🌱
ردا را دور گردنِ او پیچانده و طوری میکشید که پوست گردن او قرمز شد.
تا آمدند کاری کنند از دور بهشان اشاره کرد که نیایید!
گفت: "من خودم میدانم
با رفیقم چه بکنم.🧡"
رفیقش؟
منظورش همین رفیقی بود
که با ردا او را میکشاند!
چشمشان افتاد در چشم هم.
یهودی گفت:
"بهت ایمان آوردم،
با این بزرگواری،توبیتردید،پیغمبری"🌱
•••
#عید_مبعث
#به_عشق_محمد 🌸
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood1 سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا