eitaa logo
ذخیره دیدنی ها
136 دنبال‌کننده
109 عکس
144 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
° 🔘 « آیات خلقت » ▫️« گلها و مناظر زیبای طبیعت » 💠 @z_didaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 « عالم جوانی و حواشی آن » ▫️« تبلیغ پمپ تایفو » 💠 @z_didaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 « عالم جوانی و حواشی آن » ▫️« دید مثبت به مسائل زندگی » حمد و سپاس خداوند تبارک و تعالی حاصل رضایتمندی به تقدیرات الهی اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ کَثيرًا عَلىٰ کُلِّ حالٍ ستایش خاص خدای پروردگار جهانیان است ستایش بسیار بر هر حال 💠 @z_didaniha
° 🔘 اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ کَثيرًا عَلىٰ کُلِّ حالٍ ⬅️ امام صادق عليه السلام می فرمايند: پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله هر روز به عدد رگ های بدن يعنی 360 مرتبه اين ذکر را می گفتند ▫️در روايت ديگری ذکر فوق بدون کلمه ی «رَبِّ الْعالَمينَ» است در حديث آمده است: «خداوند گِله می کند و می فرمايد بندگانم حمد مرا نمی کنند» لذا مناسب است مؤمن ذکر فوق را ملتزم باشد و چنانچه آن را با توجّه به اينکه رسول اکرم صلّی الله عليه و آله بر آن مداومت می نموده اند بگويد از آن بهره ی زيادی خواهد برد 📓 « انیس الصادقین - اعمال هر روز » 💠 @sadeghin_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 « عالم جوانی و حواشی آن » ▫️« انسان بالغ، قدردان و شکرگزار است » سختی‌ها فرصت ارزشمندی برای رشد است 💠 @z_didaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 « عالم با صفای کودکان » ▫️« رانندگی بیل مکانیکی » بچه فسقلی و فلفلی با اون مهارتش ⬅️ بچه ها را اینگونه توی سختی ها بزرگ کنیم 💠 @z_didaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 « عالم با صفای کودکان » ▫️« رانندگی لودر » یک الف بچه با اون مهارتش ⬅️ بچه ها را اینگونه توی سختی ها بزرگ کنیم 💠 @z_didaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 « عالم با صفای کودکان » ▫️« مؤذن ۵ ساله » برنامه محفل شبکه ی سه 💠 @z_didaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 « عالم با صفای کودکان و نوجوانان » ▫️ « نمایش گروه عشاق الرضا(ع) » تقلید از مجری و...، برنامه ی محفل شبکه ۳ 💠 @z_didaniha
° 🔘 « عالم با صفای کودکان » ▫️« چه خواب نازی و با صفایی » سید محمود، غلامحسن، ریحانه سادات 💠 @z_didaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 « عالم با صفای کودکان و نوجوانان » ▫️« چرخ و فلک در مدرسه » 💠 @z_didaniha
° 🔘 « عالم با صفای کودکان » ▫️چگونه از زحمات دیگران تشکر کنیم 💠 @z_didaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 « عالم با صفای کودکان » ▫️قطعه ای از فیلم بسیار زیبا و عاطفی « خانهٔ دوست کجاست » 💠 @z_didaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 « عالم با صفای کودکان » ▫️هنر نمایی های کودکان کار نیکو کردن از پر کردن است 💠 @z_didaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 « عالم با صفای کودکان » ▫️هاج و واج مونده چیکار کنه 💠 @z_didaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 « بخشنامه » پیشگیری از بیماری... ▫️خدا نکنه با یه مشت خنگ سر و کله بزنی 💠 @z_didaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 « سردرد دردسر ساز در اورژانس » آقای دکتر فقط یه مقدار سرم درد میکنه ▫️خدا نکنه گرفتار اینگونه اورژانس ها بشیم 💠 @z_didaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 « پاسکاری بعضی دکترها » بیچاره بیمار حیرت زده و سر در گُم ⬅️ دکتر بهروز کاویانی به « ام آر آی » دکتر بهزاد کاویانی به « سونوگرافی » دکتر انوشیروان کاویانی به « داروخانه » دکتر شهروز کاویانی 💠 @z_didaniha
