🌸🍃🌸🍃
آیت الله اراکی فرمود:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت خیر سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت :نه با تعجب پرسیدم پس راز این مقام چیست؟ جواب داد هدیه مولایم حسین است!
گفتم چطور؟ با اشک گفت آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت :
به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم
برگرفته ازکتاب داستان راستان شهید
کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعار ناب آیینی:
#امام_حسین_ع_مناجات
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
یاد تو شرط قبولی نمازم بوده است
در قنوت خویش قبل از ربنا گفتم حسین...
ماند هَل مِن ناصِرَت بیپاسخ اما بارها
آمد از کربوبلا لبیک تا گفتم حسین
نام زهرا را شنیدم هرکجا گفتم علی
نام زینب را شنیدم هرکجا گفتم حسین
کُلُّ أرضٍ کربلا... من تازه میفهمم چرا
در خراسان، در نجف، در سامرا، گفتم حسین
عاشقی گفت آنچه میخواهد دل تنگت بگو
با دلی غمبار گفتم کربلا... گفتم حسین...
✍ #علی_ذوالقدر
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
مشکِ اشکِ من همیشه کار زمزم میکند
هر نمش دارد گناهان مرا کم میکند
بیگمان محکم در آغوش خودت میگیریاش
ریسمانِ پرچمت را هر که محکم میکند
کتریات یک جور پیرِ روضهخوانِ هیئت است
اشک را در استکان چشم ما دم میکند
نذری اربابها از دخل رعیت میرسد
این چه غوغاییست که ماهِ محرم میکند!
سائل پشت درت بار خودش را بسته است
با همین فقری که دارد کار حاتم میکند
از رسولِ تُرکها، حُر ساختن کار شماست
آدمتبودن مرا یک روز آدم میکند
دست عبّاس تو میافتد حساب محشرش
آن میانداری که صفها را منظم میکند
خم نخواهد شد سرش در پیشگاه این و آن
هر که سر را با تباکیکردنش خم میکند
هرکه دارد اشک میریزد برای داغ تو
در حقیقت گریه بر داغ حسن هم میکند
هر زمانی از تهِ دل گفتهام: جانم حسین
مطمئناً حضرتِ زهرا نگاهم میکند
گوشهگیرم..، گوشهی ششگوشهی من را بده
نوکرت کُنجِ حرم خود را مجسم میکند
این گدا دلشوره دارد جا بماند اربعین
داغِ دوری از حرم پشتِ مرا خم میکند
**
ای که جمع و جور کردی زندگیام را حسین!
پیکرت را نیزه و شمشیر درهم میکند
جسم تو مثل سرابی روی خاک افتاده است
نعل مرکبها تنت را سخت مبهم میکند
✍ #سیدامیرحسین_موسوی و #بردیا_محمدی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
شمر آمد لب گودال و سرم تیر کشید
دست بر حنجرهات زد...، جگرم تیر کشید
روی تل بود که دیدم نفسم میگیرد
روی تل بود که ناگه کمرم تیر کشید
اولین ضربه که زد...، قلب من افتاد به خاک
دومین ضربه، دودست قمرم تیر کشید
در همان لحظه که او شاهرگت را میزد
حنجر و شاهرگ و شاهپرم تیر کشید
ناگهان از دل گودال سرت بالا رفت
ناگهانتر همهی دوروبرم تیر کشید
ذوالجناح تو که برگشت چه غوغایی شد
خیمهها سوخت، دل اهل حرم تیر کشید
دور هر خیمه که میسوخت دویدم اما
نیزهها خوردم و از نو کمرم تیر کشید
خوب شد بچهی ششماههی خود را بردی
پای گهواره ی او چشم ترم تیر کشید
دختر کوچک تو سیلی سختی خورد و
صورت نیلیاش از درد و ورم، تیر کشید
مثل آن روز که مادر به روی خاک افتاد_
مقنعه، چادر و سنجاق سرم تیر کشید
پهلوی مادرمان باز هم انگار شکست
باز انگار که فرق پدرم تیر کشید
اسب تا سینهی آقا پسرت را له کرد
آن طرف سینهی آقا پسرم تیر کشید
شش برادر همه بر روی زمین افتادند
اینچنین سینهی خیرالبشرم تیر کشید
خوب شد همسفرم بودی و دیدی که چقدر
