eitaa logo
کانون ذاکران امام حسین زرند
259 دنبال‌کننده
628 عکس
173 ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
داغی که بوسه‌ی تو به لب‌های ما نهاد یادش به‌خیر و خاطره‌اش جاودانه باد! بر من ببخش گاه چنان دوست دارمت کز یاد می‌برم که مرا برده‌ای زِ یاد دردا چنان که عمر و دریغا چنین که مرگ از من گرفت مهلت و مهلت به من نداد! ما را فریب دادی و جای گلایه نیست ما زودباوریم و تو دلّال اعتماد صبرم کفاف این همه غم را نمی‌دهد سرمایه‌ام کم است و بدهکاری‌ام زیاد (راضی بودن دو طرف) . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست اشکم احرام طواف حرمت می‌بندد گرچه از خون دل ریش دمی طاهر نیست بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشی طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد هرکه را در طلبت همت او قاصر نیست از روان بخشی عیسی نزنم دم هرگز زان که در روح فزایی چو لبت ماهر نیست من که در آتش سودای تو آهی نزنم کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم که پریشانی این سلسله را آخر نیست سر پیوند تو تنها نه دل راست کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
چشمان روشنت غزلی از بهار داشت فصلی که عشق با دلِ تنگم قرار داشت من کودکانه چشم به چشم تو دوختم چون شیرِ کوچکی که خیال شکار داشت از روزگار گفتی و با هم قدم زدیم اما نه آن‌قَدَر که دلم انتظار داشت من حرف می‌زدم که تو لب وا کنی، ولی لب‌های کوچکت هوسِ اختصار داشت با تو چه قصه‌ها که نمی‌گفت زندگی با من چه غصه‌ها که بدِ روزگار داشت رفتی شبیه آمدنت، ساده و غریب چشمت نگفت با دلم آخر چه کار داشت 📕ماهی نمیر/ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
عزم آن دارم که امشب نیم مست پای کوبان کوزهٔ دُردی به دست سر به بازارِ قَلَندَر در نهم پس به یک ساعت ببازم هرچه هست تا کی از تزویر باشم خودنمای تا کی از پندار باشم خودپرست پردهٔ پندار می‌باید درید توبهٔ زهاد می‌باید شکست وقت آن آمد که دستی بر زنم چند خواهم بودن آخر پای‌بست ساقیا در ده شرابی دلگشای هین که دل برخاست غم در سر نشست تو بگردان دور تا ما مَردوار دُورِ گردون زیرِ پای آریم پَست مشتری را خِرقه از سر برکشیم زُهره را تا حشر گردانیم مست پس چو عطار از جهت بیرون شویم بی جهت در رقص آییم از الست 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
لرزه‌ای در رگم افتاده که خشتی تو چقدر ارگِ متروکه شدی ؛ خاک‌سرشتی تو چقدر صبح و شب با قلم هرز و دواتی بی‌رنگ بر تن خاک روان "هیچ" نوشتی تو چقدر ! باد شد حاصل یک عمر عرق‌ریزانت بذر پوسیده در این بادیه کِشتی تو چقدر تو همان پیرزن دوک به دستی اما نخِ تابیده به این حوصله رِشتی تو چقدر تو قرار است که دربان جهنم باشی ذکر خاصان چه کنی ؟ فکر بهشتی تو چقدر ! جامه از سنگ به تن کن که نلرزی هرگز ارگ من ! خام مشو ؛ این همه خشتی تو چقدر . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
رائحه عشق تا کنی سیر و صفا عالم عِرفانی را مُفت از دست مده دیدۀ بارانی را باخبر باش عزیزم که بهار آمد و رفت بلبل از عشق گل آموخت غزل خوانی را مدت عمر چوگل در گذر و کوتاه است به غنیمت شمراین فرصت ارزانی را بروی غنچه لبها گل لبخند بکار کج مداری نکند رفع پریشانی را اعتمادی نبود چونکه بر این کهنه رباط پشت پائی بزن این غمکدۀ فانی را ره گشائی کن و خار سر هر راه مباش یاد گیر از دم گل رائحه افشانی را آدمیت همه در حُسن و کمال و ادبست هان فراموش مکن خصلت انسانی را زاهد آن نیست که در سایه¬ی تزویر و ریا به رخ خلق کشد پینۀ پیشانی را غیر اخلاص متاعی به قیامت نخرند صاف کن وسوسۀ باطل نفسانی را وای از آن روز که بازار ریا داغ شود نشنود گوش کسی بانک مسلمانی را مهلت از دست برون رفت «مقدم» چه کنی چــون به مقصد ببری ایــن رهِ طولانی را . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