27.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
° 🔘 « من مش مرتضی نیستم » ▫️تبلیغ سفره خانهٔ شمس العماره هرچه گفتم خواجه سهم الدین نیم من رفیق پار و پیرارین نیم باز می‌گفت هرکه آمد از کمین سهمدینی سهمدینی سهمدین دیدی آخر من نبودم سهم دین 💠 @z_didaniha
° ☑️ « راست ماند آدمی را این مثال » ☑️ کرده خود را خواجه سهم الدین خیال 🔘 در بیان قصه‌ی لر که رندان فریبش دادند ⏪ ( صفحه ۱ ) 📓 « مثنوی طاقدیس » ▫️مرحوم ملا احمد نراقی ⬅️ از لرستان یک لری زفت کلان نوبتی آمد به شهر اصفهان کشک و پشم و میش و گاو آورده بود تا کند سوداگری از بهر سود برد آنها را به میدان و فروخت زر گرفت و کرد در همیان و دوخت بست همیان بر میان و بر ازار زد گره‌ها بر سر هم بیشمار رندکی چند از کناری در کمین چون بدیدند آن لر مسکین چنین وجهت همت سوی لر ساختند هریکی با او قماری باختند ابتدا آمد یکی تا نزد لر دل تهی از کین دهان از خنده پر تنگ بگرفتش در آغوش و بگفت بوسه بر رویش زد و با خنده گفت السلام ای گاهی سهم الدین من ای انیس و مونس دیرین من حال تو چونست گاهی سهم دین از فراغت چند بنشینم غمین مرد لر حیران شد و گفتا به او گاهی سهمدین نیم من ای عمو تو همانا اشتباهی کرده‌ای یا غلط در من نگاهی کرده‌ای گاهی سهمدین به خاطر داشتی روی من را روی او پنداشتی رند گفت ای خواجه سهم الدین چرا می‌کنی بیگانگی با آشنا حق بسیار است از تو پیش من ای تو آرام دل پرریش من هین بگو چونست کاروبار تو چون بود امسال تو یا پار تو بازگو هرخدمتی داری به من ای مَنَت بلبل تو گلزار چمن ⬅️ باز گفت آن لر که بالله العظیم گاهی سهمدین نیم من ای سلیم گفت گویا شهر انبه دیده‌ای گیج‌وبیج و خیزه دل گردیده‌ای گاهی سهم الدینی و من یار تو خانه خواه و یار و خدمتکار تو رند با لر بود در این گفتگو کامد آن رند دویم بگشاد رو یک سلامی سوی لر پرتاب کرد دستها در گردنش بیتاب کرد کالسلام ای گاهی سهمدین گرد دوریت از جان من آرام برد گاهی سهمدین من صد مرحبا اندرین هجران کجا بودی کجا چونی؟ ؟ ؟ و چونست حالت ای رفیق خوش برآوردی رفیقان از مضیق مرد لر حیران و سرگردان بماند سر به پیش افکند و صد لا حول خواند گفت پس آهسته چشمان بر زمین منکه سهم الدین نبودم پیش ازین رند گفتش طعنه و تسخر مزن بی‌سبب بر این در و آن در مزن نام خود را از چه ره گم می‌کنی از چه ره تحمیق مردم می‌کنی گاهی سهم الدین گرد محترم بودی و هستی و خواهی بود هم گوییا از دوستان دیدی گزند خانه‌هامان گر نبودت دلپسند یا خورشهامان سزاوارت نبود یا سر گلگشت گلزارت نبود ⬅️ کو همی آهسته گفتی زیر لب من نبودم سهم دین ای بو العجب کامد از ره رند سیم بی‌خبر کرد بر روی لر مسکین نظر پس بگفت ای گاهی سهم الدین سلام تو کجا بودی چه جا بودت مقام ای ترا هم عمر و هم دولت زیاد دوستان را از چه بردستی ز یاد خانه‌هامان جمله منزلگاه تست چشم فرزندان من در راه تست مرد لر این دفعه خاموش استاد نی به لا و نی نعم لبها گشاد ایستاده لر بر رندان شمان کامد آن رند چهارم ناگهان در رخ لر دید با وجد و طرب گفت هی‌هی خواجه سهمدین عجب السلام ای گاهی سهم الدین ما آشنا و همدم دیرین ما سخت یاران را فراموش کرده‌ای دل به آلاچق همی خوش کرده‌ای لر تبسم کرد بر رویش نخست پس سلامش را جوابی گفت سست حال او پرسید رند از پیش و پس او جوابش حمد لله گفت و بس دامنش بگرفته آن رندان به کف سوی خانه می‌کشیدند از شعف کامد از یک سمت رند پنجمین زد کلاه شادمانی بر زمین کالبشاره گاهی سهم الدین رسید از لرستان با هزار آمین رسید السلام ای سهم دین بیوفا تو کجا بودی کجا بودی کجا مردک لر گفت با وجد تمام هرسلامی را علیکم صد سلام عفو فرمایید و عفو است از کرام شد فراموشم ز رنج راه نام با نشاط و خنده‌های دلپسند دست اندر گردن هریک فکند گشت پرسان جمله را از حالشان هم ز فرزندان و عم و خالشان چون چنان دیدند رندان دگر جمله سر کردند تا چل رند نر السلام و السلام آغاز شد هرسلامی با جواب انباز شد شد بلند از هرطرف زان سرزمین گاهی سهم الدین و خواجه سهمدین هریکی را مرد لر در برگرفت پرسش احوالشان از سرگرفت خواجه می‌زد نعره‌ها از اشتیاق ناله‌ها می‌کرد از سوز فراق دست لر بگرفته هریک یک طرف خانه ما را بده امشب شرف عاقبت گفتند او را میهمان می‌کنیم امروز و امشب در دکان پس روان شد گاهی سهمدین ز پیش در قفای او روان چل رند بیش 💠 @z_didaniha ⚪️ ادامه دارد ⚪️
° ▫️ادامهٔ 🔘 قصه‌ی لر که رندان فریبش دادند ⏪ ( صفحه ۲ ) ⬅️ رفت و چل رند گرسنه پیش و پس سهم دین را ای خدا فریادرس خواجه را بردند با رقص و رجز فوج رندان تا دکان آش‌پز صفه‌ای در آن دکان آراستند مرغ و ماهی و مزعفر خواستند هی بیار استاد بریان و کباب قلیه و کیماک هریسه با شتاب هی بخر حلوای بادام و شکر هی بیاور میوه‌های نغز و تر صحن و پالوده بیار اما ز قند خواجه سهم الدین بود مشکل‌پسند جمله را آورد استاد گزین تا بر رندان و خواجه سهمدین آستین بالا زدند آن رندکان لپ‌لپی افتاد اندر آن دکان همچو گاو نر که افتد در حرام پاک خوردند آنچه بود آنجا طعام دستها شستند و قهوه خواستند یک بیک جمله ز جا برخاستند رفتم اینک خانه را زیور کنم هم به مجمر مشک و هم عنبر کنم خواجه را دارید ای یاران عزیز رفتم و می‌آیم اینک باز نیز اینچنین رفتند ز آنجا هریکی غیر سهم الدین نماند و رندکی آن یکی هم یک بهانه جست و جست جست از دکان و از آنجا برست زان چهل تن رو یکی واپس نکرد خواجه سهم الدین در آنجا ماند فرد خواجه سهم الدین نشسته در دکان روز دیگر شد نیامد میزبان عاقبت او نیز از جا خاست زود آمد از آن صفه‌ی دکان فرود آمد استاد و کمربندش کشید گفت او را کی کلان مرد رشید کرده‌ای مهمان چهل تن رندکان برده‌ای سرمایه‌ی چندین دکان قیمت آن خوردنیها برشمار دست کن در کیسه زر بیرون بیار گفت کی استا چه می‌گویی منم خواجه سهم الدین گرد محترم میهمان من بودم ای مرد همام دعوتم کردند با جد تمام گفت ای کژ رای دزد گنده لر زر برون کن باد بیهوده مخور می‌زنم این کفچه بر فرقت چنان کز دماغت مغز ریزد بر دهان ⬅️ آن لر بیچاره همیون باز کرد پس گشودن زان گره آغاز کرد پس ز دندان آن گره‌ها می‌گشود زیر دندان گفت با صد آه و دود هرچه گفتم خواجه سهم الدین نیم من رفیق پار و پیرارین نیم باز می‌گفت هرکه آمد از کمین سهمدینی سهمدینی سهمدین دیدی آخر من نبودم سهم دین خواجه سهم الدین نه سهم دین دین این بگفت و کیسه را افشاند و رفت بر خر خود برنشست و راند و رفت ☑️ « راست ماند آدمی را این مثال » ☑️ کرده خود را خواجه سهم الدین خیال 💠 @z_didaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 « عالم حیوانات » ▫️دراز گوش با هوش ▫️قرار بود ریش سفید آبادی را بدون اینکه پاش خیس بشه از آب رد کنن 💠 @z_didaniha
° 🔘 « عالم حیوانات » از مجردین آماده برای تأهل 💠 @z_didaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° امام صادق عليه السلام: ⬅️ إنّ خَيْرَ ما وَرَّثَ الآباءُ لأبنائهِمُ الأدبُ لا المالُ فإنّ المالَ يَذهبُ و الأدبَ يَبقى 💠 بهترين ميراثى كه پدران براى فرزندان مى گذارند ادب است، نه ثروت؛ زيرا كه ثروت مى رود و ادب مى ماند 📓 « الكافی ج8 ص150 » 🆔 @hadisgraph 🔘 « عالم حیوانات » 💠 @z_didaniha