نیزهها خوردم و پای سفرم تیر کشید
چه بگویم که کجای جگرم می سوزد
چه بگویم که کجای جگرم تیر کشید
✍ #ایوب_پرنداور
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
لحظه مرگم عزیزان
لباس سیامو بیارید
شال عزای حسینو
به روی چشمام بزارید
توی دهانم یه ذره
تربت مولا بریزید
به صورت من کمی از
عطر حرم را بپاشید
وقتی که پاهام و به قبله کردید
تمام شور و شین من حسینه
یک نفسی اگر زبان بگیرم
شهادتین من حسین حسینه
حسین حسین حسین حسین یا حسین
حسین حسین حسین حسین یا حسین
لحظه ی تشییع جنازه م
نوحه ی مقتل بخوانید
به سمت شش گوشه بازم
صورت من را کشانید
وقتی که در بین قبرم
وصیتم را بدانید
همه بگید یا حسین و
سنگ لحد را بزارید
وقتی که خاک روی تنم کشیدید
وقتی میخواین برید و از کنارم
یه پرچمی که ذکر یا حسینه
شما بزارید به روی مزارم
حسین حسین حسین حسین یا حسین
حسین حسین حسین حسین یا حسین
#هادی_همتی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
کانون ذاکران امام حسین زرند
۞﴾﷽﴿۞
🏴خاک پای عزاداران حسینی توتیای چشم ماست🏴
⚫️مراسم عزاداری دهه سوم ماه محرم ۱۴۴۵⚫️
ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ
🎤سخنران:
حجتالاسلام والمسلمین رضا ایزدی
ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ
🎤با مجریگری:
کربلایی علیرضا ظهیر صادقی
ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ
🎤قاری قرآن:
کربلایی رضا محمدی
ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ
🎤زیارت حضرت زینب:
کربلایی سید مرتضی اسماعیلی
ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ
🕖زمان و مکان:
پنجشنبه ۲۵ مرداد همزمان با نماز مغرب و عشاء
« زینبیه »مسجد الزهرا_بلوار طالقانی
ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ
{هیئت خادمین بقیة اللَّه}
اشعارناب،ترحیم خوانی:
#امام_زمان
#وداع_با_محرم
#مصایب_کوفه_و_شام
#کاروان_اسرا
گذشت، ماه محرم نیامده خورشید
برای ختم ِ شب ِغم نیامده خورشید
هنوز هم که غریب و طرید و پردرد است
چقدر دور و برش ،مدعی نامرد است
نشد که حضرت تنها به خانه برگردد
نشد به خانه، حسین زمانه برگردد
برای این همه قرنی که بوده در صحرا
چه پاسخی بدهم من به مادرش زهرا
نشد که لحظه ای از غربتش بکاهم من
شکسته ام دل او را پر از گناهم من
گذشت ماه محرم رسیده ماه صفر
رسیده عمّه ی او بین کینه های گذر
دوباره زخم دل عمّه اش شده تازه
همین که رد شده از ازدحام دروازه
برای اهل عزا ، شهر شد چراغانی
تبرّکی شده از چه شراب مجانی
گذار آل علی بین خیبر افتاده
به سینه های همه ،بغض حیدر افتاده
رسید روضه به خاکستر و سر سجّاد
بلند مرتبه رأسی ز صدر نی افتاد
#علی_مهدوی_نسب
#صلوات 👉
https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
#مناجات
#امام_زمان
#ورود_شام
#مناجات_انتظار
کی می رسد زمان غمت انتها شود
شیعه ز درد غیبت رویت رها شود
بنگر میان قلب مُحِبّین ِ آل تو
هر جمعه از فراق تو برپا عزا شود
بر درد دوری تو طبیبی نخواستیم
این درد ِلاعلاج به دیدن دوا شود
کی می شودکه کوری آل سعود ِپست
بر تو نماز جمعه ی ما اقتدا شود
آباد کی کنی تو بقیع و به امر تو
صحنی برای مادرت اول بنا شود
از خاک در بیاوری آن دو پلید را
پرونده ی جنایت آن کوچه وا شود
آتش زنی جنازه ی آن دونفر که این
تسکین آه و ناله ی (مهدی بیا) شود
آقا بیا بگو به چه جرمی کنار آب
رأس امام تشنه ای از تن جدا شود
کهنه لباس او برود غارت و تنش
در زیر نعل تازه ی دشمن رها شود
ناموس او رود به اسیری و رأس او
تا شام همدم سر سرنیزه ها شود
آقا ببین که جدّ تو مهمان شام شد
دردی که بدتر از غم کرب وبلا شود
وای از دمی که عمه ی قامت کمان تو
با اشک و ناله وارد شام بلا شود
با رقص و تار و هلهله آیند در رهش
بر مرگ خود ز شدت غُصّه رضا شود
وای از گذر ز کوی یهودیّ شهر شام
رأس همه شکسته ی سنگ جفا شود
(بزم شراب وچوب یزید و لب حسین)
قدّش به زیر بار غم و درد تا شود
اذنی بده که نوکر تو روز اربعین
پای پیاده راهی کرب وبلا شود
#علی_مهدوی_نسب
#صلوات 👉
https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
از روی نیزه بر من غمگین نظاره ای
حرفی کنایه ای سخنی یا اشاره ای
پلکی بزن که حال حرم روبه راه نیست
کافی است بزم سوختگان را شراره ای
سوسو بزن به سوی من ای سوی دیده ام
در آسمان به جز تو ندارم ستاره ای
دستم نمی رسد به سر نیزه ات اگر
در دست زینب است گریبان پاره ای
یک قتلگاه رفتی و صد قتلگاه من...
گشتم به هر دیار حسین دوباره ای
چشمم کبود گشت و جدا از سرت نشد
از بحر بر کنار نگردد کناره ای
با هر تکان نیزه تکان می خورد سرت
جانا به گوش نیزه مگر گوشواره ای
پیشانی ات شکست که پیشانی ام شکست
آیینه بی خبر نشود از نظاره ای
جایش به روی صورت من درد می گرفت
میخورد تا که بر رخ تو سنگ خاره ای
بی پوشیه به پیش نگاه حرامیان
جز آستین پاره نداریم چاره ای
#موسی_علیمرادی
#صلوات
کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعارناب،ترحیم خوانی:
#امام_حسین_علیه_السلام
#وداع_باماه_محرم
دارد تمام می شود آقا عزای تو
کم گریه کرده ایم محرم برای تو
دارد چه زود سفره تو جمع می شود
تازه نشسته ایم بخوریم از غذای تو
شبهاي آخر است... گدا را حلال كن
اين هم بساطِ نوكر بي دست و پاي تو
ما را ببخش گريه ي سيري نكرده ايم
چشمانِ خشكِ ما خجل از اين عزاي تو
هر روز روز تو همه جا محضر شما
یعنی که هست هر چه زمین کربلای تو
میل دوبارگی بهشت آدمی نداشت
وقتی شنید گوشه ای از روضه های تو
کی دست خالی از در این خانه رفته است
دست پر است تا به قیامت گدای تو
تنها بلد شدیم تباکی کنیم و بس
گریه کند برای تو صاحب عزای تو
گریه کن تو حضرت زهراست والسلام
جانم فدای فاطمه و جانم فدای تو
تازه به شام می رسد از راه قافله
تازه رسیده نوبت تشت طلای تو
#علی_اکبر_لطیفیان
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
ای غبار حرمت تاج سر نوکرها
نوکری ات شده تنها هنر نوکرها
” با بی انت و امی یا اباعبدالله”
به فدایت همه مادر پدر نوکرها
در قیامت تو به فکر من و امثال منی
میشوی سنگ صبور و سپر نوکرها
عده ای را طلبیدی به زیارت اما
نشده قسمتشان بیشتر نوکرها
کشتهی اشک چه داریم برایت بدهیم
ای به قربان تنت چشم تر نوکرها
کاش مانند شهیدان خودت آخر عمر
بگذاری سر زانوت سر نوکرها
ببری تا که به همراه خودت میمانی
جلوی درب جنان منتظر نوکرها
ای که درعلقمه خم شدکمرت میبینی
از مصیبات تو خم شد کمر نوکرها
اربعین پای پیاده به حرم می آییم
میشود پخش در عالم خبر نوکرها
#محمدحسن_بیات_لو
کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعارناب،ترحیم خوانی:
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت_کوفه_شام
شِکوِه دارم ای برادر از تمام مردمان
بر مصیبت های من خون گریه کرده آسمان
امنیت دارند اینجا هم مسلمان هم یهود
دختر حیدر چرا اینجا نبوده در امان؟!
کار دنیا را ببین! من سفره دار عالمم...
پیش من انداخته پیرزنی یک تکه نان
در مدینه سایه ام را هم ندیده هیچکس
می روم حالا میان خولی و شمر و سنان
وضع ما را دیده ای از روی نیزه تا به حال؟!
مسخره کردند ما را یک به یک، پیر و جوان
به اسیران، "خارجی" گفتند؛ "بَر خورده" به من
خواهشاً با صوت داوودی خود قرآن بخوان
بچه ها اینجا همیشه "سنگ بازی" می کنند
من که دیدم دستشان بوده فقط تیر و کمان...
...پس مراقب باش از نیزه نیفتی بر زمین
کاش با تو مهربان تر " تا کند " این ساربان
وضع لبهای تو بدجوری به هم خورده حسین
بس که بوسیده لبانت را، لبان خیزران
قدر یکصد سال غم دیدم در این شهر بلا
شد بهار عمر من در شام یکباره خزان
#علی_میر_حیدری
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت_شام
دختر شیر خدا در شام محشر کرده است
گوییا حیدر دوباره فتح خیبر کرده است
اوکه منبر رفته جدش بر جهاز ناقه ها
ناقهای را بیجهاز اینبار منبر کرده است
چون خدابین است چشمش، غیر زیبایی ندید
گرچه چشمش با سری نیزهنشین سر کرده است
بر فراز نیزه ها رأس حسین بن علی
محض همراهی زینب ترک پیکر کرده است
آستین یا چادر پاره، به هر صورت که هست
عصمت الله است و قطعا فکر معجر کرده است
مرتضای نطق هایش کفر را بیچاره کرد
مکرِ کافر را به اذن الله ابتر کرده است
بین خطبه مکث کرده ناگهان، گویا یزید
چوب را نزدیک لبهای برادر کرده است
#مرضیه_نعیم_امینی
#صلوات
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت_کوفه_شام
شام بر عترت طاها چقدر سخت گذشت
وای بر دختر زهرا چقدر سخت گذشت
دو سه روزی دمِ دروازه معطل بودند
پشت دروازه به آنها چقدر سخت گذشت
کاش شب بود و نمی دید کسی زینب را
بین انظار خدایا چقدر سخت گذشت
وسط آن همه نامحرمِ بی شرم و حیا
سرِ بازار به زنها چقدر سخت گذشت
آن یهودیه نگاهش که به سرها افتاد
ناسزا گفت به مولا چقدر سخت گذشت
هر کسی بغض علی داشت به اکبر میزد
پای آن نیزه به لیلا چقدر سخت گذشت
دختر آیه تطهیر کجا بزم شراب
بیشتر از همه ، آنجا چقدر سخت گذشت
سر ببریده درآورد سر از طشت طلا
خاک غم بر سر دنیا چقدر سخت گذشت
چوب میخورد حسین و لب زینب می سوخت
وای بر زینب کبری چقدر سخت گذشت
#عبدالحسین_میرزایی
#صلوات
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
باید که فقط یوسف زهرا بپسندد
مارا چه نیازیست که دنیا بپسندد
قنبر شدن این است که هر لحظه بگویی
من راضی ام آنگونه که مولا بپسندد
مجنون دمی از سرزنش خلق نرنجید
دیوانه شد آنقدر که لیلا بپسندد
از قافله دوریم ولی کاش از آن دور
یک ثانیه برگردد و مارا بپسندد
یک عمر نشستیم که در باز کند؟؟ نه_
_یک بار بیاید به تماشا...بپسندد
ما دغدغه داریم که ارباب ببیند
ما دغدغه داریم که سقا بپسندد
نه فکر حسابیم نه دنبال ثوابیم
ما آمده ایم اُمّ ابیها بپسندد
بگذار بخندند به این زار زدن ها...
می ارزد اگر زینب کبری بپسندد
#مجید_تال
#صلوات
کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعار ناب آیینی:
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
برای دردِ دلم همسخن نمیآید
کسی به کلبهی احزان من نمیآید
هنوز با پر پروانه کار دارد شمع
هنوز بوی خوشِ سوختن نمیآید
میان قبر شبی که شدم تک و تنها
کسی به غیر همین "پنجتن" نمیآید
اگر علی پدر خاک نام دارد پس
به شیعه کنیهی "دور از وطن" نمیآید
به روضهآمدن ما عنایت زهراست
بدون دعوت او سینهزن نمیآید
به غیر پیرهن مشکیِ عزای حسین
لباس دیگری اصلاً به من نمیآید
دم "حسین" گرفتیم و گریه راه افتاد
که "اشک"، بیمددش مطلقاً نمیآید
**
چه خوب میشد اگر روضهخوانمان میگفت:
صدای چکمهی یک بددهن نمیآید
نَکِش، نَبَر، به خدا کهنه پیرهن، پارهست
به کار هیچکس این پیرهن نمیآید
حصیر مندرسِ روستا تن "شاه" است
قبول کن که به "نوکر" کفن نمیآید
✍ #بردیا_محمدی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی
روضهٔ #دیر_راهب
راه گم کردی که از دِیْر نصاری سر در آوردی؟!
یا به دنبال مسلمانی در این اطراف میگردی؟!
با سکوتت پاسخم را میدهی هرچند حق داری
خستهای، پیداست قدر چند منزل راه طی کردی
خط به خط پیشانی خونرنگ تو تفسیر صدها زخم
زیر این کوه مصیبت خم به ابرویت نیاوردی
در نگاه تو بعینه میتوان تاریخ غم را دید
من یقین دارم که با یحیی در این غمنامه همدردی
در حضور تو چشیدم لذت پروانه بودن را
نیمهشب تابیدی و بر دِیْر ظلمت سایه گستردی
شستوشو دادی دل آیینهام را، با نگاهی گرم
مشکل از دل بود، میدیدم پر از خاکی، پر از گردی
هدیه آوردی برایم یک نَفَس عطر مسیحا را
با دم توحیدیات در من دمیدی زندهام کردی
✍ #عباس_همتی
🔹
کارِ مرهم نیست درمانِ پری که سوخته
می شود هر روز بدتر پیکری که سوخته
مثلِ ضربِ تازیانه می شود، وقتی نسیم؛
می وزد در بینِ صحرا بر سری که سوخته
آه سردی در دلش دارد تمامِ روزها
در تبِ دوریِ بابا، دختری که سوخته
رو به تو می آمدم هر بار، امّا می گرفت
شوقِ پروازِ مرا بال و پری که سوخته
قلبِ عمه سوخته وقتی که بیرون می زند
نالهی جانسوزِ من از حنجری که سوخته
صورتِ نیلیِ خود را خوب پنهان می کنم
از نگاهِ عمهام، با معجری که سوخته
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
احساس کودک بودنم را مسخره کردند
حتی صدای شیونم را مسخره کردند
یک بار افتادم ز ناقه بی هوا اما
صد بار این افتادنم را مسخره کردند
هم به لباس پاره ام در کوچه خندیدند
هم روسری سر کردنم را مسخره کردند
لکنت گرفتن ، صحبتم را کند تر کرده
لحن پدر جان گفتنم را مسخره کردند
تقصیر آتش بود اگر که دامنم سوخت
این بی ادب ها دامنم را مسخره کردند
بابا! عموما بعد سیلی تار میبینم
حتی شعاع دیدنم را مسخره کردند
