، عمه به خیمه برگشت
نگذشت دیری اما، دیدم چنین قضا را
"وَالشمرُ جالِسٌ" وای، با چکمه روی سینه
دیدیم ساعتی بعد، آقای سر جدا را
بی سر عزیز زهرا افتاده بود بر خاک
این است عشقبازی با بندگان خدا را
تنگِ غروب بود و حکمِ امیرِ لشکر:
عریان کنید اینَک ابدانِ کشتهها را!
تنها همه به صحرا، سرها همه به نیزه!
نه با کسی مروت، نه با کسی مدارا
دیدم تمامِ سرها بر نیزهها چو خورشید
کردند سوی سرها، پرتاب سنگِ خارا
در بینِ آتش و دود شد صحبت از اسارت
از عمهاَم بجویید دنبال ماجرا را...
✍ #محمود_ژولیده
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
#امام_باقر_ع_شهادت
از سن کودکی شده غم آشنای من
باد خزان وزیده به دولتسرای من
بغض و شرر گرفته مسیر صدای من
بالا گرفته کار دل و گریه های من
خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست
زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست
مانند من امام غریبی، غریب نیست
گریه کنید اهل منا در عزای من
اهل زمانه غصه به قلبم رساندهاند
بر روح و جان من، غم و غربت چشاندهاند
من را به روی مرکب سمی نشاندهاند
از زهرِ زینِ اسب، ورم کرده پای من
از کودکی رسیده به من چهرهای کبود
در کربلا و کوفه و جولانگه یهود
از بس که زخمهای تنم در فشار بود
مانده نشان سلسله بر جای جای من
بر روی خار سخت مغیلان دویدهام
از ابن سعد و حرمله طعنه شنیدهام
هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیدهام
این روضههاست گوشهای از ماجرای من
بازار و ازدحام نرفته ز خاطرم
آتش ز پشت بام نرفته ز خاطرم
بزم حرامِ شام، نرفته ز خاطرم
مانده ز شام کرب و بلایی برای من
یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم
آتش گرفته بود، پر عمه زینبم
یاد لباس شعلهور عمه زینبم
فریاد میکشد جگر مبتلای من
من روضهخوان غربت عمه رقیهام
مردم شکست، حرمت عمه رقیهام
آه... از شب شهادت عمه رقیهام
تغییر کرده صحبت و حال و هوای من
یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم
آن خاطرات میگذرد از برابرم
یک عمر یاد تشنگی جد اطهرم
ذکر حسین گشته دعا و نوای من
داغش برای اهل ولا سینه سوز ماند
بی حال، زیر خنجر آن کینهتوز ماند
در زیر آفتابِ بیابان سه روز ماند
اعضای جدِ تشنهلب و سر جدای من
✍ #محمدجواد_شیرازی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی
#امام_باقر_ع_شهادت
روضه میخوانم از زبان کسی
که خودش داغ کربلا دیده
در حوالیِ قتلگاه حسین
خولی و شمر بی حیا دیده
باقرالعلم اینچنین فرمود
جدّ ما را به پنج حربه زدند
لشگری با تمام بی رحمی
به غریبی هزار ضربه زدند
یک نفر با هجوم شمشیرش
عدهای با هزار سر نیزه
بر تنش زخم بی شماره نشست
تیر بر تیر، نیزه در نیزه
یوسف افتاد بین صدها گرگ
پنجههایی پلید چنگش زد
آنکه بی تیر بود و بی نیزه
از همان راه دور سنگش زد
یوسف افتاد بی رمق در خاک
پیش چشم اله و محبوبش
بی حیایی رسید و با کینه
زد به زخم حسین با چوبش
دادِ زینب بلند شد اینجا:
پسر مادر مرا نزنید
تن صد چاک و بی دفاعش را
دیگر اینگونه با عصا نزنید
✍ #مجتبی_شکریان
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
کانون ذاکران امام حسین زرند
ختم وترحیم خوانی:
#مسلمیه
زبان حال سر جناب مسلم علیهالسلام
دارم وصیت میکنم شاید نیایی
با باد صحبت میکنم شاید نیایی
دارد مسیرت را نشانم میدهد باد
از روی دروازه تکانم میدهد باد
با داغِ بیاندازه میگِریم که برگرد
از بِین این دروازه میگِریم که برگرد
با سر میان کوفیان مهمانم آقا
تا لحظهای که میرسی میمانم آقا
روزی که میآیی مرا بشناس وقتی
از روی این دروازه آویزانم آقا
هر روز سنگم میزنند از دور و نزدیک
بازیچهی تمرینِ این طفلانم آقا
هر روز یک دندان من کم میشود تا...
قربان دندانت شود دندانم آقا
شرمندهام اینجایَم و بال و پَرم ریخت
دیدی که کوفه خاکِ عالم را سرم ریخت
من با چه رو گویم نیا رویی نمانده
قلبم پُر از درد است و دارویی نمانده
دستی که بیعت داد دستم را شکسته
از بس مرا زد زخمِ بازویی نمانده
طفلان من از گوشهای دیدند من را
از زخمهای کوفه اَبرویی نمانده
نزدیک نه از دور کوفی دورهام کرد
آنقدر زد تا دید پهلویی نمانده
تا دِق نکرده زینب از بیراهه برگرد
گهوراه تا نَشکَسته با ششماهه برگرد
هرچیز کم باشد در اینجا غم زیاد است
در کوفه میبینی که نامحرم زیاد است
از خیزران و تازیانه حرف کم نیست
از خار و سنگ و کعب نِی مرحم زیاد است
ششماهه نه حتی برای مردها نیز..
یک تیغه از تیرِ سهشعبه هم زیاد است
دست نوازش با یتیمی نیست اما
پنجه برای گیسوی درهم زیاد است
آبی برای تشنگان اینجا ندارند
در شهر گویا طفلِ بی بابا ندارند
تنها شدم تا سر به زیری را بفهمم
شد بسته دستم دستگیری را بفهمم
هِی سنگ خوردم زخم خوردم طعنه خوردم
تا رنج بازار و اسیری را بفهمم
من را به زنجیرش میانِ کوچه گرداند
تا زخمِ پاهای کویری را بفهمم
دندان من خون شد به یادِ دختر تو
تا دردِ دندانهایِ شیری را بفهمم
دلها در اینجا سنگِ دیوار است برگرد
وقتِ حراجیهایِ بازار است برگرد
#حسن_لطفی
#صلوات
#مسلمیه
#شهادت_حضرت_مسلم_علیه_السلام
در شهر غم نشان ز هوای بهاره نیست
حتی در آسمان کبودش ستاره نیست
گرچه سفیر لایق رویت نبوده ام
دیگر به کوفه نیز امیدی دوباره نیست
درها به روی باغ نگاهم که بسته شد
دیدم درون باطنشان جز شراره نیست
دعوا سر بریدن راس ستاره هاست
فرقی میان مقتل و دارالعماره نیست
سنگی که خورد بر لب و دندان مسلمت
بدتر ز نعل مرکب صدها سواره نیست
آغوشت ای حسین پناه رقیه است
سهمت ز زندگی بدن پاره پاره نیست
#حسین_جعفری
#صلوات 👉
کانون ذاکران امام حسین زرند