با دلِ دیوانه‌ام گاهی مدارا می‌کنی گوشه‌ چشمی به من داری و حاشا می‌کنی ماهی افتاده بر خاکم کنار پای تو هرچه در خون می‌تپم تنها تماشا می‌کنی چشم از زیبایی خود برنمی‌داری، ولی دست‌ِکم آیینه‌ها را نیز زیبا می‌کنی عشق می‌جویی اگر، چون دیگران ترکم مکن در چنین ویرانه‌هایی گنج پیدا می‌کنی من به میل خود به پایت سر نهادم، جان بخواه جان به قربانت! چرا این پا و آن پا می‌کنی؟ 📕جایگاه شهود/ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
جدا‌ از‌ دیگران،‌ در‌ انزوا،‌ آهسته‌آهسته شدم‌ با‌ خویش‌ هم‌ ناآشنا‌ آهسته‌آهسته سرم‌ با‌ عشق‌ او‌ گرم‌ است‌ و‌ همچون‌ شمع‌ می‌گریم که‌ آبم‌ می‌کنند‌ این‌ غصه‌ها‌ آهسته‌آهسته چه‌ در‌ دل‌ دارم‌ از‌ عشقش؟‌ حیا‌ ای‌کاش‌ بگذارد که‌ گویم‌ با‌ لبش‌ این‌ راز‌ را‌ آهسته‌آهسته رقیب‌ از‌ من‌ چه‌ با‌ او‌ گفت‌ در‌ خلوت؟‌ نمی‌دانم که‌ آن‌ اهل‌ وفا‌ شد‌ بی‌وفا‌ آهسته‌آهسته به‌ من‌ گفته‌ است‌:‌ از‌ هم‌ چند‌ روزی‌ بی‌خبر‌ باشیم همین‌ یعنی‌ جدایی‌؛ منتها‌ آهسته‌آهسته 📕انزوا . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
عاشق شدم که لهجه‌ی جانم عوض شود آن روزگار بی‌هیجانم عوض شود شاید به دستگیریِ دستان گرم تو خاموش‌خوانیِ ضربانم عوض شود می‌خواستم که لحن غم‌انگیز قصّه‌ات وقتی برات شعر بخوانم، عوض شود پر شد ضمیر من ز تو، باید که بعد از این دستور خشک مغز زبانم عوض شود جز در حضور عشق، شهادت نمی‌دهم باید که ذکرهای اذانم عوض شود در زندگی به‌قدر کفایت گریستم لطفاً بخواه مرثیه‌خوانم عوض شود هر آدمی -اگرچه که عاشق، اگرچه خاص- وقتی زمان گذشت، گمانم عوض شود شعر تو مثل قبل برایم قشنگ نیست وقتی مخاطبت نگرانم عوض شود گفتی که آمدم، ولی البتّه ممکن است تصمیم اینکه باز بمانم، عوض شود... 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
آدمی با ذرّه‌ای پندار ایمن می‌شود عشق امّا ناگهان در قلب ساکن می‌شود ابتدا یک حالتی با‌شد عجیب و دیریاب خوش‌خوشک با کُلِّ اعضایت مقارن می‌شود می‌رود سر وقتِ عقل او را فراری می‌دهد خود در آنجا هم رئیس و هم معاون می‌شود تا که گلبانگِ حضورش را به عالم سر دهد می‌نشیند بر زبان و خود مؤذّن می‌شود دردِ ظاهر را به یک دارو مداوا می‌کند می‌رود در عمقِ جان و دردِ باطن می‌شود در درونِ ذرّه‌هایِ ذهن منزل می‌کند مالکِ شش دانگِ آن مِلک و معادن می‌شود دیگر از کُفرانِ نعمت‌ها نمی‌آید خبر چون که با اعجازِ او آن قلب مؤمن می‌شود ذرّه‌ای تردید و ناامنی نمی‌ماند به جا چون جنابِ باوفایِ عشق ضامن می‌شود دیگر از زخمِ زبان بر دل نمی‌بینی اثر چون که دارویِ شفابخشش مُسکّن می‌شود دیگر از حالاتِ سطحی هم نمی‌ماند نشان چون که حالِ عاشقی یک حالِ مزمن می‌شود روحِ عاشق مثلِ نوری از زمان رد می‌شود جسمِ او هم برتر از کُلِّ اماکن می‌شود اتّفاقِ عاشقی یک اتّفاقِ نادر است گرچه باور کردنش سخت‌است لکن می‌شود ای خدا، قلبِ مرا هم جایگاهِ عشق کن ای که ناممکن به دستانِ تو ممکن می‌شود. . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
تو آسمانی و من ريشه در زمين دارم هميشه فاصله ای هست، داد ازاين دارم قبول کن که گذشته ست کار من از اشک که سال هاست به تنهايی ام يقين دارم تو نيز دغدغه ات از دقايقت پيداست مرا ببخش اگر چشم نکته بين دارم بخوان و پاک کن و اسم خويش را بنويس به دفتر غزلم هرچه نقطه چين دارم کسی هنوز عيار ترا نفهميده ست منم که از تو به اشعار خود نگين دارم 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
تَر کرده اشک من همه‌شب بالش مرا برده‌ست گریه بعد تو آسایش مرا ماهیّ سرخِ عشق قدم‌رنجه کرده و بر هم زده‌ست برکه‌ی آرامش مرا هرقدر غصّه می‌خورم این روزها، کم است تغییر داده عشق تو گنجایش مرا کوهِ غرور بودم و در هم شکستی‌ام دیدی فروشکستن و فرسایش مرا سرگشته‌ی دیار عدم بود، بودِ من عشق تو داد رخصت پیدایش مرا امشب بخوان به جای غزل از نگاه من شوق نوازش و عطشِ خواهش مرا... . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7