آهن شده جنس طلای گردن آویزم
زنجیر دور گردنم را مسخره کردند
در زیر دست وپاعروسکهای من له شد
احساس کودک بودنم را مسخره کردند
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
«اول ماه صَفر بد سَفری بود حسین
ساربانِ من عجب بدنظری بود حسین»
راهِ یکساعته یک روز به طول انجامید
کار این بی شرفان ، پرده دَری بود حسین
سنگ خوردم سرِ بازار عجب دردی داشت
دردِ سَر داشتَنَم ، دردسری بود حسین
ای جگردارترین مَحرَم زینب ، بر نِی
آنکه زن میزند از بی جگری بود حسین
بعدِ بازار همه صورت مان نیلی شد
بخدا از اَثرِ بی سپری بود حسین
ته بازار یکی نام محلّی را گفت
مردک مست عجب فتنه گری بود حسین
آن محل چشمِ خریدار به ما داشت فقط
کاش این شام بلا را سحری بود حسین
حرف بد زد به ربابه بخدا آب شدم
بی سبب بود فقط رهگذری بود حسین
سر تو بر روی نِی بند نمی شد دیگر
نیزه دارِ سر تو ، خیره سری بود حسین
چه شد آنشب که تو به خانه ی خولی رفتی
بعد از آن زلف سرت مختصری بود حسین
ما عزیزان تو بودیم ولی خوار شدیم
بعد تو قسمت ما دربه دری بود حسین
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی
کانون ذاکران امام حسین زرند
«اول ماه صَفر بد سَفری بود حسین
ساربانِ من عجب بدنظری بود حسین»
راهِ یکساعته یک روز به طول انجامید
کار این بی شرفان ، پرده دَری بود حسین
سنگ خوردم سرِ بازار عجب دردی داشت
دردِ سَر داشتَنَم ، دردسری بود حسین
ای جگردارترین مَحرَم زینب ، بر نِی
آنکه زن میزند از بی جگری بود حسین
بعدِ بازار همه صورت مان نیلی شد
بخدا از اَثرِ بی سپری بود حسین
ته بازار یکی نام محلّی را گفت
مردک مست عجب فتنه گری بود حسین
آن محل چشمِ خریدار به ما داشت فقط
کاش این شام بلا را سحری بود حسین
حرف بد زد به ربابه بخدا آب شدم
بی سبب بود فقط رهگذری بود حسین
سر تو بر روی نِی بند نمی شد دیگر
نیزه دارِ سر تو ، خیره سری بود حسین
چه شد آنشب که تو به خانه ی خولی رفتی
بعد از آن زلف سرت مختصری بود حسین
ما عزیزان تو بودیم ولی خوار شدیم
بعد تو قسمت ما دربه دری بود حسین
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی
کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعار ناب آیینی:
شبِ تاریک، بدون تو سحر کردم من
با غم و غُصهی دوری تو سرکردم من
کاسهی صبر دلم در ته گودال شکست
کاسهی چشم، پُر از خونِ جگر کردم من
آب آزاد شد و هیچکسی آب نخورد
نذر لبهای تو از آب حذر کردم من
سایهام را زن همسایه ندیده یکبار
سایه به سایه به هر کوچه گذر کردم من
با همین چادرِ پاره شدهام جنگیدم
بی زره از حَرَمت دفعِ خطر کردم من
با چه وضعی سر بازار مرا میبردند
بی تو ای سایهی سر، سخت ضرر کردم من
تو کس و کار منی، ای سر روی نیزه
خبرت هست که با شمر سفر کردم من؟!...
.
🔹
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید
شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده
زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟
تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری-
جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت؟
از این عالم چه میخواهی همهعالم به قربانت
مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم
جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حیُّ یا قیوم
خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی
و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی
خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی
از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی
تو میرفتی و میدیدم که چشمم تیره شد کمکم
به صحرایی سراسر از تو خالی، خیره شد کمکم
تو را تا لحظهی آخر نگاه من صدا میزد
چراغی شعلهشعله زیر باران دست و پا میزد
حدود ساعت سه، جان من میرفت آهسته
برای غرق در دریا شدن میرفت آهسته
بخوان! آهسته از این جا به بعدِ ماجرا با من
خیالت جمع ای دریای غیرت! خیمهها با من
تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود
ولی از پا نیفتادم، شکستم بیصدا در خود
شکستم بیصدا در خود که باید بیتو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید
.
🔹
باید که فقط یوسف زهرا بپسندد
مارا چه نیازیست که دنیا بپسندد
قنبر شدن این است که هر لحظه بگویی
من راضیام آنگونه که مولا بپسندد
مجنون دمی از سرزنش خلق نرنجید
دیوانه شد آنقدر که لیلا بپسندد
از قافله دوریم؛ ولی کاش از آن دور
یک ثانیه برگردد و مارا بپسندد
یک عمر نشستیم که در باز کند؟؟ نه_
_یک بار بیاید به تماشا.... بپسندد
ما دغدغه داریم که ارباب ببیند
ما دغدغه داریم که سقا بپسندد
نه فکر حسابیم، نه دنبال ثوابیم
ما آمدهایم اُمّ ابیها بپسندد
بگذار بخندند به این زار زدنها...
میارزد اگر زینب کبری بپسندد
.
چه باک از مرگ؟ وقتی مقتدایت شاهِ مردان است
الا نمرودیان! پایان این آتش گلستان است
اگر گفتند روزی: این شهادت عین خسران است
بگو در کنجِ بستر، جانْسپردن ننگ انسان است
مبادا وقت جنگِ حق و باطل، بی طرف باشم
منِ شیعه به دنیا آمدم تا جان به کف باشم
مبادا عرصه را خالی کنم در حِین این پیکار
مبادا اینکه زیر چکمهی دشمن شوم بیدار
مبادا کربلا اینبار در ایران شود تکرار
مبادا لحظهای پایین بیاید پرچم سردار
مگر من مرده باشم این علم روی زمین باشد
که این کشور مسلمان امیرالمؤمنین باشد
امان نامه کجا و پیروانِ راه عاشورا
بگو «پا پس کشیدن» نیست شأنِ شیعهی مولا
که عزم راسخ ما کوهها را میکَند از جا
چه غم؟ وقتی که باشد مقتدامان مهدی زهرا
نمیدانند ایرانی جماعت سخت بی باک است
که ایرانِ قوی کابوسِ دشمنهای این خاک است
.
🔹
سوخت مرا آه، خط به خطِ مقاتل
چشم تر آوردهام، دو شاهدِ عادل!
شام اسارت کجا و شمسۀ عصمت
شاه عوالم کجا و بند سلاسل
روضۀ پوشیده را مخواه کنم باز
ناقۀ عریان و منزل از پی منزل
پس چه شد آن دستها که طفل سه ساله
با مدد او نشسته بود به محمل
ناقۀ زینب به دست کیست مهارش؟
لال شوی ای زبان و خون شوی ای دل!
پای همان نیزهای که رأس حسین است
ذبح کنیدم که خوانَد آیۀ بسمل
سرزدهاست از تنور خانۀ خولی
«یار من و شمع جمع و شاه قبایل»
آه از آن بازهای که زادۀ نیرنگ
صفحۀ شطرنج را گذاشت مقابل
از چه نمردیم ما که پیش ابالفضل
حرف کنیزی زدند، ای دل غافل!
سر زند از شامِ تیره، صبح سپیدی
منتقمِ قوم بسته است حمایل
تا نشده دیرتر بخواه فرج را
پیک اجل چون رسد، چه جای وعجّل!
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی
کانون ذاکران امام حسین زرند